معشوق؛ زنی با صفات مردانه |
گاه معشوق را می ستاید و از شیر دلی اش سخن می گوید؛ شیر دختری که شکوفه ی میوه دار ایل است:
شیر دختر، ای شکوفه ی میوه دار ایل!
تیهوی شاهین شکار کرد!
که به تاری از کمند گیسویت گیری
صد چنان سهراب یل را، آن که نتوانست
نازنین گُرد آفرید گُرد.
(اخوان، زندگی می گوید:اما باید زیست:.244).
او معشوقش را به صفت مردانگی و غیرت می ستاید و اینگونه خطابش می کند که؛
هی بگردم دخترم را، دختر با غیرتم، هم میهن کُردم!
..تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی؛
جامه ی جنست زن است، اما
درد و غیرت در ت دارد ریشه ای دیرین.
کم مبین خود را که از بسیار هم بیشی.
گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین.
مرد، یا سالار زن، باید بدانی این،
کاندرین روزان صدره تیره تر از شب
اهل غیرت روزیَش درد است.
خواه در هر جامه،وز هر جنس
درد قوتِ غالب مرد است.
(اخوان، زندگی می گوید:اما باید زیست: 246).
در این سروده ها، وجود معشوق خویش را گرامی می دارد؛ معشوقی که گوهر غیرت و مردانگی، در عین اینکه جامه ی جنسیتی زنانگی بر تن دارد، در وجودش مشهود است.
ه- وصف معشوق به شیوه ی قدما
«اخوان شاعری محتواگرا و مضمون اندیش است و با گذشته گرایی های مفاخره آمیز، حماسی، اساطیری و نوستالژیک خود به وزن و زبانی پرطنطنه روی می کند که برآیند ساختی هماهنگ است […] او که از زمان کنونی اش ناامید شده، به حسرت از گذشته های افتخارآمیز یاد می کند» (تسلیمی، 1383: 69)
این نگاه به گذشته در غزل اخوان، در توصیفاتش از معشوق نیز نمود می یابد. در حقیقت غزل معاصر رونوشتی از غزل کلاسیک است. «شناسه ی معشوق در غزل معاصر محدود شد به همان صفات، تشبیهات . استعارات معشوق غزل کلاسیک و معشوق هرگونه که در عالم واقع زندگی شاعر بود یا نبود، می شد ترک چشم آشوبگر و سیه مست و فتّان و غمّاز و شکر لب و …» (بهفر، 1381: 114).
در این غزل اخوان، او- معشوق- را مخاطب قرار می دهد و از توصیفات شعرای کلاسیک بهره می گیرد که این امر البته نشأت گرفته از علاقه ی او به این شیوه است. او همچون شاعر کلاسیک در حسرت شانه زدن زلف های معشوق غنچه دهان خویش است:
چون باده خورم با کف چون برگ گل خویش
ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه من باش
چون مست شوم بلبل من، ساز هم آهنگ
با زیر و بم ناله مستانه من باش
من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانه من باش
(اخوان، ارغنون: 47)
او هنوز در پی نشانی از کوی دلدار خویش است و از بی وفایی معشوقش شکوه می کند:
یکی به لطف نشانم نداد کوی تو را
مگر به خواب ببینم خیال روی تو را
چنین که با من سرگشته بی وفا شده ای
به گور می برم ای دوست آرزوی تو را
(اخوان، ارغنون: 14)
4-5-2-3عشق به میهن
وطن دوستی و عشق به مظاهر ایرانی و انعکاس جلوه های ملی و محلی، از ویژگی های مهم شعر اخوان است که می توان ریشه آن را در برخی اعتقادات و باور های او دانست.
اخوان عقیده دارد که شعر باید از انسان و محیط و تأملات در این دو پر شود. او معتقد است که انسان نباید گذشته های درخشان خود را رها کند.« باید به امری مقدّس و بزرگ و خیال می کنم شاید عالی و بشری ایمان داشته باشم؛ این ایمان، به منزله آب دریا و رود، چشمه ساری است که من ماهی بی آرام، آن آبم…»(کاخی،744:1370).
عشق و علاقه به ایران و مظاهر ان تا آخر عمر، همراه اخوان بود؛ او قصیده معروفی با عنوان «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» سروده است که در آخرین مجموعه او با همین نام به
چاپ رسیده است:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم تـو را، ای کهن بوم و بر دوســـت دارم
تو را، ای کهـن پیر جاویـــــد برنا تو را دوست دارم، اگر دوســــت دارم
تو را، ای گرانمــــایه، دیرینــه ایران تو را ای گـــرامی گهـر دوســت دارم
تو را، ای کهن زاد بـــوم بزرگــــان بزرگ آفــریـن نامـــور دوســت دارم
هنـــــروار اندیشه ات رخشـد و من هم اندیشه ات، هم هنـــر دوست دارم
(اخوان، ای کهن بوم و بر: 325)
اخوان در زمان جنگ ایران و عراق نیز، جزء اولین کسانی بود که متجاوزان را با اشعار خود محکوم کرد. بهاء-الدین خرمشاهی در این باره می نویسد: «سکوت جمعی و نمی دانم منتظره یا غیر منتظره روشنفکران در مقابل جنگ تجاوزکارانه و تحمیلی عراق به ایران را به گمانم او بود که شکست و به ساده ترین و بلکه غیر روشنفکرانه ترین وجهی، غیرت وطن خواهی خود را نشان می دهد»(کاخی، 1370: 220).
گرچه می بافند بهر شیرها زنجیرها
بگسلند آخر همه زنجیرها را شیرها
چهره شان پیش از شهادت دیده ام هم بعد از آن
بود خشم آلود و آنکه راحت آن تصویرها
این شهیدان نامشان تا جاودان پاینده است
زیرها بس گر زبر گردد، زبرها زیرها
ای دلیران وطن با«زنده باد ایران» به پیش
شور ایمانتان فزونتر باد و زور شیرها
عنترک صدام را با دارو دسته بزدلش
بر فراز دار رقصانیم، با زنجیرها
(اخوان، تو را ای کهن بوم و بر:262)
هر هنرمند بزرگی، در وجود خود یک تناقض ناگزیر دارد؛ اخوان نیز از وجود چنین تضادی در درون خود بی نصیب نبوده است، تناقضی که می تواند از امور فردی و شخصی سرچشمه گیرد و در حوزه امور تاریخی و اجتماعی و ملی، خود را می نمایاند.
او همواره در ارتباط با اکنون و گذشته ایران در تناقض بود؛ حب و بغض توأماً نسبت به تاریخ و فرهنگ و تمدن کشور، که مظاهر آن مایه های سرایش زیباترین اشعار او می شد.
از دلایل عشق به وطن در شعر اخوان می توان به ایدئولوژی انقلاب مشروطه اشاره کرد که با همه ی بدی ها و خوبی هایش ریشه در فرهنگ غرب داشت و به شکلی سبب رسوخ مکاتب غربی و از خود بیگانگی شده بود. او در این باره نیز عقیده ای منطقی و روشنگرانه داشت:
سال دیگر که جهان تیره شد از مسخ فرنگ
یاد کن زآتش روشنگر پارینه من
(اخوان، تو را ای کهن بوم و بر: 50)
بیداد فرنگان بود انگونه که گوییم
رحمت به هجوم عرب و حمله تاتار
بیدادگرانی همه در جامه انصاف
دیوان و ددانی همه در کسوت احرار
(اخوان، ارغنون: 185)
اشعار اخوان به دلیل توجه و گرایش به وطن سرشار از جلوه های مختلف ملی و طبیعی و تلمیحات بسیار به داستان ها و اسطوره های ایرانی است. سروده هایی چون قاصدک، آواز کَرک، مرداب، زمستان، قصه شهر سنگستان و آخر شاهنامه خصوصیات زندگی ایرانی و عقاید مذهبی ایرانی کهن را منعکس می نماید.¬
جزییات بیشتر
خلاصه فصل:
با یک نگاه کلی و به طور خلاصه می توان گفت عشق در شعر این پنج شاعر برجسته ی معاصربدین صورت جلوه یافته است:
عشق در شعر نیما به عنوان پدر شعر نوی فارسی، به گونه ای متفاوت با گذشته جلوه کرده است. نیما ابتدا عشق به معشوق زمینی را با همه ی فراز و فرود های آن تجربه می کند. اما به سرعت از کنار این نوع عشق عبور کرده و به مفهوم گسترده تری از آن دست می یابد؛ عشق به هم نوع مفهوم عشق در شعر نیما با طبیعت گره خورده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-31] [ 09:22:00 ق.ظ ]
|