از دیدگاه ساختار اجتماعی، نیروهای اقتصادی و اجتماعی، ساکنان مناطق پایین اجتماعی را به انجام الگوهای رفتاری مجرمانه سوق می­ دهند. بی­نظمی اجتماعی در مناطق پایین شهری و فقیرنشین و باندهای نوجوانان که نظارتی بر آنها صورت نمی­گیرد، از مهم­ترین مشکلات اجتماعی هستند. بسیاری از نظریه­پردازان این رویکرد، بر رفتارهای نسبتاً خشن کودکان تأکید دارند. آن­ها بر این باورند که نیروهای اجتماعی، بیشتر بر افراد نوجوان تأثیر می­گذارد و این تأثیر در سراسر زندگی ادامه دارد. ساختارگرایان بیان می­ کنند مردمی که در شرایط اجتماعی نامتعادل زندگی می­ کنند، تمایل به انجام رفتارهای مشابهی دارند و چون میزان جرم در مناطق پایین شهری نسبت به مناطق متوسط و بالا بیشتر است، باید بر رفتار تأثیر داشته باشد(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۲).

نظریه های ساختار اجتماعی به رقابت با نظریه هایی می پردازند که علت جرم و بزهکاری را عدم تعادل روانی، ویژگی زیستی، بی احساسی به کنترل های اجتماعی، انتخاب فردی یا هر عامل فردی دیگری معرفی می کنند. بیشتر این نظریه ها بر رفتارهای بزهکارانه­ی جوانان متمرکز شده اند و اظهار می دارند که دلیل اولیه ی بزهکاری برخورد نیروهای اجتماعی با جوانان است که در سراسر زندگی آنان ادامه دارد. اگرچه تمامی متخلفان جوان به مجرمان بالغ تبدیل نمی شوند، با این وجود بسیاری از آن ها، آموزش های جنایی را به عنوان اعضاء گروه­های جوان بزهکارانه آغاز می کنند(همان: ۱۹۲).

در رویکرد ساختار اجتماعی، سه شاخه­ی مستقل که در عین حال باهم همپوشانی دارند، وجود دارد: نظریه­ بی سازمانی اجتماعی[۱]، نظریه­ فشار[۲] و نظریه­ انحراف فرهنگی[۳]. این نظریه ها دارای شاخه های فرعی تری هستند که در ادامه مورد بحث قرار می گیرند.

 

 
نظریه بی سازمانی اجتماعی بر شرایط محیطی تأکید می کند: 

– محله های رو به زوال

– کنترل اجتماعی ناکافی

– گروه ها و دسته های بزهکار قانون شکن

– ارزش های اجتماعی متضاد
نظریه فشار بر تضاد بین اهداف و وسایل تأکید می­ کند: 

– توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت

– محرومیت و ناکامی

– روش های جایگزین برای نیل به موفقیت
  

بزهکاری

(رفتار پرخطر)
نظریه انحراف فرهنگی هر دو را ترکیب می کند: 

– توسعه خرده فرهنگ ها در نتیجه بی سازمانی و فشار

– ارزشهای خرده فرهنگی در تضاد با ارزشهای مرسوم

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل ۳-۱- شاخه های نظریه­ ساختار اجتماعی. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳).

 

 

۳-۲-۴-۱-۱- نظریه­ بی­سازمانی اجتماعی
 

نظریه­ بی سازمانی اجتماعی بر روی شرایط موجود در محیط های شهری که بر روی میزان ارتکاب جرم مؤثرند، تأکید می کند. یک منطقه­ی بی سازمان و فاقد نظم اجتماعی منطقه ای است که در آن نهادهای کنترل اجتماعی مانند خانواده، مراکز تجاری مدارس از هم پاشیده اند و نمی توانند وظایف عادی خود را انجام دهند. نشانه های بی سازمانی اجتماعی شامل میزان بالای بیکاری و ترک تحصیل، خانه های رو به

 

زوال، سطوح پایین درآمد، و شمار بالای خانواده­های تک والدی می باشد. ساکنان این مناطق تضاد و ناامیدی را تجربه می کنند و در نتیجه رفتار ضداجتماعی در آن افزایش می یابد(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳). در ادامه، شاخه های نظریه­ بی سازمانی اجتماعی بررسی می شوند.

 

 

۳-۲-۴-۱-۱-۱- نظریه­ بوم شناختی رابرت ازرا پارک
 

جامعه شناسان مکتب شیکاگو در دو سطح کلان و خرد به بررسی مسائل شهری پرداختند. تحقیقات آنها هم شامل نظریه های کلان می باشد که نشان می دهد چگونه ارقام جرم و جنایت در میان اجتماعات گوناگون متفاوت است، همچنین نظریات سطح خرد را شامل می­شود که به جریان های روان شناسی اجتماعی توجه دارد که زیربنای این جریان ها در سطح کلان هستند(شارع پور، ۱۳۸۷). آنها از آغاز قرن بیستم برخی از رفتارهای انحرافی مانند خودکشی، طلاق و فحشا را در شهر شیکاگو با هدف درک تأثیر عوامل جمعیت شناختی مانند سن، بعد خانوار، تراکم جمعیت و مهاجرت و عوامل بوم شناختی نظیر قومیت، نژاد و محل سکونت بر بی سازمانی اجتماعی مورد مطالعه قرار دادند.

جامعه شناسان مکتب شیکاگو این دیدگاه را مطرح کردند که جرم و شرایط بوم شناختی اجتماعی به هم مرتبط هستند. شرایط محله ای و نه آسیب شناسی فردی، مسیر ارتکاب جرم را شکل داده و تحت تأثیر قرار می دهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۸۹).

در مکتب بوم شناختی شیکاگو، نظریه­ بوم شناختی[۴] پارک با رویکرد جامعه شناسی شهری، بزهکاری جوانان را تبیین نموده و بر این پیش فرض استوار است که بزهکاری با برخی از ویژگی های شهرنشینی مانند زبان، قومیت، مهاجرت، حوزه های سکونت گاهی و تراکم جمعیت رابطه دارد. پارک معتقد بود که نواحی شهری از انگیزه ها و غرایز ساکنان ممانعت می­ کند و موجب انحرافات اجتماعی می شود(احمدی، ۱۳۸۴: ۵۵-۵۶).

وی خواستار بکارگیری روش های توصیف و مشاهده­ انسان شناختی در زندگی شهری شد. پارک به دنبال این بود که چگونه ساختار محله ای توسعه یافته است، چگونه فرآیند فقر شکل گرفته است، و چه سیاست های اجتماعی می توانست برای حل مشکلات شهری به کار گرفته شود. سپس پارک به همراه ارنست بورگس، بوم شناسی اجتماعی شهر را مطالعه کرده و دریافتند که برخی از محله ها در شرایط رفاه و وفور ثروت قرار دارند، در حالی که برخی دیگر از فقر و آشفتگی رنج می برند. فارغ از نژاد، مذهب یا قومیت، رفتار روزمره­ی افرادی که در این مناطق زندگی می کردند، به وسیله­ی فضای اجتماعی و بوم شناختی کنترل شده است(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۸۸).

     نتایج پژوهش هایی که به وسیله­ی پارک و همکارانش انجام گرفت نشان داد که نیروهای اجتماعی فعال در مناطق شهری، موجب شکل گیری مناطق طبیعی جرم می شوند. این محله­های شهری سطح بالایی از فقر را دارا هستند که باعث می شود تا نهادهای مهم جامعه پذیری و کنترل مانند مدرسه و خانواده شروع به فروپاشی نمایند. در حالی که به شکل طبیعی این نهادهای اجتماعی می توانند کنترل اجتماعی لازم برای محدود کردن جوانان محله را به کار گیرند، تضعیف این نهادها بدین معنی است که محدودیت ها برای جوانان برداشته شده و آن ها می توانند وارد فعالیت های بزهکارانه و قانون شکنانه گردند. زمانی که میزان جرم افزایش یابد و ساکنان محله احساس ترس داشته باشند از اینکه در موقع شب بخواهند از خانه­ی خود بیرون روند، محله از نظر اجتماعی دچار فروپاشی و بی نظمی شده و نمی تواند بر روی ساکنان خود اعمال کنترل اجتماعی داشته باشد. در این وضعیت، دیگر همبستگی و انسجام محله ای برای حمایت از ساکنان محله در مقابل جرم، مصرف مواد و خشونت وجود ندارد. بنابراین، رفتار مجرمانه کارکرد ویژگی های فردی یا انتخاب نیست، بلکه در ارتباط نزدیک با شرایط محیطی است که دیگر قادر نیست برای ساکنان محله روابط انسانی مناسب و شایسته فراهم نماید(همان: ۱۸۸-۱۸۹).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...