نقش قصه در رشد عاطفی ، اجتماعی و شناختی کودک |
بسیاری از نیازهای عاطفی کودکان از طریق شنیدن داستانها ارضا می گردد . آنها تحت تأثیر قصه ها یاد می گیرند که چگونه عواطف و احساسات خود را ابراز کنند و چگونه از عواطف دیگران بهره مند گردند (غنی ، 1376 )
از ویژگی های قصه ، کارکرد ،” آشکارسازی” غیر مستقیم نیازها و انگیزه های پنهان مخاطب است . اغلب انسان ها از برملا شدن انگیزه های ناهشیار خود اجتناب می کنند . این سرکوب و واپس زنی یک مکانیسم غیر ارادی و ناهشیار است که غالبا به شیوه ها و اشکال مختلف در رفتار و احساسات آدمی خود نمایی می کند . شنیدن قصه ها و حکایت ها ، امکان آن را فراهم می آورد تا مخاطب از طریق مکانیزم های مختلف دفاعی ، نظیر فرافکنی ، درون فکنی ، همانند سازی ، جبران و والایش بتواند هم انگیزه ها و نیازهای سرکوب شده خویش را بشناسد و هم آنها را به شکل متعالی تر والایش و پالایش کند (کریمی ، 1388 ) .
قصه گویی می تواند نقش اساسی در رشد شعور اجتماعی و نیز تقویت سواد کودکان داشته باشد. ایجاد روحیه دوستی در کودک از نتایج بسیار مهم داستان پردازی است که او را به فرهنگ خودی پایبند می کند . کشش ها و جاذبه های عناصر شکل دهنده قصه با خواسته ها و نیازهای روحی و روانی کودکان رابطه دارد(زاپیس ترجمه پرنیانی ، 1386).
کودک با ذهن و فکر گسترده ای که دارد مضامین مختلف اجتماعی و اخلاقی را از لا به لای حوادث و الفاظ می یابد و با بینش فیلسوفانه خود کیفیت و مضامین را استدلال کرده و به تدریج وارد رفتار خود می کند (شعاری نژاد 1378 ) .
تأثیرات عاطفی و قابلیت های درونی هر فرد در میزان همانند سازی با قهرمان یا ضد قهرمان نقش مهمی ایفا می کند به عبارت بهتر ، پذیرش و همسان سازی یا درون فکنی خصلت های قهرمان داستان ، صرفاً از خوب یا بد بودن وی بر نمی آید بلکه تحولات عمیق درونی سرنوشت قضیه را روشن می سازد(یاسائی ، 1382 ).
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه :
پایان نامه تأثیر قصه گویی بر علائم رفتار لجبازی ـ نافرمانی کودکان
در واقع قصه گویی یکی از مناسب ترین فنون برای درونی سازی تغییر است . بدون اینکه لازم باشد کودک بینش یا فهم خود را در مورد چگونگی وقوع تغییرات به زبان بیاورد (پروت[1] و براون [2] ، ترجمه فرهی ، 1387 )
با مروری بر تحول شناختی از دیدگاه پیاژه [3] می توان تأثیر داستان را بر تحول روانی کودک به خوبی بیان کرد . پیاژه با مطالعه تغییراتی که در عملکرد تفکر کودک به وجود می آید از رشد شناختی مفهومی پویا ارائه می دهد و این مفهوم بر کنش متقابل کودک و محیط استوار است . کودک در تعامل با محیط مجموعه ای از ساختارهای شناختی تشکیل میدهد و این ساختارها به او اجازه میدهد با محیط سازگار شود . به عبارت دیگر کودک براساس طرحواره های ساخته شده اطلاعات رسیده از محیط را کشف می کند . هر تجربه جدید بر طرحواره های موجود وی اثر می گذارد و آنها را اصلاح و تغییر می دهد (منصور، 1392).
پیاژه معتقد است انطباق کودک با محیط ازطریق دو فرایند برون سازی و درون سازی انجام می شود. در فرایند درون سازی کودک محرک جدید را براساس تجسم ذهنی از پیش سازمان یافته خود درک می کند و در درون ادراک های پیشین جای می دهد . اما برخی از محرک ها به سادگی در درون طرحواره ها قرار نمی گیرند . در این حالت ، عدم تعادل پیش می آید . کودک برای رفع عدم تعادل ، ساختارهای شناختی خود را دوباره سازمان می دهد و به منظور انطباق با مشاهده جدید به کمک فرآیند برون سازی طرحواره خود را تغییر می دهد . با وجود این که کودک در تعامل مداوم با محیط است اما تجربه او محدود است و با گسترش دامنه تجارب فعالیت های او کامل تر می شود (منصور، 1392) قصه و داستان بستر مناسبی است تا کودک را در معرض تجربه های جدیدی قرار دهد . در داستان شخصیت ها ، نگرش ها و دیدگاه های تازه به کودک عرضه می شود . کودک مفاهیم تازه ای را کشف می کند که با ساختارهای شناختی وی در تعارض است . کودک برای رفع این تضادها دست به اصلاح ساختارهای شناختی موجود خود می زند و به سازمان دهی مجدد آنها می پردازد (بتلهایم ، ترجمه شریعت زاده ، 1392).
خود میان بینی کودک یکی از عواملی است که ساختارهای شناختی کودک را دست نخورده باقی میگذارد . عرضه دیدگاه ها و نقطه نظرهای دیگران در داستان کودک را از قید خودمداری می رهاند و انعطاف پذیر می کند . این بینش که دیدگاه های دیگران نیز قابل پذیرش است ، ثمره تعامل ها و تجربه های کودک با شخصیت های داستان است .
همچنین پیاژه شناخت و عاطفه را به عنوان یک کل در نظر می گیرد . مؤلفه دیگر تحول ذهنی یعنی عاطفه نیز در این فرآیند بسیار تأثیر گذار است . حالاتی مانند احساس لذت ، یأس ، اشتیاق یا کسالت برچگونگی انجام کار اثر می گذارد. قصه و داستان با مفاهیم جذاب و لذت بخش خود می تواند عاطفه کودک را بر انگیزد و فعالیت های ذهنی وی را تسریع کند. (بتلهایم ، ترجمه شریعت زاده ، 1392).
برای اینکه یک قصه بتواند واقعاً توجه کودک را جلب کند باید او را سرگرم سازد و کنجکاویش را بر انگیزد. اما برای غنی سازی زندگی کودک باید علاوه بر سرگرم سازی و تحریک کنجکاوی ، تخیل او را نیز برانگیزد و به او کمک کند تا فهم و ادراک خود را بالا برد.
عواطف خویش را مظم سازد و علاوه بر این با نگرانی ها و آرزوهای کودک هم آهنگ شود تا کودک بتواند به مسائل و مشکلات خود پی ببرد و در همان حال راه حل هایی برای مسائلی که او را پریشان می سازد ، به او عرضه دارد (بتلهایم ، ترجمه شریعت زاده ، 1392).
انسان از ماهیتی خاص برخوردار است که می تواند به رشد شناختی عاطفی و رفتاری کودک کمک کند. ارزشهای انسانی و راهبردهای مختلف حل یک مشکل اطلاعات و نگرشهای جدید و منطقی را به ذهن کودک منتقل می کند و او را از دنیای خود میان بینی و توجه متمرکز بر خود به چشم اندازهای دیگر ، فرا می خواند (تبریزی ، 1374 )
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 08:41:00 ق.ظ ]
|