مبانی نظری نارسایی هیجانی |
نارسایی هیجانی به یک سبک شناختی-عاطفی اشاره دارد که نتیجه آن اختلال خاص در بیان و پردازش هیجانات است. ولی معنای حقیقی آن «پریشانی در توصیف کلامی احساسات» است (کتلین[۲]، ۱۹۹۸، ترجمه عباس بخشی پوررودسری و شهرام محمدخانی، ۱۳۸۱). نارسایی هیجانی سازه شخصیتی است که با فقدان خیالپردازی، ظرفیت کم برای افکار سمبولیک و ناتوانی برای تجربه و بیان هیجانات مثبت مشخص میشود. نارسایی هیجانی به حالتی اطلاق میشود که در اثر آن فرد در درک پردازش و هیجانات خود مشکل دارد (سیفنئوس، ۱۹۷۳).
ویژگی اصلی نارسایی هیجانی عبارتند از: ناتوانی در بازشناسی و توصیف کلامی هیجانهای شخص، فقر شدید تفکر نمادین که آشکارسازی بازخوردها، احساسات، تمایلات وسابقها را محدود میکند، ناتوانی در بکارگیری احساسات به عنوان علایم مشکلات هیجانی، تفکر انتفاعی در مورد واقعیتهای که اهمیت بیرونی، کاهش یادآوری رویاها، دشواری در تمایز بین حالتهای هیجانی و حسهای بدنی فقدان جلوههای عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی (تول میدا گلیاورویمر[۳]، ۲۰۰۵). بحث پیرامون اینکه آیا نارسایی هیجانی یک صفت با ثبات شخصیتی است و یا یک پدیده وابسته به حالت که بطور عمده به سطح افسردگی مرتبط است، چالشهای زیادی را بین پژوهشگران برانگیخته است. مطالعات بالینی نشان میدهد که همزمان با کاهش افسردگی ، نارسایی هیجانی نیز کاهش می یابد، با این حال تیلور و بگبی[۴] بیان داشته اند که بین صفات مطلق و ثبات نسبی در زمینه صفات شخصیتی تفاوت وجود دارد.
فوکونیشی[۵] و همکاران(۱۹۹۷) گزارش کردند که در مطالعه دانشجویانی که دارای تجربهی مراقبت مادری ضعیف بودند، آزمودنیها، مخصوصا در زمینه دشواری احساسات، ویژگیهای نارسایی هیجانی را نشان دادند. کریمر[۶] و لودر[۷] (۱۹۹۵) معتقدند که دلبستگی ناایمن میتواند فراگیری چگونه احساس کردن را با شکست مواجه کند و زمینه را برای ابتلا به نارسایی هیجانی هموار سازد. نارسایی هیجانی، ناتوانی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و تنظیم هیجانها[۸] (بگبی و تیلور، ۱۹۹۷؛تیلور، ۲۰۰۰؛تیلور و بگبی، ۲۰۰۰؛ لبن، آهرن، شواتز و کاسیناک، ۱۹۹۷)، سازه ای است چند وجهی مشکل از دشواریدر شناسایی احساسات[۹] و تمایز بین احساسات و حسهای بدنی مربوط به انگیختگی هیجانی؛ دشواری در توصیف احساسات[۱۰] برای دیگران؛ قدرت تجسم محدود که با قلت خیالپردازیها مشخص میشود؛ سبک شناختی عینی (غیر تجسمی)، عملگرا و واقعیت مدار یا تفکر عینی[۱۱] (تیلور و بگبی، ۲۰۰۰؛ سیفنئوس، ۲۰۰۰). افراد مبتلا به نارسایی هیجانی، حسهای بدنی[۱۲] بهنجار را بزرگ میکنند، نشانههای بدنی انگیختگی هیجانی[۱۳] را بد تفسیر میکنند، درماندگی هیجانی[۱۴] را از طریق شکایتهای بدنی[۱۵] نشان میدهند، و در اقدامات درمانی نیز به دنبال درمان نشانههای جسمانی هستند (تیلور، پارکر، بگبی و اکلین، ۱۹۹۲).
شواهد متقاعد کنندهای وجود دارد مبنی بر اینکه نارسایی هیجانی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی همزمان با بهبودی افسردگی آنها کاهش مییابد اما با این وجود تفاوت نسبی در نمرات نارسایی هیجانی این افراد در طول زمان ثابت میماند. نتایج حاصل از یک مطالعه پیگیری پنج ساله بر روی نمرات نارسایی هیجانی در مبتلایان به افسردگی حاکی از ثبات نسبی نمرات نارسایی هیجانی بود.ثبات نسبی سازهای شخصیتی اندازهگیری شده و توانایی آن در پیشبینی تغییرات خلقی در راستای حمایت از این فرضیه است که بخش اعظم تفاوتهای بین فردی در زمینه ابعاد شخصیتی منعکس کننده تفاوتهایی است که در زمینه
صفات شخصیتی وجود دارد نه منعکس کننده تفاوتهای موجود در زمینه عواطف وابسته به حالت و بطور کلی عقیده مبرا نیست که نارسایی هیجانی عامل خطرساز برای بسیاری از اختلالات روانپزشکی است، زیرا افراد مبتلا به این عارضه بسیار تحت فشار همبستههای جسمانی هیجانی هستند که به کلام در نمیآیند. این نارسایی مانع تنظیم هیجانات شده، سازگاری موفقیتآمیز را مشکل میسازد. نارسایی هیجانی واژهای یونانی است که به معنای نبود واژه برای ابراز هیجانها است (وینگر هوتیس[۱۶]، نیکلیک[۱۷] و دنولت[۱۸]، ۲۰۰۸).
نارسایی هیجانی به دشواری در خود نظمدهی هیجانی و به عبارت دیگر، به توانایی در پردازش شناختی اطلاعات هیجانی و نظمدهی هیجانها با دشواریهایی مواجه هستند و در تمایز احساسات درونی از احساسات بدنی مشکل دارند (بشارت، ۱۳۸۷؛ سوارت[۱۹]، کورتکاس[۲۰] و آلمن[۲۱]، ۲۰۰۹). باتوجه به نقایص شناختی و عاطفی چنین فرض میشود که ناگویی خلقی (نارسایی هیجانی) میتواند با شاخصهای سلامت به طور کلی و با مشکلات جسمانی و پزشکی به طور خاص رابطه داشته باشد.پژوهشگران دریافتهاند ناگویی خلقی با تعدادی از مشکلات جسمانی مانند مسائل مرتبط با فشار خون اساسی، بیماری التهاب مثانه[۲۲]، ابعاد مربوط به درد، ناراحتی قلبی و انواع دیابت ارتباط دارد (دوبی[۲۳]، پاندی[۲۴] و میشرا[۲۵]، ۲۰۱۰). در برخی از پژوهشها نارسایی هیجانی را با ناتوانی در ارزیابی و ابراز هیجانها در ارتباط دانستهاند. در حمایت از این ادعا، میتوان گفت نشانههای ناکارآمدی و نارسایی در نظمدهی هیجانها در بیش از نیمی از اختلالهای محور I و در تمام اختلالهای تشخیصی محور II نسخه بازنگری شده چهارمین مجموعه تشخیص و آماری اختلالهای روانی[۲۶] اتفاق میافتد (حسنی، ۱۳۸۹). اگر چه هیجانها اساس زیستشناختی دارند، اما افراد قادرند بر هیجانها و ابراز آنها تسلط داشته باشند.
نظمدهی هیجانی به اعمالی اطلاق میشود که به منظور تغییر یا تعدیل یک حالت هیجانی به کار میرود. به طور کلی نظمدهی هیجان یکی از عوامل اساسی بهزیستی است و در سازش یافتگی با رویدادهای تنیدگی زای زندگی نقش مهمی ایفا میکند. موفقیت در نظمدهی هیجان با افزایش پیامدهای سلامتی، عملکرد تحصیلی و عملکرد شغلی همراه است و به عکس، نارسایی در نظم دهی هیجان با اختلالهای روانی، شخصیتی، اختلالهای اظطرابی و…. در ارتباط است (حسنی و همکاران، ۱۳۸۷). افراد برای نظمدهی هیجانها از راهبردهای متفاوتی استفاده میکنند که میتوانند سازشیافته (تغییر توجه بعد از یک شکست عاطفی یا تعدیل احساسات از طریق نوشتن) یا سازش نایافته و ناکارآمد (فاجعه آمیز پنداری و نشخوار ذهنی) باشند (واندیلن[۲۷] وکول[۲۸]، ۱۹۹۷).
بوسی[۲۹] (۱۹۹۷) چنین مطرح میکند که احتمالا مشکلات نظمدهی هیجان در نارسایی هیجانی به دلیل گسستگی فرآیندهای نمادین و تجارب حسی از سوی دیگر است. یافتههای پژوهشی نشان میدهند افراد واجد نارسایی هیجانی از راهبردهای ناکارآمد نظمدهی هیجان، منع و سرکوبگری بیشتر و ارزیابی مجدد کمتر استفاده میکنند (سوارت و دیگران، ۲۰۰۹). به نظر میرسد که راهبرد سرکوبگری هیجانها با ویژگی اصلی نارسایی هیجانی، یعنی با دشواری در شناسایی و توصیف احساسات همبسته است.
شاهقلیان و دیگران (۱۳۸۶) نشان دادند نارسایی هیجانی با سرکوبگری هیجانی و نشخوار و سبک دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی رابطه مثبت و در کل با سلامت عمومی پایین رابطه دارد. یی[۳۰]، لو[۳۱] و زونگ[۳۲] (۲۰۰۷) نیز نشان دادند که افراد دارای نمرههای بالا در مقیاس نارسایی هیجانی بیش از افراد واجد نمرههای پایین در این مقیاس از ابعاد مقابله منفی استفاده میکنند. همچنین نشان دادند که نارسایی هیجانی با سبکهای سازش نایافته[۳۳] نظمدهی هیجانها (با ولع غذا خوردن، نوشیدن الکل) همبستگی مثبت و با رفتارهای سازش یافته (تفکر در مورد فهم احساسات درماندهساز[۳۴]) همبستگی منفی دارد (دوبی[۳۵] و دیگران، ۲۰۱۰).
نارسایی هیجانی سازهای چند وجهی است و ویژگیهای اصلی آن ناتوانی در آشکارسازی بازخوردها، احساسها، تمایلات و کشانندهها را محدود میکند. ناتوانی در بکارگیری احساسها به عنوان یکی از علایم مشکلات هیجانی؛ مانع تفکر انتزاعی، و باعث کاهش یادآوری رؤیاها، دشواری در تمایز بین حالتهای هیجانی و حسهای بدنی، قیافه خشک و رسمی، فقدان جلوههای عاطفی چهره، ظرفیت محدود برای همدلی و خودآگاهی میشود (تیلور و بگبی، ۲۰۰۰). این افراد در بازشناسی هیجانها و توصیف احساسهای خود مشکل دارند و قدرت تجسم محدودی دارند که نشان از محدود بودن تخیل در آنهاست و دارای سبک شناختی لفظی، سودمندگرا و بیرونی هستند (لامینت[۳۶]، ورملن[۳۷]، دمارت[۳۸]، تیلور و بگبی، ۲۰۰۶).
نارسایی هیجانی عبارت است از آشفتگی در کنشهای عاطفی و شناختی[۳۹]، همراه با فقدان توانایی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربهها[۴۰] به احساسات و تخیلاتی که نماد و نشانه هیجانها هستند. توصیف مداوم نشانههای فیزیکی به جای هیجانها، گفتار و افکار عینی وابسته به وقایع بیرونی، همچنین فقر و محدودیت زندگی تخیلی از ویژگیهای نارسایی هیجانی محسوب میشوند (بگبی[۴۱] و تیلور[۴۲]، ۱۹۹۷؛ سیفنئوس، ۲۰۰۰). افراد مبتلا به نارسایی هیجانی در بازشناسی، آشکارسازی، پردازش وتنظیم هیجانها با دشواریهایی مواجهاند. نارسایی هیجانی به طور کلی به عنوان نقص درخودتنظیمگری هیجانی در نظر گرفته میشود (کرتیلر[۴۳]،۲۰۰۲). تنظیم هیجان فرآیندی پیچیده شامل تعامل بین سیستمهای عصبی-فیزیولوژیک[۴۴]، حرکتی-بیانی[۴۵]، و شناختی-تجربی[۴۶] هیجان است.
نارسایی هیجانی به شکلهای مختلف مانند ناتوانی در مفهوم پردازی عاطفه، ناتوانی در قائل شدن تفاوت بین هیجانها، ناتوانی در تجربه هشیار هیجان،یا ناتوانی در تشریح استرسی که به طور خودکار به نارسا کنش وری بدنی تبدیل شده است، ظاهر میشود (نمیا[۴۷]، ۲۰۰۰). تجربههای کودکی با مراقبانی که هیجانهایشان را نشان نمیدهند و ابراز نمیکنند، یا کسانی که هیجانهای در حال تحول و شکلگیری کودک را به رسمیت نمیشناسند و با هیجانهای کودک خوب رفتار نمیکنند، میتوانند بر تنظیم عاطفه در مراحل بعدی زندگی تأثیر عمیق بگذارند (بگبی و تیلور، ۱۹۹۷). آنچه ما در مورد هیجانهای خود و توانایی بازشناسی، توصیف و تنظیم عواطف خودمان میدانیم تا حدود زیادی تحت تأثیر تعاملهای اولیه با مراقبت است.
از دیدگاه علوم شناختی بخش عمدهای از مسائل مربوط به نارسایی هیجانی مرتبط با هیجانها است و هیجانها به عنوان دستهای از روانسازهی مبتنی بر پردازش اطلاعات شناخته میشود که شامل فرآیندها و تجسمهای نمادین و غیرنمادین است (میاک، اوکاموتو، اونودا، شیار و یاماواکی، ۲۰۱۲).
تجسمهای نمادین شامل تصاویر و واژهها است و تجسمهای غیرنمادین شامل تهییحهای جسمانی و احشایی است که در هنگام برانگیختگی هیجانی تجربه میشوند. نظامهای نمادین مانند زبان این امکان را فراهم میآورند که انسان درباره احساسهای هیجانی و دیگر تجاربش فکر کند و به اینترتی بحالتهای هیجانی خود را تنظیم نماید. به نظر میرسد درنارسایی هیجانی توانایی بسیار اندکی برای نمایش نمادین هیجانها وجود دارد و درنهایت تجسم نمادین هیجانها به شکل ضعیف با تصاویر و واژهها ارتباط برقرار میکند و به همین دلیل کمتر تحت کنترل شناختی قرار دارد (اورونیزاک، پایپر، جوی، ۲۰۱۱). همانگونه که در تعریف نارسایی هیجانی مطرح شدهاست، اختلال در پردازش اطلاعات هیجانی نقش مهمی در شکلگیری این اختلال دارد و پژوهشهای مختلف شواهد متعددی را در حمایت این افراد با نارسایی هیجانی بالا نسبت به افراد با نارسایی هیجانی پایین در تکالیفی که نیازمند هماهنگی محرکهای هیجانی کلامی و غیر کلامی با پاسخهای هیجانی کلامی و غیرکلامی است، ضعیفتر عمل میکنند (لین[۴۸]، سکرست[۴۹]، ریدل[۵۰]، ولدان[۵۱]، کازنیاک[۵۲] و شوارتز[۵۳]، ۱۹۹۶). همچنین عملکرد آنها در نامگذاری رنگ واژههای مربوط به بیماری، کندتر از رنگهای مربوط به هیجانهای منفی است، در حالی که در افراد با نارسایی هیجانی پایین چنین تفاوتی مشاهده نمیشود (لاند[۵۴]، جانسون[۵۵]، سان و سیت[۵۶] و اولسن[۵۷]، ۲۰۰۲).
نارسایی هیجانی برآزمون تصمیمگیری واژگانی نیز اثرگذار است. افراد با نارسایی هیجانی بالا در آزمون تصمیمگیری واژگانی برای واژههای هیجانی که بعد از موقعیتی هیجانی ارائه شود، دچار تأخیر میشوند در حالی که در موقعیتی خنثی از نظر هیجانی این تأخیر مشاهده نمیشود (سوسلو۱۱ و جانگهانز۱۲، ۲۰۰۲). نتایج مطالعات لامینت[۵۸] و همکاران (۲۰۰۶) در مورد دانشجویان نیز نشان داد که افراد با نارسایی هیجانی بالا واژههای هیجانی-چه مثبت و چه منفی- کمتری را نسبت به افراد با نارسایی هیجانی پایین فراخوانی کردند.
[۱]- Sifneos
[۲]- Kathlee
[۳]- Tull,Medaglia&Romer
[۴]- Taylor and Bagby
[۵]- Fukunishi
[۶]- Kraemer
[۷]- Loader
[۸]- regulation of emotions
[۹]- difficulty identifying fellings
[۱۰]- difficulty describing fellings
[۱۱] – extemally oriented thinking
[۱۲] – bodily sensations
[۱۳]- emotional arousal
[۱۴] – emotional distress
[۱۵]- Bodily complaints
[۱۶]- Vinger hotis
[۱۷] – Niklyt
[۱۸]- Denolet
[۱۹]- Swart
[۲۰]- Kortekaas
[۲۱]- Aleman
[۲۲]- Inflammatory Bowel Disease
[۲۳]- Dubey
[۲۴] – Pandey
[۲۵]- Mishra
[۲۶]- Diagnostic and Statistical Mental Disorder
[۲۷]- Vandillen
[۲۸]- Kool
[۲۹]- Bucci
[۳۰]- Yi
[۳۱]- Luo
[۳۲]- Zhong
[۳۳]- maladaptive styles
[۳۴]- distressing fellings
[۳۵] – Dubey
[۳۶]- Luminet
[۳۷]- Vermeulen
[۳۸] – Demaret
[۳۹]- affective and cognitive functions
[۴۰]- affective arousal of experience
[۴۱] – Bagby
[۴۲]- Taylor
[۴۳]- Kreitler
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 12:11:00 ب.ظ ]
|