نظریه فعلی بوئن راجع به خانواده در قالب یک نظام ارتباطی عاطفی، متشکل از هشت مفهوم به هم پیوسته است. از این میان، شش مفهوم قبل از ۱۹۶۳ تدوین شده اند و فرآیندهای عاطفی ای را نشان می دهند که در خانواده هسته ای و گسترده، در جریانند. دو مفهوم آخر، یعنی گسلش عاطفی و واپسروی اجتماعی، در ۱۹۷۵ اضافه شدند و راجع به فرآیند عاطفی ای هستند که بین نسل ها در یک خانواده یا در جامعه وجود دارند (پاپرو، ۱۹۸۳)، تمامی سازه های بوئن از این لحاظ به هم پیوسته اند که هیچ کدام را نمی توان بدون درک سایر موارد به طور کامل فهمید. زیر بنای نظری همه این مفاهیم آن است که تصور می شود همیشه نوعی اضطراب مزمن در زندگی وجود دارد. این اضطراب مزمن بخش اجتناب ناپذیری از طبیعت به شمار می آید، هر چند امکان دارد به شیوه ای متفاوت و به درجات مختلف، بسته به موقعیت خاص خانواده و ملاحظات فرهنگی متعدد، خود را متجلی سازد. به نظر او، اضطراب مزمن از طریق نسل های قبل، که تأثیر و نفوذشان کماکان در حال حاضر وجود دارد، منتقل می شود، بدین شکل که خانواده دائماً در حال کشمکش بر سر متعادل سازی میان احساس با هم بودن و وحدت و تفکیک خود[۱] در اعضاست. به نظر بوئن، اضطراب مزمن مبنای اصلی تمامی نشانه ها بیمارگون است، تنها پادزهر این وضعیت، رسیدن به افتراق و تفکیک است ، فرآیندی که در اثر آن، فرد یاد می گیرد مسیر حرکت خویش را ترسیم کند نه آنکه دائماً از رهنمودهای خانواده با یکدیگر تبعیت نماید(گلدنبرگ،ترجمه برواتی  همکاران،۱۳۸۲).
به نظر بوئن، هشت نیرویی که کارکرد خانواده را شکل می دهند عبارتند از:

تفکیک خویشتن
مثلث ها
نظام عاطفی خانواده هسته ای
فرآیند فرافکنی خانواده
گسلش عاطفی
فرآیند انتقال چند نسلی
جایگاه همشیره ها
واپسروی اجتماعی
 

·       تفکیک خویشتن
سنگ بنای نظریه خوش ساخت و دقیق بوئن عقیده او راجع به نیروهایی است که در درون خانواده جای دارند و در پی وحدت و با هم بودن یا برعکس، فردیت هستند. به نظر بوئن، درجه ظهور تفکیک خویشتن در هر فرد بیانگر میزان توانایی او برای تمییز فرآیند عقلی از فرآیند احساسی (عاطفی) است که وی تجربه می کند، یعنی، درجه توانایی فرد برای اجتناب از تبعیت خودکار رفتار از احساسات، بیانگر میزان تفکیک خویش است(گلدنبرگ،ترجمه برواتی  و نقش بندی ،۱۳۸۲).

در اینجا، کمال مطلوب آن نیست که فردی سرد و بی روح، شدیداً عینی گرا، یا بی احساس باشیم، بلکه قرار است در پی توازن و تعادل بوده و به یک تعریف یا هویت شخصی[۲] دست یابیم، اما نه به بهای از کف دادن قابلیت ابراز ارتجاعی و خود انگیخته عواطف. بوئن چنین فرض نمی کرد که باید احساسات را فدای رفتار عقلانی کرد، همین طور اعتقاد نداشت که لازم است ابراز عواطف را سرکوب کرد. او نگران این مسأله بود که آدمیان تحت تأثیر احساساتی باشند که از آن درک درستی ندارند. هدف اصلی تفکیک خویشتن، توازن میان احساسات و شناخت است. تفکیک در معنای بوئنی آن، بیشتر یک فرآیند است تا هدفی دست یافتنی- تفکیک در حکم مسیر زندگی است نه یک حالت وجود یا بدون (فریدمن،۱۹۹۱ به نقل ازپاپکو،۲۰۰۶).

وقتی این قبیل دلبستگی های عاطفی خودکار در برابر خانواده دست نخورده باقی می مانند،فرد در تفکیک خویش از خانواده و تبدیل شدن به موجودی برخوردار از کارکرد مؤثر باز می ماند. (این عقاید من است … این من هستم که… کاری که می خواهم بکنم این است که… و این طور نیست که…)، عقاید محکم و باورهای کاملاً مشخصی را مطرح می سازد. به قول بوئن، چنین شخصی  خویشتن مستحکم[۳] را به نمایش می گذارد. او به خاطر سعادت زناشویی، خشنودی والدین، دستیابی به هماهنگی خانواده، یا به خاطر زور دست به مصالحه بر سر هویت خویش نمی زند. اشخاصی که در قطب پایین این مقیاس قرار دارند، کسانی هستند که عقل و عاطفه شان چنان در هم آمیخته است که زندگیشان تحت اختیار احساسات اطرافیانشان قرار دارد. در نتیجه، آنها به سادگی دچار بدکاری می شوند. آنها به خاطر آنکه اشخاصی ترسو و به لحاظ عاطفی نیازمند هستند، فردیت خود را فدای کسب اطمینان از سوی دیگران می کنند. به نظر بوئن، سطوح تفکیک هر کس بیانگر سطح استقلال عاطفی وی از خانواده و نیز اشخاص بیرون از گروه خانوادگی است. میزان تفکیک در سطوح متوسط تا بالای این مقیاس باعث می شود که فرد امکان تعامل با دیگران را بدون ترس از امتزاج (از دست رفتن هویت در آن رابطه) داشته باشد. با اینکه تمامی روابط، از موارد ضعیف گرفته تا آنهایی که به خوبی تفکیک شده اند، در حالت تعادل پویا به سر می برند، هر چه تفکیک کمتر می شود انعطاف پذیری نیز کاهش می یابد. (گلدنبرگ،ترجمه برواتی  ونقش بندی ،۱۳۸۲).

·       مثلث ها
در نظریه بوئن علاوه بر علاقه ای که به درجه وحدت و یکپارچگی خویشتن وجود دارد، بر تنش عاطفی درون فرد یا تنش های ناشی از روابط آن فرد با دیگران نیز تأکید می شود، مثلاً وقتی همسران سعی می کنند نیاز خویش برای صمیمیت را با نیاز به تفرد متعادل سازند، امکان دارد در یکی از طرفین یا هر دو اضطراب به وجود آید. هر چه امتزاج آنها بیشتر باشد، یافتن تعادل استواری که هر دو را خشنود سازد، دشوارتر می شود. یک راه حل برای چنین رابطه دو نفره ای در خانواده آن است که دست به مثلت سازی[۴] بزنیم، یعنی، یک عضو مهم خانواده را وارد معرکه کنیم تا تعاملی سه نفر شکل بگیرد. سنگ بنای اصلی در نظام عاطفی خانواده به نظر بوئن عبارت است از مثلث. در خلال دوره هایی از سطح اضطراب پایین و شرایط بیرونی آرام است، نظام دو نفره یا جفتی می تواند به تبادل متقابل و آسوده احساسات

 

مبادرت کند. اما اگر یکی از طرفین یا هر دو دچار پریشانی یا اضطراب شوند، ثبات این موقعیت به خطر می افتد، خواه به خاطر فشار روانی درونی باشد یا ناشی از فشار روانی بیرون. وقتی اضطراب به سطح متوسط رسید، یکی از آنان یا هر دو، یک شخص ثالث آسیب پذیر را وارد معرکه می کنند. بعضی واقع، چنین مثلث سازی هایی ممکن است از خانواده فراتر رفته و نهایتاً موسسات اجتماعی یا دادگاه ها را نیز شامل خود کنند  (گلدنبرگ،ترجمه برواتی و نقش بندی ،۱۳۸۲).

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :

 

 
یک گروه سه نفره لزوماً یک مثلث نیست . در یک گروه سه نفرۀ کارآمد، هر دو نفر می توانند یک به یک تعامل داشته باشند . هر شخصی، اختیاراتی برای رفتارش دارد؛ وهر کسی می تواند بدون تلاش برای تغییر دو نفر دیگر « موضع من » بگیرد . این مبادله بی ضرر به نظر می رسد . چیزی که مثلث ها را مسأله ساز می سازد، آن است که آنها تمایل دارند همیشگی شوند و رابطۀ اصلی را مخدوش کنند . مثلثی شدن، بخار را آزاد می سازد اما تعارض را سر جای خود منجمد می کند(نیکولز و شولتزترجمه دهقانی و همکاران ۱۳۸۷).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...