نظریه فعالیتهای روزمره مارکوس فلسون و لاورنس کوهن |
کوهن و فلسون نظریه فعالیت های روزمره را در سطح کلان مطرح می کنند و آن را به عنوان چارچوبی برای درک دگرگونی ها در میزان قربانی شدن مجرمانه در نظر می گیرند. از نظر آن ها، انگیزه برای ارتکاب جرایم همیشگی است. در هر جامعه کسانی هستند که برای کسب منفعت، انتقام گیری، ارضای نیازهای خویش و انگیزه هایی از این قبیل، گرایش به قانونشکنی دارند. میزان وقوع جرم و قربانی شدن در ارتباط با سه متغیر مهم می باشد: نخست، در دسترس بودن اهداف مناسب(مانند خانه هایی که دارای اجناس مرغوب و گران قیمت هستند)؛ دوم، وجود یک مجرم با انگیزه(مانند شمار زیاد افراد بیکار)؛ و سوم، عدم حضور محافظ توانمند و شایسته(مانند پلیس، مالک خانه، دوستان و بستگان). اجتماع این عوامل، احتمال وقوع جرایم را افزایش می دهد(ازبنسن و همکاران[۳]، ۲۰۱۰: ۲۱).
کوهن و فلسون از نظریه فعالیت های روزمره برای تبیین افزایش میزان جرایم بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ بهره جسته اند. آن ها همچنین این نکته را مورد توجه قرار داده اند که به علت افزایش شمار شاغلین زنان خانوار، تعداد سرپرست های بزرگ سال خانه(محافظان خانه) طی روز کاهش می یابد؛ در حالی که اگر مادران در خانه حضور نداشته باشند تا از فرزندان خود محافظت کنند، آن ها بدون نگهبان خواهند بود. مشابه همین وضعیت، با افزایش حاشیه نشینی و کاهش محله های سنتی، از شمار نگهبانان نام آشنایی مانند خانواده، همسایگان و دوستان کاسته می شود. بدین ترتیب، میزان سرقت کالاهای قابل حمل افزایش یافته و هدف ها و طعمه های مجرمان نیز افزایش خواهد یافت(سیگل، ۲۰۱۲: ۸۵).
نظریه فعالیت های روزمره نیز بیش از آنکه نظریه ای درباره علل جرم باشد، نظریه ای درباره قربانیان جرایم است. این نظریه توجه اندکی به زمینه های جامعهشناسی و نحوه ارتباط جرم با عواملی همچون جنسیت، سن، نژاد و طبقه نموده است(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۰۱). این نظریه دارای کاربردهای عملی است، مانند استفاده از طراحی محیطی مناسب برای کاهش جرم در محله ها. همچنین بر روی جرایم خشن تأکید می کند و اینکه چگونه مجرمان خشن به وجود آمده اند(سیفرت[۴]، ۲۰۱۲: ۵۰).
فقدان نگهبانان شایسته:
– پلیس
– صاحبان خانه ها
– سیستم های امنیتی
متخلفان با انگیزه:
-پسران نوجوان
-بیکاران
-معتادان
اهداف مناسب:
– خانه های قفل نشده
– ماشین های گرانقیمت
– کالاهای قابل حمل
شکل ۳-۳- نظریه فعالیت های روزمره: ارتباط بین عوامل سه گانه. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۸۴).
نقد: نظریه های بی سازمانی اجتماعی با تأکید بر بی سازمانی اجتماعی در شهرهای بزرگ، برخی از عوامل مؤثر بر رفتارهای انحرافی و پرخطر را شناسایی نموده اند. اما نقدهایی از بسیاری ابعاد بر این دیدگاه وارد شده است. یکی از انتقاداتی که مطرح می شود این است که برخلاف پژوهش های جامعه شناسان مکتب شیکاگو که بالاترین نرخ جرم و بزهکاری را در منطقه انتقالی شهر مشاهده نموده و بیان کرده اند که میزان جرم و بزهکاری از مرکز شهر به سمت پیرامون کاهش می یابد، این الگوی توزیع نرخ جرایم در بسیاری از کشورها تأیید نشده است. به علاوه، در این رویکرد جرایم افراد طبقات پایین جامعه که در مناطق محروم شهر زندگی می کنند مورد بررسی قرار گرفته و کمتر به جرایم طبقات متوسط و بالا توجه شده است. انتقاد دیگر مربوط به غفلت از عوامل فرهنگی در تحلیل و تبیین رفتار انحرافی و بزهکارانه می باشد.
۳-۲-۴-۱-۲- نظریه فشار
دومین شاخه از نظریه ساختار اجتماعی، نظریه فشار است که در آن، جرم به عنوان کارکرد تضاد بین اهداف افراد و وسایلی که آنها می توانند به طور قانونی در جهت رسیدن به اهداف از آن استفاده کنند، قلمداد می شود. بیشتر افراد در ایالات متحده خواستار ثروت، دارایی های مادی، قدرت، پرستیژ و دیگر امکانات زندگی هستند. اگرچه این اهداف اجتماعی و اقتصادی در همهی قشرهای اقتصادی برای مردم مشترک هستند، نظریه پردازان فشار اظهار می کنند که دستیابی به این اهداف وابسته به طبقه ی افراد می باشد. افراد طبقهی پایین نمیتوانند از طریق شیوه های مرسوم به این اهداف دست پیدا کنند. در نتیجه، آنها احساس خشم، ناکامی و عصبانیت می کنند که به عنوان فشار شناخته می شود. شهروندان طبقهی پایین می توانند وضعیت خود را بپذیرند یا می توانند وسایل جایگزینی برای دستیابی به موفقیت مانند دزدی، خشونت یا قاچاق مواد مخدر انتخاب کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳). نظریه های آنومی دورکیم، آنومی مرتن، فشار عمومی آگنیو و آنومی نهادی مسنر و روزنفلد به عنوان زیرمجموعه های نظریه فشار مورد بررسی قرار می گیرند.
فقر:
– محرومیت نسبی
– احساس بی کفایتی
– قدرت ذهنی محصور
نگهداری قواعد و هنجارهای مرسوم و متعارف:
– علیرغم فلاکت و بدبختی، افراد به ارزش ها و قواعد فرهنگ مسلط طبقه متوسط وفادار باقی می مانند.
فشار:
– افرادی که خواهان دستیابی به موفقیت های مرسوم هستند اما فاقد ابزار و فرصت برای دستیابی به این موفقیت ها باشند، فشار و ناکامی را تجربه می کنند.
شکل گیری گروه ها و دسته های بزهکار:
– افراد گروه های قانون شکن به وجود می آورند تا روش های جایگزینی برای دستیابی به موفقیت جستجو نمایند.
جرم و بزهکاری:
– افراد برای دستیابی به موفقیت در اعمال ضداجتماعی درگیر می شوند تا بدین وسیله احساس فشار وارده بر خود را فرو بنشانند.
حرفه های مجرمانه:
– احساس فشار ممکن است پایدار باشد و حرفه های مجرمانه را تقویت کند.
شکل ۳-۴- عناصر اصلی نظریه فشار. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۵).
۳-۲-۴-۱-۲-۱- نظریه آنومی امیل دورکیم
از نظر دورکیم[۵]، انحراف در برخی از عوامل اجتماعی، مانند تغییر سریع جامعه و منسجم نبودن افراد آن ریشه دارد. وی آشوب های اجتماعی اواخر قرن نوزدهم را ناشی از تغییر انسجام مکانیکی به ارگانیکی در اثر صنعتی شدن و شهرنشینی سریع می دانست. تغییر سریع جامعه باعث بی هنجاری[۶] شد، زیرا هنجارهای اجتماعی تضعیف می شوند یا از بین می روند یا تناقض ایجاد می کنند. دورکیم معتقد است با کاهش یکپارچگی اجتماعی، انحراف و جنایت افزایش می یابد. به نظر وی، انحراف بخش طبیعی و اجتناب ناپذیر همه ی جوامع است(کندال[۷]، ۱۳۹۳: ۲۹۱).
به منظور ارائه تعریفی از جرم، دورکیم در ابتدا نشان داد که هیچ عملی را نمی توان فی نفسه جرم دانست. او در کتاب تقسیم کار، مخرج مشترک همه جرایم را مجازاتهای اعمال شده میدانست. به عبارت دیگر، جرم و مجازات همواره با یکدیگر مرتبط میباشند. دورکیم با توجه به معیار مجازات، جرم[۸] را از تخلف[۹] متمایز نمود. علاوه بر تمایزات مفهومی بین جرم و تخلف، او ماهیت جرم را در جوامع مختلف مورد بررسی قرار داد. به زعم دورکیم، در جوامع سنتی (همبستگی مکانیکی) جرم عملی است که ضمن جریحه نمودن وجدان جمعی، با واکنش و محکومیت گسترده و عمومی جامعه همراه گردد. با این حال، دورکیم به تمایز ظریفی بین عمل مجرمانه و مجرم در جوامع سنتی اشاره می کند. به زعم او در جوامع سنتی علت جریحهدار شدن وجدان جمعی مجرم میباشد نه یک رفتار اجتماعی خاص. با توجه به این امر، او معتقد بود که در پژوهشهای جرمشناسی باید ماهیت مجازات و کارکردهای آن، مورد بررسی قرارگیرد. اساس جرمشناسی دورکیم برپایه ارتباط جرم و مجازات است. به اعتقاد او، تنها در صورتی میتوان به تعریف دقیقی از جرم دست یافت که در این تعریف ویژگیهای مجازات و رابطه آن با جرم مشخص گردد. به عبارت دیگر یک تعریف دقیق از جرم همواره دربردارنده تفسیری از ویژگیهای مجازات است(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۰۸).
دورکیم با رد باورهای عامیانهای که کارکرد مجازات را انتقام، بازدارندگی و اصلاح شخصیت مجرمان میدانستند، کارکرد حقیقی مجازات را حفظ و تقویت انسجام اجتماعی میداند. بنابراین در هر زمان که جرمی در جامعه اتفاق میافتد، این جرم سریعاً بواسطه قوانین جزایی محکوم میگردد و بدین طریق باورها و ارزشهای مشترک و مورد توافق در جامعه مجدداً از سوی جامعه مورد تأیید و حمایت قرار میگیرد. به اعتقاد دورکیم، وجود مجازات در جامعه بیشترین اثربخشی و کارکرد مثبت را برای افراد درستکار و همنوا دارد. زیرا این افراد با توجه به مجازات و موقعیت نازل مجرمان در جامعه نسبت به همنوایی با قانون و انجام اعمال اخلاقی و منطبق با عرف، متقاعد میگردند(همان: ۱۰۸).
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها :
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 03:08:00 ق.ظ ]
|