اصول هوش اخلاقی در مدیریت |
۱- درستکاری: یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه که به آن معتقدیم و آنچه که به آن عمل می کنیم. انجام آنچه که می دانیم درست است و گفتن حرف راست در تمام زمانها. کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، به شیوه ای عمل می کند که با اصول و عقایدش سازگار باشد.
۲- مسئولیت پذیری: کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال خود و پیامدهای آن، همچنین اشتباه ها و شکست های خود را نیز می پذیرد.
۳- دل سوزی: توجه به دیگران که دارای تأثیر متقابل است. اگر نسبت به دیگران مهربان و دل سوز باشیم، آنان نیز در وقت نیاز با ما همدردی می کنند.
۴- بخشش: آگاهی از عیوب خود و تحمل اشتباه های دیگران.
عوامل تاثیر گذار بر هوش اخلاقی
نورسیا[۱] (۲۰۱۱) معتقد است که نیات خوب، ایجاد حق انتخاب و انجام عمل انتخاب شده، نتایج مثبت و خوب برای فعالیت ها از جمله عوامل تاثیر گذار بر هوش اخلاقی است و همچنین نتایج منفی در فعالیت ها ممکن است باعث از بین رفتن هدف ها شود و این می تواند به دلیل محدودیت های ذهنی انسان، تعاملات اجتماعی پویا و پیچیده و تغییر در شرایط محیطی باشد. بنابراین رخنه در نیات بر کاهش هوش اخلاقی تاثیر گذار است و باید این اشتباهات و محدودیت ها، یادگیری و برای آینده اصلاح گردد. همچنین لینک ، کیل و جوردن(۲۰۱۱) اجرای برنامه های آموزشی شایستگی عاطفی را در افزایش هوش اخلاقی موثر می دانند. آنها شایستگی عاطفی را ظرفیتی برای تنظیم و همترازی در بین اهداف، اقدامات و ارزش ها تعریف می کنند. لینک و کیل(۲۰۰۵)معتقدند که با وجود این از نقطه نظر ادراکی قضاوت درباره کردار نیک و بد در اصول جهانی ریشه داشته و از تمامی موانع فرهنگی عبور می کند. انسان شناس در تحقیقاتش نشان داد که کد های اخلاقی در همه فرهنگ ها شامل به رسمیت شناختن مسئولیت پذیری، تعهد متقابل و توانایی در همدردی است. عمده آموزه های دینی نیز مشترکاً ارزش های چون تعهد به دیگران، مسئولیت پذیری، احترام و توجه به دیگران را مورد توجه قرار داده اند و در واقع هوش اخلاقی جهانی، مشترک در فرهنگ های مختلف وجود دارد. می توان گفت هوش اخلاقی اعتقاد عمیق فرد و ارزش های اوست که تمامی افکار و فعالیت ها را هدایت می کند(آراسته و همکاران،۱۳۸۹).
آموزش هوش اخلاقی به مدیران
به تازگی پژوهشگران سازمانی، علاقمند به هوش اخلاقی رهبری شده اند، زیرا می توان مرز بین نوع دوستی و خود پرستی را خوب توصیف کند. همانگونه که یافته های مطالعات نشان می دهند، این امکان که افراد بتوانند هوش اخلاقی خود را افزایش دهند و مهارت های اخلاقی شان را تقویت کنند، وجود دارد. بوربا (۲۰۰۵) این ده مرحله را برای پرورش هوش اخلاقی یا تربیت کارکنان اخلاقی به مدیران، پیشنهاد می دهد:
احساس تعهد در راستای ایجاد و پرورش کارکنان اخلاقی؛
تلاش برای آنکه الگویی نمونه یا یک مثال اخلاقی قوی باشد؛
شناخت باورها و عقاید خودتان ضمن تسهیم آنها با دیگران؛
از لحظه آموختن، بهره بگیرید؛
انضباط را به عنوان یک درس اخلاقی به کار بندید؛
توقع رفتارهای اخلاقی داشته باشید؛
نسبت به آثار رفتارها واکنش نشان دهید؛
رفتارهای اخلاقی کارکنان را تقویت کنید و پاداش دهید؛
۹ – روزانه اصول اخلاقی را اولویت بندی کنید؛
۱۰- مشارکت و ثبت قانون طلایی؛
اصول پنج گانه اخلاق رهبری
رهبران سازمان برای آنکه بتوانند کارکنان خود را برای دستیابی به هدفی مشترک متقاعد سازد، باید بدون استثناء به اخلاقیات پذیرفته شده ای پایبند باشند و متعهد بودن خود را به اخلاقیات، از راه رفتار ملموس نشان دهند. نظریه اخلاقی، نظامی از قواعد و اصولی بنا می نهد که انسان ها را در تصمیم گیری درباره آنچه درست و نادرست و خیر و شر است، راهنمایی می کنند. آنچه در ادامه می آید اصول پنج گانه اخلاق رهبری است که در قالب گزاره هایی توصیف می شوند:
*رهبران اخلاق مدار به دیگران احترام می گذارند: وظیفه هر کس است که با دیگران به گونه ای احترام آمیز رفتار کند و برای دیگران فقط برای خودشان، احترام قائل شود؛ نه بخاطر هدف دیگری. یعنی از احترام گذاشتن به کسی به عنوان ابزاری برای دستیابی به هدف دیگری بهره نگیرد. دستیابی به این مقصود، زمانی میسر است که به ارزش و تصمیمات دیگران احترام بگذاریم. در جایی که چنین رفتاری رخ نمی دهد، افراد خود را در مقام بردگی و خدمت به تحقق اهداف سایرین می یابند. شکل عملی احترام افراد در سازمان، با همدلی، هم احساسی و گوش دادن به خود است که به ارزش ها و سعه صدر داشتن در برابر دیدگاه های متفاوت کارکنان تجلی، می یابد.
*رهبران اخلاق مدار، خدمتگزار دیگرانند: اصل اخلاقی خدمتگزار دیگران بودن، به درستی مصداقی از نوع دوستی است. رهبرانی که خدمتگزار و نوعدوست هستند، سلامت کارکنان و پیروان خود را در راس برنامه های خویش قرار می دهند.
*رهبران اخلاق مدار، عادل هستند: رهبران اخلاق مدار، مسائل و امور مختلف را از سر انصاف و عدالت مورد توجه قرار می دهند. در جایی که قرار است با افراد مختلف به گونه های متفاوت رفتار شود، باید دلایل رفتار متمایز، روشن و معقول و مبتنی بر ارزش های اخلاقی مستحکم باشد. زمانیکه منابع و پاداش ها یا کیفر ها عرضه می شوند، نقشی که رهبر می تواند ایفا کند، بسیار حیاتی است. حیاتی بودن نقش رهبر در زمینه توزیع منابع و پاداش ها یا کیفرها از این رواست که وی، هم جانب انصاف را داشته، و هم نسبت به موقعیت ها و افراد آگاهی کافی داشته باشد؛ کسب این آگاهی بسیار حساس بوده، نیازمند تلاش پیگیر است.
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه :
پایان نامه:رابطه هوش اخلاقی با تعهد سازمانی و اعتماد سازمانی
*رهبران اخلاق مدار، صادق هستند: عدم صداقت یا صادق نبودن، پیامد های مشهودی داردکه نخستین پیامد آن، عدم اعتماد است. زمانیکه رهبران صادق نیستند، دیگران، آنها را افرادی غیر قابل اعتماد و غیر اتکا ارزیابی می کنند. همچنین تداوم عدم صداقت در مدیریت سازمان، در ایمان افراد نسبت به رهبر ایجاد تزلزل کرده، میزان احترام نسبت به وی را کاهش می دهد.
برای یک رهبر، صادق بودن به معنای این است که آنچه را نمی تواند انجام دهد، قول ندهد، کژ رفتاری نکند، پشت واقعیت ها پنهان نشود، آنچه روابط را تیره می کند، انجام نداده، بیش اندازه به کارهای کم ارزش، بها ندهد.
*رهبران اخلاق مدار، اجتماع گرا هستند: هر جامعه ای به مثابه یک سازمان، دارای سیستم ویژه است. از این رو برای جوامع، اهداف خاصی با توجه به بافت و چشم اندازی که دارند بیان می شود که معمولاً از آنها به عنوان ارزش های مشترک یاد می کنند. دستیابی به اهداف مشترک، مستلزم آن است که رهبر و پیروان مسیری را که گروه ترسیم می کند، تبعیت کرده، بر سر آن توافق داشته باشند. رهبران ملزم هستند مقاصد خود و پیروانشان را مورد توجه قرار داده، تسهیلاتی را برای کامیابی در تحقق اهداف به وجود آورند. این بدان معناست که رهبران نمی توانند و نباید اراده خود را به دیگران تحمیل کنند. یک رهبر تحول گرا باید بکوشد گروه را بسوی خیر مشترک هدایت کند، که هم برای خود و هم برای یکایک پیروان، سودمند باشد. چنین رویکردی به رهبری از بروز فضای خودکامگی در سازمان پیشگیری می کند(شجاع،۱۳۹۲).
تاثیر هوش اخلاقی بر بهبود عملکرد و موفقیت سازمان
هوش اخلاقی می تواند در این موارد در عملکرد و موفقیت سازمان تاثیر بگذارد :
۱- توجه به منافع ذی نفعان: علاوه بر سهام داران، گروه های دیگری نیز وجود دارند که از اقدامات سازمان تاثیر می پذیرند و دارای منافع مشروعی در سازمان هستند. از جمله این گروه ها می توان به مشتریان، تامین کنندگان موارد اولیه، دولت و جامعه اشاره کرد. تامین منافع سهامداران بدون در نظر گرفتن منافع سایر ذی نفعان(کارکنان، مشتریان جامعه و…) شیوه ای غیر اخلاقی در مدیریت است.
۲- افزایش سود و مزیت رقابتی: توجه به تمام افراد و گروه های ذی نفع هستند، میزان سود شرکت ها را در بلند مدت افزایش خواهد داد، زیرا موجب انگیزش نیروی انسانی، افزایش حسن نیت اجتماعی و اعتماد مردم و نیز کاهش جریمه ها می شود. کی و پاپکین[۲] (۱۹۹۸)بیان می کنند که تجزیه و تحلیل شکست شرکت ها و خسارت وارده به آنها نشان می دهد که در نهایت لحاظ کردن اخلاقیات و حساسیت های اجتماعی در فرآیند تصمیم گیری و تدوین استراتژی موجب افزایش سودآوری شرکت خواهد شد. طبق گزارش مجله فورچون[۳] ،۶۳درصد مدیران عالی شرکت های برتر تجاری بر این باورند که رعایت اخلاقیات، موجب افزایش تصویر مثبت و شهرت سازمان شده، منبعی برای افزایش مزیت رقابتی به شمار می آید.
۳- افزایش تنوع طلبی: متخصصان پیش بینی می کنند که نیروی کار به گونه روز افزون، متنوع تر خواهد شد و شرکت هایی که بتوانند نیازهای این افراد متنوع را درک کرده، از این تنوع به خوبی بهره گیرند، موفق خواهند بود. لازم است مدیران، توانایی اداره افراد با جنسیت، سن، نژاد، مذهب، قومیت و ملیت های مختلف را داشته باشند. رعایت عدالت و اخلاق در برخورد با این افراد در محیط کار، مدیریت آنها را تسهیل می کند و این امکان را برای سازمان فراهم می سازد که از مزایای نیروی کار متنوع بهره گیرند.
۴-کاهش هزینه های ناشی از کنترل: ترویج خود کنترلی در سازمان به عنوان یکی از مکانیسم های اصلی کنترل از مباحثی است که بنیان آن بر اعتماد، اخلاق و ارزش های فردی قرار دارد. ترویج خود کنترلی باعث کاهش هزینه های ناشی از روش های کنترل مستقیم شده و موجب افزایش سود می شود. این امر مستلزم تعهد کامل اعضای تیم، مسئولیت پذیری همه یا اعضای تیم و احترام و اعتماد بین آنها و مدیریت است.
۵- بهبود روابط، افزایش جو تفاهم و کاهش تعارضات: یکی از نتایج رعایت اخلاق کار در سازمان ، تنظیم بهتر روابط در سازمان است. که این به نوبه ی خود باعث افزایش جو تفاهم در سازمان و کاهش تعارضات بین افراد و گروه های شده، عملکرد تیمی را بهبود می بخشد. شاید بیشترین تاثیرات اصول اخلاقی مربوط به رفتار نیروی انسانی است. از آنجا که اخلاق، بخشی از فرهنگ است، بیشتر نظریه هایی که بر رابطه غیر فرهنگی در سازمان تاکید می کنند، خود به خود بر اهمیت نقش افراد اخلاق در این زمینه توجه دارند. فرهنگ سازمانی در یک سازمان می تواند کارکنان را به افرادی پیرو قانون یا قانون شکن تبدیل کند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 04:57:00 ق.ظ ]
|