مایر عقیده دارد هوش عاطفی یک نوع ظرفیت روانی برای معنی بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی می باشد.افراد در این مورد ظرفیتهای مختلفی دارند،بعضی در حد متوسط و بعضی ماهرند.به عقیده مایر قسمتی از این ظرفیت غریزی است در حالی که قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی می آموزیم که قسمت اخیر می تواند به وسیله کوشش،تمرین و تجربه پیشرفت یابد.سالوی عقیده دارد بسیاری از مهارتها که قسمتی از هوش عاطفی است ،می توانند یاد گرفته شوند.او معتقد است هوش عاطفی عبارت است از یکسری مهارتها و قابلیتها که می تواند هم آموزش داده شود و هم یاد گرفته شود،به طوریکه فرد بتوانداز نظر هیجانی بهتر تربیت یابد.مایر و سالوی خاطر نشان میکنند که هنوز جوابی که به وسیله تحقیقات میدانی بدست آمده باشد برای این سوال وجود ندارد.
 

2-7 هوش عاطفی و هوش عقلی
هوش عاطفی و بهره هوشی ضد یکدیگر نیستند،بلکه با هم تفاوت دارند.علی رغم عقیده رایج،افرادی که دارای بهره هوشی بالا و هوشیاری عاطفی بسیار ضعیف(یا برعکس)باشند، نسبتا نادرند.جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی با استفاده از معیاری که کاملا شبیه بهره هوشی و شامل قابلیتهای اساسی عاطفی و اجتماعی است،به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند،پرداخته و تفاوتهای آنان را مورد بررسی قرار داده است. (دوستار،1382،54).فردی که فقط از نظر بهره هوشی در سطح بالا ولی فاقد هوشیاری عاطفی است، تقریبا کاریکاتوری از یک آدم خردمند است،در قلمرو ذهن چیره دست است،ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف.افرادی که از هوش عاطفی قوی برخوردارند،از نظر اجتماعی متعادل،شاد و سرزنده اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر می کنند.آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد،پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند و در رابطه خود با دیگران بسیار دلسوز و پر ملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی  سرشار و مناسبی برخوردارند.آنان همچنین با خود بسیار راحت برخورد می کنند(دوستار،1382،54)

 

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها :

 

 

پایان نامه بررسی تأثیر هوش عاطفی برعملکرد کارکنان ادارات برق شهر همدان و ملایر

 

 

 

2-8 مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی
بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش عاطفی و عقلی محیط کار است زیرا فرد در محیط کار خود علاوه بر توانمندیهای علمی(که از هوش عقلی نتیجه می شود)از قابلیتهای عاطفی خود نیز استفاده می کند.از این رو،در حوزه توسعه منابع انسانی در سازمانها مفهوم هوش عاطفی به کار گرفته شده است تا به مهارتهای عاطفی،علاوه بر قابلیتهای تخصصی، توجه شود.

بر اساس تحقیقات هوش عقلی حداکثر 10 درصد بر عملکرد و موفقیت تاثیر دارد(مخصوصا در حوزه مدیریت)البته تحقیقات رابرت امرلینگ و دانیل گلمن(2003)بیان می کنند که هوش عقلی نسبت به هوش عاطفی پیشگوی بهتری برای کار و عملکرد علمی فرد است.اما زمانی که این سوال مطرح می شود آیا فرد می تواند در کار خود بهترین باشد و یا مدیری لایق باشد؟در اینجا هوش عاطفی معیار بهتری است.هوش عقلی احتمالا برای بدست آوردن این جواب کارایی کمتری دارد.گلمن نیز در کتاب جدید خود به نام(کار با هوش عاطفی 1998)بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار ،یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات،تمرکز می کند.او معتقد است نه تنها مدیران و روسای شرکتها نیازمند هوش عاطفی هستند،بلکه هر کسی که در سازمان کار می کندنیازمند هوش عاطفی است.(مری،1998،2)

اما هر چه در سازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی افزایش می یابد.در این زمینه گولمن و همکاران او معتقدند که هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد،اما در رده های مدیریتی اهمیتی حیاتی می یابد.آنان مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود 58 درصد بهترینها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیفترینها جدا می سازد و مشخص می کند.زیرا شرایطی که در راس سلسله مراتب سازمانی به وجود می آیند،سریعتر گسترش می یابند،چرا که هر کسی به مدیر و فرد بالا دست خود نگاه می کند.افراد زیر دست رفتارهای عاطفی خود را از مدیران می آموزند.حتی هنگامی که مدیر را نمی توان زیاد رویت کرد(مثل مدیری که پشت درهای بسته در طبقات بالاتر کار می کند)نگرش او بر حالات زیردستانش تاثیر می گذارد.به همین علت است که هوش عاطفی از اهمیت زیادی برای یکرهبر برخوردار است(گلمن و همکاران،2001،47).

2-9 هوش عاطفی و شناخت احساسات خود
خودآگاهی و شناسایی نوع و شدت احساسات خود بخش مهمی از هوش عاطفی است.فردی که احساسات خود را به راحتی شناسایی می کند، واکنش سریعتری در برخورد با مسائل دارد.به عبارتی قدم اول در ارائه و استفاده از راهکارها برای مسائل زندگی شناسایی

 

احساسات است.در اغلب مسائل زندگی احساسات و عواطف ما دخیل هستند.بنابراین هوش عاطفی عمدتا با این مسائل درگیر است.و بخشی از آن که شناسایی نوع و شدت احساسات را بر عهده دارد،اولین مراحل را برای آماده شدن فرد برای اجرای مراحل بعدی طی می کند.تا زمانیکه فرد با تاخیر و با مشکل از احساسات خود سردر آورد امکان اداره و کنترل این احساسات نیز در او با تاخیر همراه خواهد بود.سرعت عمل در اجرای این مراحل بالا بودن هئش عاطفی فرد را نشان می دهد.

2-10 هوش عاطفی و کنترل احساسات
افرادی که هوش عاطفی بالاتری دارند،راحتر از دیگر افراد احساسات خود را کنترل می کنند.قدرت بیشتری برای تحت اختیار درآوردن عواطف خود دارند و اجازه نمی دهند عواطف آنها بیش از حد لازم و در سطح افراطی عمل کند یا پسروی عاطفی داشته باشد.آنها برای کنترل احساسات خود شگردها و مهارتهای زیادی را می دانند و در اکثر موارد با سرعت عمل از این مهارتها و شگردها استفاده می کنند.آنها به راحتی خشم خود را کنترل کرده و آنرا در مسیر درست برای تخلیه و رسیدن به نتیجه مناسب هدایت می کند.زود و نابهنگام مضطرب نمی شوند و در این موارد می دانند که چگونه باید آرامش خود را حفظ کنند. (بلوچ حمیدرضا، 1379)

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...