بطور کلی دیدگاهای رفتارگرایی بر این اعتقادند که رفتار ناسازگارانه، همانند رفتار سازگارانه، آموختنی است و فرد در اثر شرایط محیطی، یاد می گیرد که رفتار ناسازگارانه بروز بدهد و پیامدهای چنین رفتاری، اغلب باعث تداوم رفتارهای مشکل آفرین در افراد می شود. البته آنها این ایده را نیز قبول دارند که ممکن است علت رفتار ناسازگارانه عوامل بیولوژیک باشد. اگر چنین احتمالی رد شد، با درصد اطمینان بالایی می‏توان گفت که رفتار توسط اصول حاکم بر آن (تقویت، خاموشی، تنبیه) آموخته می شود و تداوم می‏یابد (ولپه[۱]، ۱۹۹۰؛ هرگنهان[۲] و السون[۳]، ۱۹۹۳؛ اسپیگلر[۴]).
امروزه رفتارگرایان با بهره گرفتن از یافته‏های نوین پژوهشی و دستاوردهای عملی حاصل تجارب بالینی، به نقش شناخت بیشتر اهمیت داده ‏اند به گونه‏ای که نقش زبان و شبکه معنایی را در شکل‏دهی و نظم بخشی رفتار برجسته ساخته اند و بر این اعتقادند که رفتار ناسازگار ممکن است ناشی از عوامل محیطی (عینی) و درونی (ذهنی) باشد و برای تغییر و اصلاح رفتار باید به هر دو عامل توجه کافی مبذول داشت (فولتی[۵] و هایس[۶]. ۲۰۰۰).

۲-۱۱-۵- نظریه‏های خانواده درخصوص ناسازگاری

اعتقاد بر این است که علاوه بر مطالعه عناصر، مطالعه روابط متقابل عناصر هم مهم است. گریگوری بیستون (به نقل از مینوچین، ۱۳۷۴) از اولین کسانی بود که خانواده را به عنوان یک سیستم هموستاتیک یا سیبرنتیک تشبیه کرد. سالها بود که مفهوم محوری شناخت شناسی ایده «علیت خطی» بود و هر روز که می‏گذرد علت خطی در بهداشت روانی مقبولیت خود را بیشتر از دست می دهد. امروزه ایده «علیت حلقه‏ای» از سوی بسیاری از متخصصان روان شناس و روانپزشکی پذیرفته شده است و در این ایده خانواده به عنوان یک سیستم معرفی می شود که دو خصوصیت بارز دارد:

رفتار اعضای یک خانواده تابعی است از رفتار سایر اعضاء
خانواده هم مانند هر سیستمی متمایل به حفظ تعادل است. هر رفتاری در خانواده نقش کارسازی دارد و لازمه تعادل سیستم است حتی اگر این رفتار، رفتاری نابهنجار باشد.
مینوچین (۱۳۷۴) معتقد است که ناسازگاری یا نابهنجاری در یکی از اعضای خانواده (مخصوصاً فرزندان)، ناشی از متمایز نبودن مرزهای یک خرده سیستم های درون آن خانواده است و حتی گاهی اوقات خانواده به گونه‏ای عمل می‏کند که کودک یا فرد ناسازگار، رفتار نابهنجار خود را ادامه دهد زیرا خانواده برای ادامه بقاء به این سازگاری مرضی نیازمند است و در چنین مواردی کودک نابهنجار در حقیقت بیمار آشکار خانواده است و روابط اعضای خانواده محور اصلی  آسیب‏شناسی به حساب می‏آید . فرد نابهنجار در درون خانواده نقش یک سپر بلا را بازی می‏کند تا مشکلات اصلی خانواده بروز نکند یا صورت اصلی خود را نشان ندهد.

استافورد و به یر (۱۳۷۷) در کتاب «تعامل والدین و کودک» به جمع بندی دیدگاه های موجود در زمینه تعامل والدین و کودک پرداخته‏اند. پژوهش های مخالف و موافق دیدگاه ها را جمع‏آوری کرده و به این نتیجه رسیده اند که بطور کلی درخصوص خانواده و نقش آن در سلامت و نابهنجاری کودکان سه دیدگاه وجود دارد که عبارتند از:

در دیدگاه های یک سویه که هنوز هم در بسیاری از کتابها و مقالات ارائه می‏شود، اعتقاد بر این است که شیوه و سبک تربیتی والدین نقش اصلی را در شکل‏گیری شخصیت کودک بازی می‏کند.. در سبک فرزندپروری مقتدرانه (یا اقتدار منطقی) والدین تمایل دارند که دلایل یک کودک را بپذیرند یا حداقل گوش دهند و در گفتارهای خود از منطق و استدلال کمک می‏گیرند و تاب مقاومت در برابر قهر و غضب کودکان را نیز دارند. کودکان چنین والدینی خشنود، با کفایت و واقع گرا توصیف شده اند. در شیوه سهل انگار، خانواده نسبتاً آشفته است و در انجام فعالیتهای خود اهمالکاری نشان می‏دهند. سوال اساسی پژوهشگران دیدگاه های دوسویه این است که کودکان تا چه اندازه‏ای بر والدین تاثیر می‏گذارند؟ همانطور که والدین بر کودکان تاثیر می‏گذارند، کودکان نیز رفتار والدین را تحت تاثیر قرار می‏دهند و در چنین دیدگاهی مفهوم لوح سفید جایی ندارد.

در دیدگاه های سیستمی خانواده به عنوان یک منظومه نگریسته می شود که در آن خرده سیستمهایی وجود دارد و هر حرکتی که یکی از اعضای خانواده انجام دهد بر روی رفتار دیگر اعضاء نیز تاثیر می‏گذارد و مهمترین خرده سیستم هر خانواده خرده سیستم زن و شوهر است. کیفیت روابط زناشویی تاثیر فوق‏العاده مهمی بر روی نوع رفتار کودکان خواهد گذاشت و از طرفی کودکان نه تنها به طور فردی بر والدین اثر می‏گذارند، بلکه کیفیت رابطه زناشویی را نیز دستخوش تغییر می‏کنند. ناهماهنگی و تعارضهای زناشویی باعث بروز نوعی رفتار در کودکان می‏شوند که ممکن است سلامت رفتاری، عاطفی و شناختی آنها را تهدید کند. به طور کلی اعتقاد طرفداران این دیدگاه بر این است که نوع روابط زن و شوهر، کودکان با پدر و مادر و فرزندان با یکدیگر بر همدیگر تاثیر متقابل گذاشته و دو نوع ناکارآمدی در یکی از این خرده سیستم ها باعث ایجاد و تداوم اختلال و رفتار ناسازگار در اعضای زیرخرده سیستم دیگر می شود.

[۱] wolpe

[۲] Hergenhan

[۳] spiyler

[۴] Guevermont

 

[۵] Follette

[۶] Hayes

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه :

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...