جدا از مدل یا تعریف هوش عاطفی که مقیاسها بر اساس آنها متمایز می شدند دومین عامل عمده ی تفاوت در بین مقیاسها، شیوه ی اندازه گیری شان بود بسیاری از مقیاسهای فوق الذکر شیوه ی خویشتن داوری را مورد استفاده قرار می دادند مثلاً از نظر هوش عاطفی خود را چگونه ارزیابی می کنید شیوه های خویشتن داوری با اندازه گیری حاصل از مقیاسهای درجه بندی مشاهده گر متفاوت می باشد ( مثلا یک مشاهده گر شما را از نظر هوش عاطفی ارزیابی می نماید ) هر دوی این مقیاسها نسبت به آزمون های توانایی که پاسخ دهندگان به آن درست یا غلط پاسخ می دهند         ( مثل منظور از حسد چیست ؟ )  چیزهای متفاوتی را اندازه می گیرند اگر شخصی هوش عاطفی را به عنوان مجموعه ای از ناتوانایی خاص و مرتبط با صفات شخصیت در نظر بگیرد در آن صورت شیوه های خویشتن داری موثر است به عنوان مثال مقیاس اسکات و همکارانش                ( نقشه ضریب هوش عاطفی ) و نیز پرسشنامه هوش عاطفی تعداد زیادی سئوال مشابهه می پرسند ، مثلا آیا شما با عواطف خود صادق و روراست هستید ؟ آیا توانایی خوبی به حل مساله دارید ؟ و آیا خلق و خوی شما مثبت است چنین مقیاسهایی که همبستگی بسیار بالایی با خلق و خوی خوشایند ( و البته همبستگی منفی و خلق و خوی ناخوشایند ) دارند به طور اساسی احساسی بهزیستی و کامیابی خود ادراک شده ی شخص را اندازه گیری می نماید حقیقت این است که این مقیاسها روی مثبت بودن تاکید داشته و بیشتر این مقیاسها ، همسبتگی بسیار بالایی با ویژگی مثبت ( از نظر عاطفی ) دارند ( ۸% r تا ۵%= r بسته به مقیاس مورد استفاده                                             ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴ )
به دلیل اینکه از نظر عاطفی مثبت بودن ، چیزهای خوب زیادی را پیش بینی می نماید بنابر این ممکن است تعداد زیادی از این مقیاسهای جدید نمونه ای از یک چرخه ی ازنو شکل گرفته شده باشد هنوز شواهد کافی در دست نیست تا نشان دهد که پیش بینی های مبتنی بر مقیاسهای ترکیبی ، فراتر از پیش بینی هایی که از طریق مثبت بودن عاطفی بدست آمده اند مشکل دیگری که در مورد فنون خود سنجی وجود دارد این است که این فنون باهوش اندازه گیری شده ی واقعی ارتباط چندانی ندارد حداقل در حوزه ی هوش IQ اندازه گیری شده همبستگی بالایی با مقدار هوش حاصل از فنون خود سنجی ندارد ( قبلا بین ۳% = r 0=r ) این حالت مثل این است که ما کلاسی را در نظر بگیریم که در این کلاس دانش آموزانی باهوش متوسط وجود دارند که فکر می کنند از دیگران باهوش تر هستند هم چنین دانش آموزانی دراین کلاس هستند که با هوش می باشند ولی به اندازه ی نسبت به خود بدبین اند که نمی توانند تواناییهای بالقوه خود را آشکار سازند و نیز دانش آموزانی وجود دارند که از توانایی ذهنی کمی برخوردار می باشند و نمی توانند مطالب را به خوبی درک نموده به سوالها پاسخ دهند یعنی بین IQ واقعی این سه گروه ارزیابی هایی که خود آنان از هوششان به عمل می آمدند هیچ تناسبی وجود ندارد (‌ سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

دومین رویکرد در زمینه ی اندازه گیری هوش عاطفی ، بهره گرفتن از مقیاسهای درجه بندی توسط مشاهده گر می باشد این رویکرد بر این باور دلالت دارد که می توان از هوش عاطفی به عنوان یک رفتار نام برد در مقیاسهای درجه بندی ، مشاهده گر که فرد را می شناسد مشخص می کند که فرد ازچه میزانی ازهوش عاطفی برخوردار است درموقعیت های سازمانی یک مشاهده گر به صورت کامل همه جانبه فرد را مورد ارزیابی قرار می دهد هم چنین مدیر یک موسسه بازخوردهای از همکاران ، زیر دستان و سرپرستان خود در مورد توانش هایی که فرض می شود به هوش عاطفی وی مرتبط باشند دریافت می دارد مقیاس ECI( سیاهه توانش های عاطفی ) نمونه ای از مقیاسهایی است که بر اساس تعاریف ترکیبی هوش عاطفی ساخته شده است آنچه در مورد فنون خود سنجی هوش گفته شد در مورد روش های درجه بندی مشاهده گران هم صادق است بدین معنا که برای مشاهده گران مشکل تا بتوانند راجع به هوش دیگران قضاوت کنند یک عملکرد ذهنی فوق العاده ممکن است فقط در ذهن مشاهده گر وجود داشته باشد ( یعنی واقعا این گونه نباشد ) علاوه بر این حتی بسیاری از مشاهده گران تیز بین و مجرب هم ممکن است نتوانند یک عملکرد ناشی از هوش بالا را از عملکرد ناشی از هوش متوسط که حاصل سخت کوشی ، شانس یا خلاقیت است از یکدیگر تشخیص بدهند در همه ی موارد مشابه تعجب آور نسبت که قضاوت های مشاهده گران در مورد هوش ، نتواند با هوش واقعی مرتبط یا هم خوان باشد                    ( در این ها یک استثناء وجود دارد و آن این که معلمان به عنوان مشاهده گر به خوبی می توانند هوش دانش آموزان خود را تخمین بزنند ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

اگر کسی هوش عاطفی را به عنوان یک هوش پذیرفته باشد احتمالا به دنبال یک آزمون توانایی می گردد تا این هوش را اندازه گیری نماید در این نوع آزمونها آزمودنی به حل مسائلی                می پردازد که جوابهای صحیح یا غلط دارد برخی از ارزیابی های هوش عاطفی از روش های سنتی سنجش هوش بهره می گیرند در یکی از این نوع ارزیابی ها مثلا تصویری از یک چهره به آزمودنی ها نشان داده می شود تا آنان حالات عاطفی این چهره را حدس بزنند یا از آزمودنی ها خواسته می شود تا خشم را معنا کنند و دوباره آن توضیح دهنده تا مشخص شود که تا چه اندازه قادر به درک مفهوم خشم هستند نمونه های از این نوع مقیاسها ، آزمون هوش عاطفی چند عاملی (MEIS) و آزمون هوش عاطفی قادر است مایر ، سالووی و کارسر (MSCEIT) می باشد این آزمونها بیانگر این موضوع هستند که هوش عاطفی یکی از اقسام هوش است و

دانلود پایان نامه

 

با هوش شناختی تفاوت دارد و عامل پیش بین کننده ی مهمی است و با افزایش بین زیاد می شود این سئوال که هوش عاطفی درباره چه چیزی صحبت می کند سئوالی مهم و اساسی است زیر احتمالا پاسخ ها و رویکردهای مختلف در این موضوع موجب ارزیابی های کاملا متفاوتی  از شخص واحد می شود وقتی دو آزمون چیز واحدی را می سنجد افراد فکر می کنند که نمره مشابهی بر این دو آزمون بدست می آورند در حوزه ارزیابی هوش  ، شخصی که در مقیاس هوشی وکسلر بزرگسالان نمره ی بالایی کسب می کند که معمولا این چنین است بایستی در آزمون استنفورد بینه نمره ی بالایی کسب نماید به همین ترتیب شخص دیگری که در یک آزمون هوشی نمره ی پائینی کسب می کند در آزمون دیگر هم نمره اش پائین است این وضعیت در حوزه ی آزمونهای خصیصه های اجتماعی نیز صادق است قبلا فردی که در مقیاس برون گرایی آزمون شخصیتی آیزنگ نمره بالایی کسب می نماید در مقیاس برون گرایی آزمون NEO-PI نیز نمره بالایی بدست خواهد آورد یعنی هر دو آزمون می توانند افراد را به نحو یکسانی درجه بندی نماید ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴) به احتمال زیاد چنین وضعیتی در مورد هوش عاطفی صدق نمی کند مقیاسهای مبتنی بر مدل توانایی با حداقل همبستگی ( ارتباط ) با مقیاسهایی که بر اساس مفاهیم تندرستی یا موفقیت می باشد خصیصه ها را مورد اندازه گیری قرار می دهند پژوهشها این گونه فرض می نمایند که روش های ارزیابی توانایی ، بیشتر قادر به ارزیابی توانایی یا ظرفیت پردازش اطلاعات عاطفی نمی باشند مقیاسهای خود سنجی مدلهای ترکیبی ممکن است برخی از این نوع اطلاعات را مورد استفاده قرار دهند مقیاسهای خود سنجی هم چنین مواردی چون خلق مثبت ، خوش بینی حرمت نفس و برون گرایی را به شکلی ابتدایی ، مورد ارزیابی قرار می دهند در حقیقت هم پوشی مقیاسهای ترکیبی با مقیاسهای سنتی خصیصه ای شخصیت ، آن قدر زیاد است که پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که چنین رویکردهای خود سنجی که در مقایسه با مقیاسهای موجود چیز جدیدی را اندازه گیری نمی کنند نهایتا به نظر می رسد در رویکردهای درجه بندی برای ارزیابی فشارهای اجتماعی اعمال شده بر افراد از جانب دیگران که با مسائلی چون موقعیت و اعتبار شغلی آنان ارتباط دارد از روش های ترکیبی استفاده می نمایند تفاوت مشخص و واضح بین مقیاسهای توانایی و روش های ارزیابی خود سنجی در حوزه ی ادبیات هوش موضوع مهمی محسوب می شود و هنوز حوزه هایی وجود دارند که در آنها بین هوش به عنوان یک توانایی و سایر ویژگی های شخصیتی ، هم پوششی وجود دارد مثلا هوش سنتی همبستگی پایین اما تعریف شده ای با ویژگی هایی چون کنجکاوی و سیالی ذهن دارد در زمینه ی هوش عاطفی ، همبستگی بین مقیاسهای توانایی و هم دلی خود سنجی شد با ۳۰/۰ تا ۰=r است و همبستگی پائین تری با فراتجربه های خلقی دارد هر چه همبستگی بین دو آزمون کمتر باشد بیانگر استقلال اساسی آنها از یکدیگر است با توجه به رابطه ی بسیار بالای مقیاسهای خود سنجی با یکدیگر و با خلق مثبت ۸۰/۰ تا ۵۰/۰=r و نیز از آن جایی که حالات خلقی پیش بینی کننده های خوبی برای موارد گوناگون ( مثلاً رضایت شغلی و سلامت روانی ) می باشد ، لازم است تا ما از طریق مقیاس خود ارزیابی و به طور تجربی خلق فعلی خود را کنترل کنیم اما قابل ذکر است که متاسفانه در این زمینه پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

  لیست پایان نامه های روانشناسی

آیا هوش عاطفی بهترین عامل پیش بینی کننده ی موفقیت در زندگی می باشد ؟

اولین نظریه ای که در مورد هوش عاطفی ارائه شد که در زمان خودش بحث های زیادی به دنبال داشت فقط ادعا می نمود که واقعا این نوع هوش وجود دارد ده سال بعد که هنوز این دعا مورد بحث بود و بر خلاف حمایت های دریغ و فراوانی که از آن می شد ادعای دیگری مطرح شد مبنی بر این که نه تنها هوش عاطفی وجود دارد بلکه قادر به پیش بینی اموری چون حساسیت اجتماعی پایداری و سلامت عمومی نیز می باشد ادعاهای فوق الذکر به پذیرش و اقبال عمومی مفهوم هوش عاطفی کمک زیادی کرد من و همکارانم هیچ گاه چنین ادعاهائی نداشتیم که هوش عاطفی به اندازه IQ و یا حتی بیشتر از آن قادر به پیش بینی موفقیت در زندگی می باشد بلکه ادعایی ما این است که هوش به عنوان یک عامل پیش بینی کننده معتبر برای موفقیت تحصیلی و برخی اوقات برای موفقیت شغلی می باشد والستر مایکل یکی از منتقدان روش های ارزیابی شخصیت در سال ۱۹۶۷ هوش را به عنوان یک وسیله ی قوی و نیرومند مورد نقادی موشکافانه و دقیق خود قرار داد چرا که هوش به طور متوسط می تواند میزان پیشرفت تحصیلی را پیش بینی نماید یعنی در سطح ۵/۰=r هم چنین همبستگی بین پرستیژ یک شغل ( که توسط مشاهده گران درجه بندی می شود ) با هوش متوسط افراد شاغل در آن شغل در حدود ۸۰/۰=r می باشد

این ادعا که هوش عاطفی عامل پیش بینی کننده ی خوبی برای باهوش بودن است و بایستی همبستگی بین این دو  ۵۰/۰=r تا ۸۰/۰=r باشد ، ادعای پوچ و بی معنایی است تلاش جهت فراهم نمودن شواهد کافی و معتبر در مورد ادعای عامه پسندی که در کتاب هوش عاطفی در سال ۱۹۹۵ ذکر شده مایوس کننده بود مثلا گزارش تهیه شده توسط موسسه ی بل که بیان می داشت مهندسانی ( به عنوان آزمودنی ) که از نظر هوش عاطفی در حد بالایی بودند ، کار آمد تر از سایرین بودند از این جهت زیر سئوال رفت که این مطالعه هیچ نوع اندازه گیری روان شناختی را شامل نمی شد در عوض نکته ی قابل توجه در این مطالعه این بود که مهندسان کار آمد در مقایسه با همتا خود اطلاعات شغلی یکسان و مشابهی داشتند گرچه داشتن اطلاعات مشترک و مشابه ممکن است جزئی از هوش عاطفی باشد در عین حال می تواند مربوط به برون گرایی ، مصلحت اندیشی یا شایستگی های عمومی باشد چیزی که در این گزارش مورد اشاره قرار نگرفته است              ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

شاید چنین ادعایی عامه پسند ، در راستای تغییر نام زیرکانه و فرصت طلبانه ی مقیاسهای خود سنجی به عنوان مقیاسهای هوش عاطفی بود که موجب شد برخی روان شناسان ، موضوع هوش عاطفی را به طور کامل رد نماید البته چنین غفلت ها وردکردن موضوع به طور کامل ، دیدگاهی فوق العاده منفی گرایانه می باشد مثلا طی مقاله ای در مجله ی « شخصیت و روانشناسی اجتماعی ، دیویس » استانکوف و روبرتز نوشتند : ادعاهای اخیر مبنی بر این که هوش عاطفی اثرات فوق العاده ای دارد ، بایستی مورد بررسی های دقیق روان سنجی قرار گیرد                                                ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

به جای کم شدن و از بین رفتن چنین ادعاهایی ، در حقیقت میزان این گونه ادعاها دو چندان شده است ، مثلا در کتاب گلمن نوشته شده بود : هوش عاطفی ، دو برابر مهم تر از IQ و سایر مهارتهای ذهنی می باشد این گونه ادعاها در مقاله های گوناگون تکرار شده بود مدارک بدست آمده نشان می دهند که یافته های ارائه شده در آن زمان بر اساس یک سری مطالعاتی بود که بر روی توصیف های شغلی صورت گرفته بود تا بر اساس آن نشان داده شود که هوش عاطفی دو برابر مهم تر از مهارتهای فنی است و قدرت پیش بینی کننده بهتری دارد مبتنی ساختن این گونه ادعاها بر اساس مطالعات است و بی پایه ، تاسف بار است از طریق مطالعه ترجیهات شغلی                نمی توان به بهترین نحو عملکرد شغلی را ارزیابی نمود ، زیرا در این نوع اندازه گیری ها ، آنچه مورد سنجش قرار می گیرد تعدادی کلمه  و عبارت و آگهی های شغلی می باشد و شگفت آور نیست که تعداد زیادی از این نمونه کلمات و عبارات در مقوله های هوش عاطفی که توسط گلمن ارائه شد دیده شود ، همان طور که قبلا گفته شد در سال ۱۹۹۸ گلمن فهرست خصیصه های هوش عاطفی مورد نظر خود را به ۲۵ خصیصه افزایش داد در این فهرست طولانی تقریبا هیچ موردی بر حسب IQ را نگرفت و همه موارد از درک سیاسی گرفته تا تنوع طلبی همگی جزء هوش عاطفی محسوب می شدند اجازه دهید به موضوع قبلی بر گردیم محتوای آگهی های شغلی لزوما منعکس کننده ی موفقیت به معنای واقعی نیست چنین محتوایی ممکن است از چند صفت و خصیصه خاص گرفته شده باشد درک این که چه چیزی واقعا موفقیت را پیش بینی می نماید مستلزم استفاده از مقیاسهای واقعی شخصیت و نیز پیش بینی بر اساس عملکرد شغلی می باشد با عنایت به مطالب فوق می توان گفت شواهد کمی مبنی بر این که هوش عاطفی بهترین پیش بینی موفقیت در زندگی است در دست می باشد چه رسد به این که اهمیتی در برابر IQ داشته باشد این موضوع ما را به سئوال آخر رهنمون می سازد یعنی این که چرا هوش عاطفی مهم است چرا هوش عاطفی مهم است ؟

پاسخ به این سئوال که چرا هوش عاطفی اهمیت دارد تا حد زیادی بستگی به موضوعی دارد که هوش عاطفی درباره اش صحبت می کند نسخه های ترکیبی هوش عاطفی در حقیقت نسخه های تجدید نظر شده ی مقیاسهای شخصیت اما با برچسب هوش عاطفی می باشد به عبارت دیگر هوش عاطفی ازطریق ارزیابی نسبی شخصیت ، سازمانهای علاقه مند به پیش بینی عملکرد خوب را به خود راغب ساخته است پس می توان گفت به دلیل برخورداری از ارزش بالقوه همه روش های ارزیابی شخصیت نمی توانند بد باشند و با کمی دقت پی خواهیم برد که مقیاسهای خود سنجی هوش عاطفی احتمالا ترکیبی از خصیصه های شخصیتی از قبیل برون گرایی ، جامعه پذیری ، عزت نفس ، خوش بینی و تعدادی ویژگی جدید هم چون تجارب فراخلقی می باشد گرچه بخش های عمده ی چنین مقیاسهایی « هوش » یا عاطفه و یا حتی هوش عاطفی به مفهومی که در این جا مورد اشاره قرار گرفت ، توجه چندانی نداشتند ولی دارا توانایی یکسانی نسبت پیش بینی خصیصه های اصل شخصیت که تحت عنوان جدیدی ارزیابی می شدند بوند این در حالی است که خصیصه های اصل شخصیت همگی بد نبودند ولی متاسفانه تا سالهای اخیر کمتر مورد توجه قرار              می گرفتند ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

در حقیقت بین ابزار خود سنجی هوش عاطفی و رضایت شغلی و بعضا عملکرد شغلی روابطی به دست آمده است اما هیچ کدام از این ها مهم تر از هوش نسیتند و این جای امیدواری است گرچه طی سالهای گذشته یافته های به دست آمده اند مبنی بر این که از طریق مقیاسهای خود سنجی هوش عاطفی می توان موفقیت را پیش بینی نمود و هوش عاطفی مهم ترین عامل پیش بینی موفقیت صاحبان حرف می باشد با این حال استفاده از چنین مقیاسهای خود سنجی نیازمند کنترل همه ی سطوح احساسهای خوشایند ـ  ناخوشایند ، درون گرایی – برون گرایی ، خوش بینی و موارد مشابه می باشد تا از این طریق بتوان نتایج را به روشنی تعبیر و تفسیر نمود                                      ( سیاروچی و همکاران ۱۳۸۴)

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...