محمد حسین احسان فر (۱۳۸۰)در مقاله ای تحت عنوان برآورد ظرفیت مالیاتی استان مازندران ، مناسب‌ترین معیار برای محاسبه و برآورد ظرفیت مالیاتی و پایه مالیاتی بخش های مختلف را بررسی کرده‌اند.در این تحقیق برای به دست آوردن پایه مالیاتی بخش های مختلف اقتصادی ابتدا ارزش افزوده بخش ها در استان محاسبه گردیده است. متغییر تابع در مدل، نسبت مالیاتی و یا نسبت کل مالیات منطقه به تولید ناخالص داخلی منطقه می‌باشد و ارزش افزوده بخش های مختلف اقتصادی و همچنین نرخ با سوادی که به ‌عنوان جانشینی از درآمد سرانه به کار رفته است، متغییر های توضیحی مدل را تشکیل می‌دهند.

 

برآورد ظرفیت مالیاتی استان مازندران که در این تحقیق با بهره گرفتن از داده های سری زمانی استان مربوط به دوره ۱۳۷۷ – ۱۳۵۰ و بر اساس روش های متعارف اقتصاد سنجی انجام شده است، نشان دهنده شکاف میان ظرفیت بالقوه مالیاتی و میزان وصولی های مالیاتی تحقق یافته می‌باشد. ضرایب برآورد شده مدل منتخب حاکی از تاثیرات مثبت بخش های صنعت، معدن و خدمات بر متغییر وابسته بوده که بیشترین تاثیر را در ایجاد ظرفیت های مالیاتی استان بخش خدمات ایفا نموده است. ظرفیت مالیاتی و نیز کوشش مالیاتی با بهره گرفتن از آمار مربوط به متغییر های به کار رفته در الگو طی سال های مورد بررسی، مقدار متغیر تابع مدل محاسبه شده و با در نظر گرفتن تولید ناخالص داخلی استان ظرفیت مالیاتی در این سال ها محاسبه شده است. در نهایت با مقایسه مالیات های وصولی و ظرفیت مالیاتی برآورد شده در سال های مورد بررسی نتیجه می‌گیرد که نظام مالیاتی در دریافت واقعی از کارایی لازم برخوردار نبوده است.

 

۲-۱۰-۲- مطالعات خارجی

 

Pessino و Fenochietto (2010) در مقاله ای تحت عنوان “تعیین تلاش مالیاتی کشورها” مدلی را برای تعیین تلاش مالیاتی ۹۶ کشور را ارائه می‌دهد. این مطالعه نشان داد که کشورهایی که نزدیک ظرفیت مالیاتی خود عمل می‌کنند و کشورهایی که دور از ظرفیت مالیاتی خود هستند می‌توانند درآمد مالیاتی خود را افزایش دهند. نتایج حاصل از مدل نشان داد که رابطه مثبت معنی داری بین درآمد مالیاتی به عنوان درصدی از GDP و سطح توسعه یافتگی(GDP سرانه)، تجارت (حجم واردات و صادرات) و آموزش (مخارج عمومی برای آموزش) وجود دارد. ضمنا بین می‌کند که رابطه منفی و معنی داری بین درآمد مالیاتی و تورم(CPI) ، توزیع درآمد(ضریب جینی)، سهولت در جمع‌ آوری مالیات (ارزش افزوده بخش کشاورزی به عنوان درصدی از GDP) و فساد مالیاتی وجود دارد.

 

با توجه به یافته مدل مشخص شد که اغلب کشورهای اروپایی با سطح بالای GDP سرانه، آموزش، اقتصاد باز و نیز سطح پائین تورم و فساد و نیز سیاست های قوی برای توزیع درآمد درآمد مالیاتی زیادی دارند و نزدیک به ظرفیت مالیاتی خود عمل می‌کنند. و این چیزی بود که در مطالعه حاضر انتظار می‌رفت.البته سطح بالای تامین اجتماعی در کشورهای مذکور به عنوان یک فاکتور تفاوت اندک مالیات بالقوه و بالفعل را توضیح می‌دهد.

 

Davoodi و Grigorian(2007) در مقاله ای تحت عنوان “پتانسیل مالیاتی و تلاش مالیاتی : تحلیل مقطعی از مالیات بسیار پائین در کشور ارمنستان”از چارچوب رگرسیون چند گانه استفاده کرده‌اند ، گسترش عوامل متعارف از پتانسیل مالیاتی که از طریق کیفیت نهادها و اقتصادسایه از طریق مدل پنا دیتا اندازه گیری شده است. تحلیل تجربی از مطالعه حاضر نشان داد که در ارمنستان، بهبود نهادها و همچنین سیاست های اندازه گیری طراحی شده برای کاهش اندازه اقتصاد سایه از عوامل مهمی در افزایش عملکرد مالیاتی است.

 

Gupta Atigul(2007) در گزارشی تحت عنوان “تعیین درآمد تلاش مالیاتی در کشورهای در حال توسعه” با بهره گرفتن از مدل پنل پویا به تجزیه و تحلیل رگرسیون پرداخت و از اطلاعات ۵۰ کشور در حال توسعه برای سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ استفاده شده است. یافته های تحقیق نشان داد که برخی عوامل ساختاری همانند تولید ناخلص داخلی سرانه، سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص داخلی، درجه باز بودن اقتصاد و بدهی خارجی تاثیر معنی داری بر درآمد مالیاتی دارد. از این میان سهم بخش کشاورزی از تولید ناخالص داخلی و اقتصاد سایه دو فاکتور بسیار مهم هستند که تاثیر منفی بر تلاش مالیاتی دارند. در حالی که برخی کشورهای آفریقائی به خوبی بیشتر از سطح مالیات بالقوه عمل می‌کنند و برخی از کشورهای امریکای لاتین فاصله اندکی با سطح بالقوه خود دارند و نزدیک به ظرفیت مالیاتی خود عمل می‌کنند. تلاش مالیاتی کشورهای آسیایی به نسبت سایر مناطق جغرافیایی کمتر است.

 

Piancastelli (2001) در مقاله ای با عنوان “محاسبه تلاش مالیاتی کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته” ، رویکرد پانل دیتا شاخص تلاش مالیاتی را برای یک نمونه ۷۵ کشوری برای دوره ۱۹۹۵-۱۹۸۵ تخمین زده است. وی بیان می‌دارد که درآمد سرانه، نرخ تجارت از تولید ناخالص داخلی و سهم کشاورزی از تولید ناخالص داخلی از تولید بخش کشاورزی متغیرهای توضیحی بسیار سازگاری با نرخ مالیات هستند، در حالی که چندین متغیر در مطالعات گذشته استفاده می شد مانند نرخ ستاده معدن از تولید ناخالص داخلی و نرخ شبه پول از تولید ناخالص داخلی، که در تحلیل‌های دوره اخیر مهم نیستند. در این مقاله نرخ‌های مالیاتی و تلاش مالیاتی کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته بر طبق ‌گروه‌های درآمدی و کشورهای متفاوت، محاسبه و مقایسه شده اند.

 

Leuthold (2002) در مقاله ای تحت عنوان “کوشش مالیاتی در چین ” بیان کرده که اندازه گیری کوشش مالیاتی به منظور اهداف سیاست‌گذاری و تشخیص مالیات بالقوه ، جهت افزایش تامین اعتبار مخارج عمومی به کار می رود . وی از متغیرهائی چون درآمد مالیاتی، تولید ناخالص داخلی سرانه، سهم ارزش افزوده بخش کشاورزی و سهم مجموع صادرات و واردات از تولید ناخالص داخلی و نرخ رشد جمعیت استفاده کرده و ‌به این نتیجه رسیده که کشورهائی با تولید ناخالص داخلی بالاتر ، گرایش بیشتری به داشتن سهم مالیاتی بالاتر دارند و شاخص کوشش مالیاتی چین ۴۳/۰ است که بیش از حد استاندارد از میانگین شاخص کوشش مالیاتی پائین تر می‌باشد .

 

Sobarzo (2004) در کار پژوهشی خود تحت عنوان “کوشش مالیاتی و مالیات بالقوه ‌دولت‌های‌ محلی در مکزیک “، عنوان نموده که برای حر کت به سمت مسئولیت‌های مالی بیشتر تا حدودی عدم تمرکز در و ضع مالیات لازم می‌باشد و با به کار گیری متغیرهائی چون مالیات واقعی و مالیات بالقوه وصول شده ، ارزش پایه مالیاتی، میانگین نرخ مالیاتی در کشور و نرخ مؤثر ‌به این نتیجه رسیده که با اینکه سیستم مالیاتی نمونه اولین تلاش از این نوع در کشور مک زیک بوده است ولی تلاشی جاه طلبانه بوده که نتایج دقیق و قابل اطمینانی را حصول ‌کرده‌است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...