ه- سنّت شکنی در شاخصه های شعر عاشقانه کلاسیک
در «افسانه» از زبان عشق می خوانیم:
«که تواند مرا دوست دارد
وندر آن بهره ی خود نجوید؟
هر کس از بهر خود در تکاپوست،
کس نچیند گلی که نبوید
عشق بی خط و حاصل، خیالی ست
. (یوشیج: 71)
جملات گفته شده از زبان عاشقِ افسانه در حقیقت، در تقابل با اندیشه ی برخی شعرای کلاسیک است که عشق و حالات عاشقی را بر وصال یار مقدّم می دانستند. و سختی های راه عشق را نه برای وصال که برای خود عشق تحمّل می کردند.
در بخشی دیگر از افسانه صوفیانی که دعوی عشق دارند را مورد سرزنش قرار می دهد:
آن که پشمینه پوشیده دیری،
نغمه ها زد همه جاودانه:
عاشق زندگانی خود بود
بی خبر در لباس فسانه
خویشتن را فریبی همی داد.
(یوشیج: 72)
در ادامه به تقابل با اندیشه ی حافظ می نشیند:
مدعیان عشق باقی را مورد سرزنش قرار داده و نگاهی ناباورانه به این نوع¬ عشق ورزی دارد:
حافظا! این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقی ست؟
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقی ست.
من بر آن عاشقم که رونده است!
(یوشیج: 72)
و همچنین بر اندیشه ی دینی حاکم بر جامعه می تازد و آن را فریب زندگانی می نامد؛
خنده زد عقل زیرک بر این حرف
کز پی این جهان هم جهانی ست
آدمی، زاده ی خاک ناچیز،
بسته ی عشق های نهانی ست،
عشوه ی زندگانی است این حرف
. (یوشیج: 72)
پاسخ «افسانه» آبی بر آتش سخنان «عاشق» است. «افسانه» عشق را هر لحظه در پرواز می داند و عقل را معمّابین می نامد. و عاشق را متوجّه کشاکش عقل و عشق می کند. این نکته را به او یادآوری می کند که:
لیک یک نکته هست و نه جز این:
ما شریک همیم اندر این کار
صد اگر نقش از دل برآید
سایه آن گونه افتد به دیوار
که ببینند و جویند مردم
(یوشیج: 73)
افسانه از عاشق می خواهد از داوری کردن درباره ی گذشتگان دست بردارد و نقشی دیگر بر هستی بزند: گویی نیما بر آن است طرحی تازه درانداخته و دنیای عاشقانه جدیدی را عرضه دارد.
به که ای نقشبند فسونکار!
نقش دیگر برآری که شاید
اندر این پرده، در نقشبندی
بیش از این نز غمت غم فزاید
جلو گیرد سپید از سیاهی.
(یوشیج: 63)
و
خیزد اینک در این ره، که ما را
خبر از رفتگان نیست در دست.
شادی آورده، با هم توانیم
نقش دیگر بر این داستان بست.
زشت و زیبا، نشانی که از ماست.
(یوشیج: 76)
«از برآیند گفتگوی «عاشق» و «افسانه» می توان دیدگاه نیما را درباره ی ذهنیت عاشقانه پیشینیان دریافت و به روشنی تلاش وی را برای در انداختنِ طرح و نقشِ نواز هستی نظاره گر بود و دید که او چگونه از تکـرار و تقلید نگره ها و بیـان ذهنیت های پیشینیان، بدون برخوردی خلّاقانه و آفرینشگـرانه می گریزد» (بهفر، 1381: 21).
4ـ 1ـ 2ـ 2ویژگی های عشق در دوره ی دوّم
گذشت زمان و کسب تجارت گوناگون در زندگی و شاعری نیما را از تب و تاب عشق جوانی دور کرده و از طرفی ازدواج با عالیـه نوعی آرامش را در زندگـی او ایجـاد می کند. «شاعـر اکنون به جای شیفتـگی و بی-قراری سال¬¬های قبل سعی دارد به شیوه ی منطقی به تحلیل مسائل مختلف و از جمله عشق بپردازد. نیمـا بدین گونه پیــوند کوتاه مدّت و نه چندان احساسـاتی خـود با عشــق های رمـانتیک را می گسلد و عمـدتاً به طبیعت و بدوی گرایی دل می بندد» (جعفری، 1386: 206).

 

جزییات بیشتر

https://fekreshad.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87/

 

الف ـ عشق درمسیر کمال
«به تدریج گرایشات فردی و درونی نیما تحوّل یافته و به سمت تمایلات اجتماعی حرکت می کند. در واقع می توان گفت سیر اندیشه ی رمانتیسمی نیما در طول دوران شاعری اش، از پرداختن به احساسات و عواطف عاشقانه، به سوی توصیف طبیعت و در مرحله ی بعد به طرح مسائل اجتماعی و دغدغه های جامعه انسانی، صورت گرفته و به نوعی تعدیل دست یافته است. «این رمانتیسم متعالی و تعدیل شده، از جنس رمانتیسم احساساتی و بیمار گونه ی دوره های پیشین شاعری او نیست» (همان: 205).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...