سالهاست که با حرارت ترین نظریه پردازان هوشبهر کوشیده اند تا احساسات را به حیطه هوش وارد کنند و به جای آن که عواطف و هوش را دو متضاد ناهمساز در نظر بگیرد از این رو ای ال ثرندایک روانشناس نامداری که در دهه ی ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ در همگانی کردن نظریه هوشبهر نقش مهمی را داشت در مقاله ای در روزنامه ماریراظهار داشت که هوش اجتماعی یعنی توانایی درک دیگران و عمل کردن عاقلانه در ارتباطات بشری که جنبه ای از هوش هیجانی است به خودی خود جنبه ای از هوشبهر را تشکیل می دهد . ثرندایک معتقد بود که هوش از یک مولفه تشکیل نشده است چرا که نمی توان با یک نوع هوش توانایی های انسان را سنجید به همین دلیل او سه نوع هوش را مطرح می کند هوش اجتماعی و عینی و انتزاعی به نظر او هوش اجتماعی عبارت است از توانایی درک دیگران در برقراری رابطه مناسب با آنها از این نظر فرد باهوش کسی است که در هنگام قرار گرفتن در یک جمع بتواند احساسات و عواطف دیگران را به خوبی درک کند وبا آنها رابطه خوبی برقرار کند ، وکسلر نیز به ابعاد غیر عقلانی هوش عمومی تاکید کرده است او معتقد است که علاوه بر عوامل عقلانی عوامل غیر عقلانی که تعیین کننده هوش اند وجود دارند چنانچه مشاهدات آنی تاکید کننده این فرضیه باشد نمی توان فرض کرد و بتوان هوش کلی را بدون لحاظ کردن عوامل غیر عقلانی محاسبه کرد ( همان منابع ) .
ظهور مفهوم هوش عاطفی

۱۹۹۶-۱۹۰۰: هوش و مطالعه هوش طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و عواطف به عنوان حوزه های پیشرفته آزمونهای هوش به وجود آمد جداگانه و محدود مطالعه عواطف : در حوزه عواطف مباحث پیرامون مساله تخم مرغ و مرغ بود که کدام ابتدا به وجود آمده است اول واکنش های فیزیولوژیکی به وجود می آیند بود هیجان و بالعکس . در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخهای هیجانی بحث می کرد اما طی این دوره اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تاثیر عوامل فرهنگی قرار می گیرد مورد  توجه بود مطالعه مربوط به هوش اجتماعی : در همان زمانی که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیت های علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود تعدادی از روان شناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش می کردند اما در کل می توان گفت تلاش ها در  این مسیر تا حد زیادی دل سرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود . ۱۹۸۹-۱۹۷۰ مطالعات اولیه پیرامون هوش عاطفی : مطالعه اولیه در مورد هوش عاطفی طی این دو دهه صورت پذیرفت در این دهه حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیق تر باشند و نوسان های خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند هم چنین در این دوره حوزه ارتباطات غیر کلامی ( که گاهی عاطفی هستند ) از چهره و قیافه های افراد اختصاص یافت ، در حوزه ی هوش مصنوعی بررسی ها و آزمایش ها در مورد این موضوع بود که رایانه ها چگونه می توانند حالت های عاطفی را درک  نمایند .

  لیست پایان نامه های روانشناسی

نظریه های جدید گاردنر در مورد هوش چند گانه : از هوش درون فردی نام می برد که به توانای دریافت و نماد پردازی عواطف اشاره داشت . کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که هوش اجتماعی  شامل مهارتهای اجتماعی مهارت هم دلی ، نگرشهای جامعه پسند و اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن می باشد . مطالعه روی مغز برای تفکیک ارتباطات بین عاطفه و شناخت آغازشد و

 

گاه و بیگاه از اصطلاح هوش عاطفی استفاده می شد .

۱۹۹۷-۱۹۹۰: ظهور هوش عاطفی : این دوره ی ۴ ساله که از ابتدا دهه ی ۱۹۹۰ شروع می شود ما دیر و سالووی چند مقاله در زمینه ی هوش عاطفی منتشر کردند ، مقاله ها زمینه ی مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش عاطفی فراهم نمودند در همین زمان نتیجه مطالعه ای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد هم چنین در این دوره زیر بناها مفاهیم بنیادی عاطفی به ویژه در زمینه ی علوم عصبی توسعه پیدا کرد .

۱۹۷۷-۱۹۹۴: ازدواج گسترش مفهوم هوش عاطفی : با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلمن در روزنامه نگار آثار و نوشته های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد این کتاب پرفروش در سطح دنیا در تیراژ بالا انتشار یافت ، مجله تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از EQ استفاده کرد تعدادی از مقیاسهای شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند. از سال ۱۹۹۸ تاکنون : به موازات ابداع آزمونهای جدید برای سنجش هوش عاطفی و چاپ مقاله های پژوهشی در تحقیق بر روی هوش عاطفی این زمینه چندین تحقیق جهت شفاف ساختن مفهوم هوش عاطفی در حال انجام می باشد و نهادینه شدن آن در محافل علمی گرچه اصطلاح هوش عاطفی طی این دوره که گاه مورد استفاده قرار می گرفت اما به دلیل این که بنیان های نظری این مفهوم به قدر کافی توسعه پیدا نکرده بود از این دوره طبق شیوه های مرسوم از این مفهوم ، تعریف یا توصفی ارائه نشد هم چنین تعاریف اولیه ای که از هوش عاطفی ارائه شده بود در واقع اشاره ای اجمالی به هوش عاطفی داشتند اما واضح و روشن نبودند اگر هم گاهی روشن بودند به طور کامل گویای مفهوم هوش عاطفی نبودند دسته دیگری از تعاریف با این که واضح بودند اما اشاره ای کامل و دقیقی به مفهوم هوش عاطفی نداشتند قبلا هواردگاردنر معتقد بود که هوش درون فردی عبارت است از استعداد توانایی انجام کارها در این جا منظور توان دستیابی به زندگی احساس خویش می باشد که شامل عواطف و احساسات می باشد در این دیدگاه گاردنر توان دستیابی به زندگی احساسی هوش عاطفی را تشکیل می دهد که بیشتر بخشی از شناخت کلی خویش و شناخت اجتماعی است که با یکدیگر در هم تنیده اند او هچنین معتقد است که از یک دیدگاه استفاده از مفهوم هوش عاطفی به کاربرد نامناسب از مفهوم هوش می باشد در این دوره نیز حوزه های دیگری وجود داشتند که به رشد و گسترش مفهوم هوش عاطفی کمک کردند که از جمله آنها می توان به مفهوم نبوغ عاطفی (که در ادبیات پژوهشی راجع به رشد کودک تحت عنوان تحریک پدیدی شدید عاطفی مورد توجه قرار گرفته است ) اشاره کرد که از برخی جهات به ظهور زودتر مفهوم هوش عاطفی کمک کرد . بعد از سال ۱۹۸۰ و قبل از این که حوزه ی هوش عاطفی به طور کامل موجودیت پیدا کند بایستی چند فعالیت دیگر صورت می گرفت یکی از اینها ترسیم مسیری واحد برای جهت دادن به کارهای پژوهشی مختلفی بود که قبلا شکل گرفته بوده و لازم بود این پژوهش ها در مسیر تازه ای به کشف ظرفیت ناشناخته ی انسان کمک نمایند دیگر این که اصطلاح هوش عاطفی به نحوی روش و واضح تعریف شود که به خطوط پژوهشی پشتیبان و حمایت کننده ارتباط داده شود و شواهد تجربی دیگری برای تاثیر و حمایت از این مفهوم ضرورت داشت در سال ۱۹۹۰ و در آغاز دوره سوم من و همکارم دکتر پیتر سالووی به اتفاق یکدیگر طرح های پژوهشی زیادی را تدوین نموده و نظریه ی رسمی هوش عاطفی را ارائه دادیم هم چنین مشابه شیوه های تحقیق پیرامون موضوع های چون هوش مصنوعی زیباشناسی و روان شناسی بالینی ، شواهد و مدارک حاصل از تحقیق بر روی عواطف و هوش را مورد بررسی قرار دادیم هم چنین اصطلاح هوش عاطفی را برای توصیف ظرفیت و استعداد انسان به کار بردیم یعنی چیزی که باور داشتیم وجود دارد علاوه بر این مطالعه ای را گزارش نمودیم که اولین آزمون تجربی که اختصاصاً  برای اندازه گیری این مفهوم طراحی شده بود را مورد استفاده قرار داده بود در سال ۱۹۹۳ در سر مقاله مجله ی هوش ما این موضوع را مطرح نمودیم که هوش عاطفی یک هوش اساسی است که تاکنون نادیده گرفته شده است این گفته ارائه تعریفی جامع تر از هوش را اقتضا می کرد و نوید بخش انجام مطالعات اساسی و جدی تر در این حوزه بود بنا به دلایل فوق دوره سوم یعنی سالهای ۱۹۹۳-۱۹۹۰ دوره توجه ویژه پژوهشگران به مطالعه و بررسی پیرامون هوش عاطفی محسوب می شود در چهارمین دوره (۱۹۹۷-۱۹۹۴ )  یک سری رویدادهای غیر منتظره رخ می دادند که منجر به رواج وگسترش بیش از پیش حوزه ی هوش عاطفی شد در این دوره اصطلاح هوش عاطفی با چاپ کتاب پرفروش دانیل گلمن ، هوش عاطفی به عنوان بهترین عامل پیش بینی کننده ی موفقیت در زندگی معرفی شده بود که هر کسی می تواند به آن دست یابد و می تواند آن را یک خصیصه شخصی به حساب آورد وجود ادعاهای فراوان و برخی توصیف های بی پایه اساس از هوش عاطفی در کتاب گلمن موجب شکل گیری برخی از تلاشهای همگانی درمورد هوش عاطفی شد و تا حد زیادی تعریف هوش عاطفی را تحت الشعاع خود قرار داد آزمونهای فراوانی تحت عنوان مقیاسهای هوش عاطفی فروخته شدند که شاید ارتباط چندانی با هوش عاطفی نداشتند مربیان و صاحبان مشاغل به آموزش و مشاوره در مورد هوش عاطفی ( به عنوان خصیصه ای که از طریق آن می توان هر کاری را انجام داد ) پرداختند و کتابهای زیادی سعی کردند از موفقیت های به دست آمده در جریان رواج و گسترش مفهوم هوش عاطفی در سال ۱۹۹۵ بهره کافی ببرند ما اکنون دردهه پنجم قرار داریم که از سال ۱۹۹۸ آغاز شده است طی این دوره اصلاحات و پالایش ها متعددی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه ی هوش عاطفی بعمل آمده است مقیاسهای جدیدی برای اندازه گیری هوش عاطفی تهیه و پژوهشهای بنیادی تری در این حوزه انجام گردیده که کتاب حاضرنمونه ای از این مطالعات می باشد پیچیدگی حوزه ی هوش عاطفی به این دلیل است که این حوزه در برگیرنده جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسندی می باشد این رویکرد های متناقض منجر به ارائه تعاریفی ناهمگون و مهم از هوش عاطفی شده اند امروزه ما از انواع مختلف و متعدد هوش صحبت می کنیم در هر مورد هوش و توانایی دریافت درک و کاربرد نمادها وسمبل ها که نوعی توانایی انتزاعی است اشاره دارد به عنوان مثال ما از هوش کلامی ، هوش فضایی ، هوش اجتماعی و سایر هوشهای وابسته صحبت می کنیم سازه های فضایی ، کلامی و اجتماعی ، هوش و آن چه را که بدان اشاره دارد ویژه می سازد بر این اساس هوش کلامی به فضای توانایی درک و کاربرد کلمات و هوش فضایی به معنای توانایی درک و کاربرد اشیاء در فضا و هوش اجتماعی به توانایی درک و کاربرد اطلاعات اجتماعی اشاره دارد در روان شناسی هوش عاطفی گروه هوشهای به هم مرتبط تعلق دارد به توانایی و درک و کاربرد اطلاعات عاطفی و هیجانی اشاره دارد به علاوه هوش عاطفی منعکس کننده توانایی نظام عاطفی برای بهبود و افزایش هوش می باشد تعریف اولیه ی هوش عاطفی برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ با همکاری پیترسالووی مطرح شد و در این تعریف اولیه یک رویکرد دو بخشی مورد استفاده قرار گرفته بود بخش اول این رویکرد پردازش کلی اطلاعات عمومی بود و بخش دوم اختصاصی کردن مهارتهایی بود که در چنین پردازش به کار گرفته می شود اولین تعریفی که ما از هوش عاطفی ارائه نمودیم چنین بود نوعی پردازش اطلاعات عاطفی که شامل ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران و بیان مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه عواطف است به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر می شود .

در سال ۱۹۹۹ میلادی من و همکارانم ، این تعریف را کمی مفصل تر ساختیم بدون اینکه به ساختار دو بخش آن لطمه ای وارد شود این تعریف چنین است :

هوش عاطفی به توانایی شناسایی و تشخیص مفاهیم و معانی عواطف روابط بین آنها استدلال کردن در مورد آنها و نیز حل مساله بر اساس آنها اشاره دارد هوش عاطفی شامل توانایی دریافت عواطف ، هماهنگ ساختن عواطف و احساسات مرتبط درک و فهم اطلاعات مربوط به عواطف و نیز مدیریت عواطف می باشد .

طی دوره رواج و پذیرش عمومی هوش عاطفی این تعریف به طور کامل تغییر پیدا کرد در اصلاحیه ای که از طرف گلمن در تعریف ما صورت گرفت هوش عاطفی به پنج حوزه تبدیل شد که عبارتند از :

۱- آگاهی از عواطف خود

۲- مدیریت عواطف

۳- برانگیختن خود

۴- شناسایی عواطف دیگران

۵- تنظیم روابط خود با دیگران

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...