4ـ 3 فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه سال 1313 در تهران متولّد شد، پدرش محمّد فرخزاد سرهنگ ارتش بود. فروغ پس از اتمام کلاس سوّم دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیّاطی و نقّاشی آموخت. او مدّتی نیز نزد «پتگر» نقّاش معروف، به یادگیری فنون نقّاشی پرداخت. اگر چه فروغ تحصیلات ادبی نداشت، امّا علاقه ی بسیارش به شعر و ادبیات او را به دنیای شعر و شاعری کشاند، تا جایی که به
گفته ی خودش از همان دوران نوجوانی (سیزده، چهارده سالگی) سرودن شعر را آغاز کرد:
«وقتی سیزده، چهارده ساله بودم، خیلی غزل می ساختم و هیچ وقت آنها را چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه می کنم، با وجود اینکه از حالت کلّی آن خوشم می آید، به خودم می گویم: خوب خانم کمپلکس غزلسرایی آخر ترا هم گرفت» (اسماعیلی و صدارت، 1347: 23).
در سن شانزده سالگی به مردی از بستگان مادریش دل بست که پانزده سال از او بزرگتر بود. ثمره ی ازدواج فروغ با پرویز شاپور، پسری بود به نام «کامیار».امّا این ازدواج بسیار زود از هم پاشید و فروغ از همسرش جدا شد و از دیدار تنها فرزندش محروم گردید. عشقی که فروغ جوان به دنبالش بود، در خانه ی شاپور یافت نشد و فروغ، شکست خورده از یک ازدواج ناموفّق، سخت تحت تأثیر این ناکامی قرار گرفت. این روحیه ی شکست و ناامیدی در اشعار او هویداست.
فروغ زنی آزاده و آزاد اندیش بود. شاعری که جهان را به شکلی نیکوتر و شگفت انگیزتر در اشعارش می-یابیم. از فروغ چند مجموعه شعر باقی مانده است که اوّلین مجموعه را به نام «اسیر» در سال 1331، در حالیکه هفده ساله بود، منتشر کرد. پس از چهار سال در سال 1335 دوّمین مجموعه شعر خود به نام «دیوار» و پس از آن مجموعه «عصیان» را چاپ کرد و «به دلیل پاره ای گستاخی ها و سنّت شکنی ها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت» (یاحقّی، 1387: 11).
فروغ علاوه بر شعر، در سال 1337 وارد عرصه ی سینما و بازیگری و ساخت فیلم شد و در این زمینه هم به موفقیت های چشمگیری دست یافت. او به همراهی ابراهیم گلستان، نویسنده و هنرمند آن زمان در «گلستان فیلم» مشغول به کار شد. و به منظظور یادگیری و کسب تجربه و ساخت فیلم، سفرهایی به ایتالیا، آلمان و انگلستان داشت.
در پاییز سال 1341 به منظور ساخت فیلمی درباره ی زندگی جذامی ها به تبریز رفت و فیلم «خانه سیاه است» را از زندگی جذامی ها ساخت و شاید کاری را به انجام رسانید که از عهده ی کسی
برنمی آمد. شخصیت عاطفی و حسّ نوع دوستی فروغ را می توانیم از سخنان خود او درباره ی جذامی ها و ساخت فیلم درباره ی آنها دریابیم: «خوشحالم که توانستم اعتماد جذامی ها را جلب کنم. با آنها خوب رفتار نکرده بودند. هر کسی به دیدارشان رفته یود، فقط عیبشان را نگاه کرده بود. امّا من به خدا
می نشستم سر سفره شان: دست به زخم هایشان می زدم. دست به پاهایشان می زدم که جذام انگشتان آن را خورده است. اینطوری بود که جذامی ها به من اعتماد کردند …» (اسماعیلی و صدارت، 1347: 25).
چهارمین مجموعه شعر فروغ «تولّدی دیگر بود که در سال 1343 منتشر شد. در این مجموعه فروغ به نوعی پختگی و اندیشه ی خاص دست یافته بود. دکتر یاحقّی درباره ی «تولّدی دیگر» می نویسد: «تولّدی دیگر به راستی حیاتی دوباره را در مسیر شاعری به او نشان می داد. تولّدی دیگر هم در زندگی فروغ و هم در ادبیات معاصر ایران، نقطه ای روشن بود، که ژرفای شعر و دنیای تفکّرات شاعرانه را به گونه ای نوین و بی همانند نشان می داد» (یاحقّی، 1387: 112).
حسّ کمال جویی فروغ باعث شده بود که او از کارهایش راضی نباشد و خود منتقد خویش باشد. او پس از سرودن «تولّدی دیگر» در مصاحبه ای می گوید: «من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن، سنّ کمال است امّا محتوای شعر من سی ساله نیست؛ جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد …» (اسماعیلی و صدارت، 1347).
و شاید دست یافتن به این شعور و آگاهی بود که او شاعری معترض با دید انتقادی و حسّاس به مسائل اجتماعی می یابیم. دکتر شمیسا می نویسد:
«فروغ شاعری است که شرایط اجتماعی، او را به یأس و بدبینی کشاند و این امر را در فضای بسیاری از شعرهای او ـ شب و تاریکی و تنهایی و اندوه ـ می بینیم. فروغ از رمانتیسم حرکت کرد و به مدرنیسم رسید. امّا مدرنیسمی مثبت و فعّال. شعر او شعر اعتراض است. اعتراض به سنّت ها و قوانین و رسوم یک سویه، اعتراض به جامعه ظالم» (شمیسا، 1388: 258).
آخرین مجموعه شعر فروغ «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او تنظیم و منتشر شد و حاوی اشعار ناب و ارزشمندی است.
بی تردید فروغ از شخصیت های برجسته و نمونه یک زن خستگی ناپذیر ایرانی است. شاعره ای که اگرچه مملو از درد بود، امّا با اراده و پشتکار در سال های نه چندان طولانی زندگی اش مفید و پرثمر زیست. او زندگی را در شعر و هنر می جست و معتقد بود: «… شعر از زندگی به وجود می آید. هر چیز زیبا و هر چیزی که می-تواند رشد کند، نتیجه اش زندگی است. نباید فرار کرد و نفی کرد. باید رفت و تجربه کرد. حتّی زشت ترین و دردناک ترین لحظه هایش را. البتّه نه مثل بچّه ای بُهت زده، بلکه با هوشیاری و انتظار هر نوع برخورد نامطبوعی. تماس زندگی برای هر هنرمندی باید باشد. در غیر این صورت از چه پر خواهد شد؟» (اسماعیلی و صدارت، 1347: 164).
اشعار فروغ، علاوه بر آن که سرشار از عواطف و احساسات است و عبارات و جملات به شیوه ای تازه و شگفت انگیز از پیش چشم مخاطبان می گذرد، در حوزه ی بلاغت و عروض نیز در سطح مطلوبی قرار دارد. تشبیهات و استعارات تازه و زیبا شعر فروغ را بی نظیر جلوه می دهد و در ادبیات معاصر تأثیرگذار است. دکتر شمیسا می نویسد: «شعرهای فروغ در ادبیات فارسی بهترین متن برای مطالعات فنّی (عروض و بدیع و بیان و معانی) است، چون او در همه ی این زمینه ها بکر و تازه است. فروغ

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

دروس ادبی نخوانده بود و فطرت شاعرانه او بی هیچ پیش زمینه ای در حوزه ی بلاغت با شاعرانه ترین وجهی عمل می کرد و هر چه گفته است، ابتکاری و اصیل است» (شمیسا، 1388: 259).
و سرانجام بیست و چهارم بهمن سال 1345 در حالی که تنها سی و دو سال از زندگی اش در این دنیای خاکی می گذشت، در یک سانحه ی رانندگی حوالی خیابان قلهک تهران درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند؛ در حالیکه برف گورستان را سفیدپوش کرده بود.
4ـ 3ـ 2 جایگاه فروغ در شعر معاصر
در فرهنگ ایرانی و در ادبیات کهن زن همواره به عنوان جنس دوّم و حتی پایین تر از آن مطرح بوده و نقش مهمّی در جامعه و تحوّلات نداشته است.آثار ادبی بیش از هر چیز ثمره ی زمان، مکان و تفکّر جوامع هستند ساختار جامعه شرقی ـ به ویژه در ایران ـ ، ارزش های دینی و قوانین مرد سالارانه حاکم بر جامعـه،مجـال چندانی برای ظهور و بروز استعـدادهای زنان باقی نگذاشته، و آنان را به ورطـه انزوا و بی تفاوتی کشانده بود. زنان در چنین جامعه ای یا پرده نشین بوده اند،یا در کنج حرمسراها فرسوده اند، و اگر جایی نیز سخنی از آنان رفته به عنوان مظاهر شیطان و نفس امّاره مطرح شده است.به طور کلّی زن در حاشیه قرار داشته است.اما همین نقش حاشیه ای تأثیر خود را در ادب و هنر برجای گذارده است.
در ادبیات فارسی سه نگرش به زن وجود دارد که الزاماً در تناقض با یکدیگر نیستند و درجاتی از هر یک در را می توان در آثار اغلب شاعران مشاهده کرد:
«1ـ نگرش زیبا خواهانه ، 2ـ نگرش منفی ، 3ـ نگرش آرمانی
1ـ نگرش زیبا خواهانه: نمی توان در حوزه ادبیات شاعری را یافت که از ظرافت ها و زیبایی های زنانه الهام نگرفته باشد . اشعار غنایی و عاشقانه و حتی توصیف های طبیعی شاعران سرشار از جلوه این نعمت الهی است
2ـ نگرش منفی: برخی خصایل منفی اخلاقی و نفسانی زنان، زمینه ساز نوعی نگرش منفی بدیشان شده است و بدان منجر گشته است که زن، موجود درجه دوم تلّقی شود و زن بودن دشنامی باشد …
3ـ نگرش آرمانی: این نوع نگرش به زن عمدتاً در متون روایی و داستانی ادبیات داستانی ظهور و بروز یافته است. شاعر یا داستان سرا با چنین نگرشی، به بازآفرینی آرمانی زن می پردازد و صرف نظر از اینکه تلقّی عرفی و سنّتی از وی چیست، از او مثل اعلای خلقت می سازد. زن در این نگرش معشوق، مادر، مربّی، سیاستمدار و حکیم است و برخی صفات مردانه را نیز داراست …» (جودی نعمتی، 1389: 48)
در آثار ادبای کهن به ویژه آثار صوفیه، زن عموماً مظهر نفس حیوانی و عشق جسمانی شمرده شده است که مرد صوفی باید او را به عنوان نفس امّاره، در خود بکشد و از او کناره گیری کند و تحت ولایت پیر، عشق خداوند را جایگزین هر عشق دیگری نماید. مولانا معتقد است که زن در کنار ثروت و دارایی از جاذبه های نیرومند طبیعت بشر است که خداوند آفریده و در آزمونی سخت، مرد را در معرض این جاذبه قرار داده است. او در این آزمون گاه مجذوب خواسته های زمینی می شود که زن مصداق بارز آن است، گاه نور آسمان جانش را می رباید و در این کشاکش پرتلاطم، کشتی وجودش راه خود را به سوی نجات یا نابودی نهایی می پیماید:
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی درین گرداب ها
(مولانا، 1388: 6)
اگر هم زن در اثری مورد تأیید قرار بگیرد، به عنوان جنس دوم و جلـوه ای از حسن الهی معرفی می شد. همانگونه که گفته شد در شعر کلاسیک ایران زن عموماً اسباب طرب و سرگرمی مردان بوده است و اگر سخنی از او رفته، صرفاً در نقش وسیله ای برای ارضای نیازهای جسمی و روحی مردان بوده و هیچ گاه شخصیت مستقلی از زن ارائه نشده است. ولی در شعر معاصر ایران و تحوّلات عمده ای که پس از عصر «نیما» در شعر فارسی رخ داد، رویکرد غالب شاعران معاصر نسبت به زن تغییر کرد. خصوصاً حضور شاعر پر توانی چون «فروغ»صورت خاصّی را از حضور زن در فرهنگ شعری ما تثبیت کرد.
به صورت کلّی «در شعر فارسی چهره ی واقعی زن، نخستین بار در شعر فـروغ تصویر شده است. او بی آنکه خود بخواهد ادبیّات زنانه را پی ریخت و با تک گویی درونی و ذهنیت و زبان زنانه، جهان فردی خود را در شعر معنا بخشید. اگر چه پیش از فروغ در شعر ژاله عالمتاج قائم مقامی نیز چهره ای متفاوت از زن ایرانی تصویر شده بود. ولی باید در نظر داشت که مهم ترین ویژگی اشعار فروغ زنانه بودن آن است. زنی شاعر برای نخستین بار تجربه های اندوهبار یک زن، درد دل ها، اعتراض ها و گلایه هایش را به زبان شعر سرود» (کراچی،111:1383).
«فروغ طلایه دار خصلت زنانه نگاری در ادبیات معاصر ایرانی است. که تأثیرش درذهنیت زنان بیش از هر نویسنده ای دیگری است هم در زمانی که او عصیان علیه مردها و پدر سالاری ها و شوهرسالاری را در شعرهای خامش رقم زده بود و هم زمانی که با ذهنیت «آنیمایی» و نیمایی خود جهانی درونی و شکوفا و زیبا و دردآلود زن ایرانی را ترسیم کرده است» (براهنی،110:1385):
کدام قلّه کدام اوج؟
مرا پناه دهید ای اجاق های پر آتش
ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرف های مسین درسیاه کاری مطبخ
و ای ترنّم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرش ها و جاروها
مرا پناه دهید ای تمام عشق های حریصی
که میل دردناک بقا بستر تصرّفتان را
به آب جادو
و قطره های خون تازه می آراید
تمام روز، تمام روز
رها شده، رهاشده، چون لاشه ای برآب
به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریایی
وگوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند
نمی توانستم دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
و یأسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود
و آن بهار، و آن و هم سبز رنگ
که بردریچه گذر داشت، با دلم می گفت
«نگاه کن تو هیچ گاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی»
(فرخزاد: 348).
«اشعار فروغ فرخزاد، نخستین جلوه مندی زبان و صدای ویژه زنان در ادبیات ایران است. افزون بر ساخت شخصیت فردی و هنری فروغ، اشعار او را باید محصول وضعیت نو پدید جامعه و دگرگونی اجتماعی پنداشت که برّایی جسارت و شهامت فروغ، در بافت سنگواره ایی سخت آن امکانی برای نمود هستی زنانه فراهم ساخت» (بهفر،142:1381).
فروغ در اشعارش با نگرش و زبان ویژه ی خود سخن خود می گوید و سنّت ستیز و شالوده شکن است. شعرش فریاد اعتراض زن معاصر بر سر تمام سنّت ها و قراردادهای محدود کننده ی زن است. فروغ در بیست سالگی می گوید: « آرزوی من آزادی زنان ایران وتساوی حقوق آنها بامردان است. من به رنج هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی های مردان می برند کاملاً واقف هستم ونیمی از هنـرم را برای تجسّـم دردهـا و آلام آنهـا به کار می بـرم. آرزوی من ایجـاد یک محیـط مسـاعد برای
فعالیت های علمی و هنری و اجتماعی بانوان است. آرزوی من این است که مردان ایرانی از خودپرستی دست بکشند و به آنها اجازه بدهند که استعداد و ذوق خودشان را ظاهرسازند» (فرخزاد، نقل از: جلالی،1377: 59).
فروغ در شعر فارسی به سنّت شکنی پرداخته و علم شعر زنانه گفتن برافراشته است. او در جامعه خود برخلاف جریان آب شنا کرده و یک تنه بر ضد ارزش های جاری جامعه خویش قیام کرد و البته تاوان آن را نیز کم و بیش پرداخت. فروغ بدون آن که پروایی از سنت های هزاران ساله وطن خود داشته باشند، همچون یک زن سخن گفت و به آفرینش ادبی پرداخت و با گفتن «نه» در برابر ظلم تاریخی به زن شرقی به نوعی اعلام موجودیت مستقل کرد.
سر کشی او در برابر قوانین تحمیلی اجتماع از خصوصیات بارز سروده هایش می باشد:
… من دلم می خواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...