نظریه بازداری والتر ریکلس |
ریکلس بر این نکته تأکید دارد که کجروی را عمدتاً بازدارندههای خارجی رفتار یعنی فشارهای اجتماعی کنترل می کند. بر همین اساس، ضمن آن که یکی از علل وجود کجروی در جامعه را کافی نبودن قدرت کنترل کنندههای خارجی برای مقابله با انگیزههای ارتکاب رفتار کجروانه قلمداد می کند، خاطرنشان میسازد که اگر جامعهای از یکپارچگی مناسبی برخوردار باشد، نقشهای اجتماعی و محدودیتهای اجتماعی رفتار را به خوبی تعیین نماید، نظام تربیت خانواده و فرآیند سرپرستی و نظارت آن را تشویق کند و برای تقویت دستاوردهای مثبت افراد، پشتوانههایی را تدارک ببیند، قادر به مهار جرم و کجروی خواهد بود(لبیبی، ۱۳۸۷: ۴۴).
در عین حال به نظر ریکلس، اگر کنترلهای خارجی در جامعه ضعیف یا مفقود شود، کنترل کجروی ناگزیر به بازدارندههای درونی و به ویژه وجدان فردی منوط میگردد. در این خصوص، دیدگاه او را میتوان در زمرهی نخستین کوششهایی دانست که به بیان چگونگی اثرگذاری خودپنداره بر گرایشهای کجروانه پرداخته و یادآور شده است که حتی جوانان رشدیافته در جرمزاترین مناطق قادر هستند خود را از ارتکاب بزهکاری دور نگه دارند، و این در صورتی ممکن است که آنان نوعی قوت نفس و برداشت مثبت و قوی از خود داشته باشند. به نظر او، وجود این بازدارندهی درونی قوی را میتوان از مواردی مانند توان تحمل شکست و ناکامی، انگیزش توسط اهداف درازمدت، مقاومت در برابر آشفتگی خاطر و توان توسل به ارضا کنندههای جایگزین استنباط کرد(همان: ۴۴-۴۵).
در واقع، نظریه بازداری ریکلس، دیدگاه درونی – بین شخصی مناسبی است. به بیان دیگر، این دیدگاه نه نوعی دیدگاه محیطی و انعطافناپذیر به حساب میآید و نه به کلی روانشناختی است. این دیدگاه هم رفتار افراد مطیع قانون را در محیطی آکنده از جرم و هم رفتار قانون شکنان را در محیطهایی که کمتر با کجروی درگیر است تبیین می کند(همان: ۴۵).
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها :
پایان نامه : بررسی جامعه شناختی مهارتهای اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر بازدارندگی رفتارهای پرخطر جوانان
۳-۲-۴-۲-۲-۲- نظریه پیوند اجتماعی تراویس هیرشی
تبیین کنترل اجتماعی از بزهکاری، در نظریه پیوند اجتماعی[۳] تراویس هیرشی[۴] در کتاب علل بزهکاری[۵](۱۹۶۹) بیان می شود. همانند دیدگاه ماتزا، نظریه هیرشی بر این فرض مبتنی است که شخص برای ارتکاب اعمال بزهکارانه آزاد است، زیرا پیوندهایش با نظم مرسوم و متعارف به طریقی از بین می رود(پارکر و موون[۶]، ۲۰۱۵: ۷۶). در این نظریه، به جای توجه به متخلفان و پرسیدن این سؤال که چرا آنها رفتار بزهکارانه را مرتکب میشوند؟ هیرشی به دنبال این است که چرا افراد همنوا هستند و قانون را نقض نمی کنند؟ وی پاسخ می دهد که افراد به این دلیل قانون شکنی نمی کنند که هنجارهای اطاعت از قانون را درونی کرده و دارای پیوندهای اجتماعی با افراد و نهادهای دیگر هستند. هیرشی معتقد است که شناسایی محرکهای منجر به انحراف و جرم چندان ضروری نست، اگرچه وی نیروها یا فشارهای خاصی را در نظر می گیرد که قابلیت تلفیق با رویکرد کنترل را دارند(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۴۱).
هیرشی بیان می کند، انسان ها همانند دیگر حیوانات، در صورتی که قواعد به عنوان بخشی از کدهای اخلاقی برای شان درونی نشوند، آنها را نقض می کنند. به باور وی، همهی ما به شکل طبیعی قابلیت ارتکاب اعمال مجرمانه را داریم…مرغ برای جوجه هایش دانه می دزدد، بدون این که چیزی از قانون اخلاقی بداند؛ او نمی خواهد قواعد را نقض کند؛ فقط می خواهد دانه را بخورد…هیچ محرکی برای انحراف لازم نیست تا اعمال بزهکارانه توضیح داده شود. بنابراین، محرک خاصی برای وقوع جرم در بین انسان ها لازم نیست تا اعمال مجرمانه آنها تبیین گردد(۱۹۶۹: ۳۱).
وی در نظریه خود، نقش سازمان های کنترل اجتماعی مانند خانواده و مدرسه را مورد تأکید قرار می دهد و بر این باور است که چون برخی از نیروهای اجتماعی بازدارنده و کنترل کننده انحراف اجتماعی از بین رفته یا کارکرد آنها ضعیف شده است، جوانان مرتکب رفتار بزهکارانه می شوند(احمدی، ۱۳۸۴: ۹۰).
هیرشی از چهار عنصر اصلی صحبت می کند که باعث پیوند فرد و جامعه می شوند. این عناصر شامل تعلق و دلبستگی[۷]، تعهد[۸]، شمول و درگیری[۹] و اعتقاد(باور)[۱۰] می باشند(هیرشی، ۱۹۶۹). منظور از تعلق این است که فرد نسبت به افرادی که برایش مهم هستند و با آنان پیوندهای نزدیکی دارد دارای عواطف و احساساتی است که موجب می شود نسبت به قضاوتهای آنان و آنچه که دربارهی رفتارش می اندیشند مراقب باشد، بنابراین، کنترل بزهکاری با تعلقات جوانان نسبت به والدین شان، دوستان صمیمی و افراد مهم دیگر پیوند می خورد. منظور از تعهد، به سرمایه گذاری هایی اشاره دارد که فرد در جامعه انجام داده است. هرچه قدر سرمایه گذاری های مردم در تحصیلات، سوابق شغلی و سایر دارایی های خود بیشتر باشد، دلیل بیشتری دارند که همنوا باشند تا بتوانند از دستاوردهای خود محافظت کنند. بنابراین، به خاطر از دست ندادن سرمایه گذاری های خود، از قانون پیروی نموده و از بزهکاری و جرم اجتناب می کنند. منظور از شمول و درگیری این است که وقت و انرژی افراد محدود است و لذا افراد بیشتر مشغول فعالیت های متعارف زندگی
مانند کار، درس و یا زندگی خانوادگی هستند، بنابراین فرصت کمی دارند که در اعمال بزهکارانه مشارکت نمایند. اما کسانی که وقت آزاد بیشتری دارند، فرصت بیشتری برای انجام دادن رفتارهای بزهکارانه دارند. منظور از اعتقاد و باور، وفاداری فرد به ارزش ها و اصول اخلاقی یک جامعه می باشد. بدین ترتیب، فرد به این باور می رسد که قواعد و قوانین حاکم بر جامعه صحیح است و خود را ملزم به پیروی از آنها می داند. بنابراین، هرچه شخص کمتر به هنجارهای عادی معتقد باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که هنجارها را نقض و مرتکب رفتار بزهکارانه شود(احمدی، ۱۳۸۴؛ شومیکر، ۱۳۸۹؛ ممتاز، ۱۳۸۱؛ طالبان، ۱۳۸۳).
هیرشی نتیجه می گیرد که هرچه یک شخص پیوندهای نزدیک تری با جامعهی مرسوم و متعارف در هر یک از این شیوه ها داشته باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که وی نسبت به شیوه های دیگر نیز دارای پیوندهای نزدیک و صمیمی باشد(هیرشی، ۱۹۶۹: ۲۷).
رفتار همنوا
رفتار مجرمانه
تعلق و دلبستگی:
– خانواده
– دوستان
– اجتماع
تعهد:
– آینده
– حرفه
– موفقیت
– اهداف شخصی
درگیری و شمول:
– فعالیت های مدرسه
– تیم های ورزشی
– سازمانهای اجتماعی
– گروه های مذهبی
– کلوب های اجتماعی
باور:
– صداقت
– اخلاقیات
– انصاف
– میهن پرستی
– مسئولیت پذیری
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 03:16:00 ق.ظ ]
|