کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



زیگموند فروید­(1856-­1938­)­­­معتقد است عشق چیزی فراتر از غریزه­ی جنسی نیست. او «لیبدو» یا همان «شهوت» را کانون انگیزه­های جنسی جهت به حرکت درآوردن انسان به سوی عشق­ورزی می­داند. در نظر فروید عشـق اساساً پدیده­ای جنسی بود. هنگامی که انسـان به تجـربه دریافت که عشـق جنسی بالاترین خرسندی­ها را ایجاد می­کند و در نتیجه خرسندی جنسی مظهر همه­ی کامرانی­ها شد، به ناچار به دنبال این رفت که در مدار جنسی خوشی­های بیشتری دست و پا کند و شهوت­های جنسی را هسته­ی مرکزی زندگیش قرار دهد… در نظر او تجربه عشق برادرانه حاصل میل جنسی است، منتها در آن غریزه جنسی به جوششی impulse که با «هدف­های منع شده» همراهند، تبدیل شده است. عشق با هدف منع شده در اصل عشق شهوانی بوده است و هنوز هم در نفس نابهشیار انسان همین طور است. فروید مسئله­ آمیختگی و یگانگی (احساس وحدت) را که جوهر تجربه­ی عرفانی و ریشه­ی عمیق­ترین احساس وصل با شخص دیگر یا با هم­نوعان است، عارضه­ای روانـی می­داند که شخص را به سیـر قهقرایی به سوی حالت «خود فـریفتگی بی­پایان» سوق می­دهد … گرفتار عشق شدن همواره با کوری در برابر واقعیت همراه است؛ وسواس است، در زمره­ی عشق­های کودکی است که به جوانی یا بزرگسالی انتقال یافته است … (فروم، 1389: 115ـ114).
2-6-3 عشق از دیدگاه ویکتور فرانکل[2]

ویکتور فرانکل­(1905_1997­)­ روانپزشک اتریشی و بنیانگذار روش درمانی «لوگوتراپی[3]» عشـق را عالی­ترین و نهایی­ترین هدف می­داند که بشر در آرزوی آن است. او بر این عقیده است که رهایی بشر از راه عشق و در عشق­ورزی است. «عشق تنها وسیله­ای است که با آن می­توان به اعماق وجود انسانی دیگر، دست یافت؛ هیچ کس توان آن را ندارد، جز از راه عشق به جوهر وجود انسانی دیگر آگاهی یابد» (فرانکل، 1390: 168).

او ، عشق را تنها شیوه‌ای می­داند که به کمک آن می‌توان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت. به عقیده او جنبه روحانی عشق است که افراد را یاری می‌کند تا صفات اصلی و ویژگی‌های واقعی محبوب را ببیند و حتی چیزی را که بالقوه در معشوق است و باید شکوفا گردد درک کنند. فرانکل معتقد است عاشق به قدرت عشق توان می‌یابد که معشوق را در آگاه شدن از استعداد‌های خود و تحقق بخشیدن به آن‌ها یاری کند.

او در کتاب «انسان در جستجوی معنا» رابطه­ی عشق و میل جنسی را بدین صورت تعریف می­کند: «عشـق عاملی پدیده­زا نیست که از سائق یا غریزه­ی جنسی مشتق شده باشد همچنین عشق شکل اعتلا یافته­ی میل جنسی نیست؛ بلکه عشق، خود مانند میل جنسی، پدیده­ای اصلی و بنیادی است. میل جنسی، آنجایی جایز و حتّی مقدّس است که حامل و ناقل عشق باشد؛ بنابراین عشق تنها اثر جنبی چنین میل جنسی نیست. بلکه میل جنسی شیوه­ای است برای ابراز نهایت همدمی و تعارضی که عشق، طالب آن است» (همان: 170).

2-6-4 عشق مثلثی اشترنبرگ[4]

اشترنبرگ­(1949­- 1988)­در میان روان­شناسان بیشترین توجه را به مفهوم عشق داشته است. وی نظریه­های مربوط به عشق را بررسی و سپس نظریه خویش را در مورد این موضوع مطرح کند. «وی یک الگوی سه وجهی ـ صمیمیّت، شهوت و تعهّد ـ را برای دوست داشتن و عشق ورزیدن پیشنهاد می­کند. بر مبنای این سه جزء، اشترنبرگ عشق را به انواع مختلفی تقسیم می­کند که در آن­ها جایگاه و ارتباط این سه جزء با همدیگر اساس نوع عشق است. عشق، زمانی بهترین حالت را خواهد داشت که هر یک از این سه عنصر را تقریباً به طور یکسان، شامل شود»(خداپناهی، 1386: 258).

اشترنبرگ چنین دسته بندی ازانواع عشق ارائه می­دهد:

– فقدان عشق: در این نوع رابطه، هیچ یک از عناصر عشق حضور ندارد. این رابطه را در زندگی روزانه، با مردم عادی می­توان مشاهده کرد.

– همدلی: این احساس زمانی دست می­دهد که هوس و تعهّد به مقدار کم وجود داشته باشند یا احتمالاً حضور نداشته باشند امّا صمیمیّت در حدّ بالایی باشد.

– وسـوسه یا شور و شوق: چیزی که فرد را در جهت برقـراری رابطه برمی­انگیزد، شور و شـوق از ویژگی­های روابطی است که در آن­ها هوس شدید است امّا صمیمیّت و تعهّد در سطح ضعیفی قرار دارد.

– عشق خالی: این عشق زمانی احساس می­شود که تعهّد قوی باشد امّا هوس و صمیمیّت در سطح پایینی قرار گیرند یا اصلاً وجود پیدا نکنند.

– عشق رمانتیک: در این عشق هوس و صمیمیّت شدید است. احساس تعهّد وجود ندارد.

– عشـق عاطفی: در این عشـق، صمیمیّت و تعهّد شدید امّا هوس ضعیف است. ارتباط طولانی در طرف این نوع عشق را به وجود می­آورد. دراین نوع عشق هردو طرف از یکدیگر رضایت دارند.

– عشق ساده­لوحانه: در این عشق، هوس و تعهّد بالا، امّا صمیمیّت ضعیف است.

– عشق آرمانی: این عشـق کامل، سه عنصر را به طور سخـاوتمندانه در خود جای می­دهد؛ عشقی که همه­ی ما آن را در خواب می­بینیم. همان­طور که اشترنبرگ می­گوید، رسیدن به این مرحله خیلی آسان­تر از نگه­داشتن آن است. وی معتقد است که سه جزء عشق باید در ترکیب و هماهنگی با هم باشند تا فرد به

 

عشق نهایی برسد. این عشق، ایده­آل و مطلوب است. (گنجی، 1388: 92ـ89)

2-6-5 عشق از دیدگاه اریک اریکسون[5]

اریکسون­(1902-1944)­­برای تشریح مفهوم عشق به مراحل رشد روانی ـ اجتماعی اشاره دارد. او «صمیمیّت» را به عنوان یکی از این مراحل، نقطه آغاز عشق ورزی می­داند. به عقیده­ی اریکسون افراد نیازمند برقراری ارتباط عاطفی با دیگرانند. او آغاز این حس نسبت به جنس مخالف را دوران نوجوانی می­داند، بنا بر نظریه اریکسون فرد در این دوره نسبت به دیگران نوعی احساس تعهّد پیدا می­کند.

توانایی در ایجاد یک رابطه­ی صمیمی به همراه تعهّد، که مستلزم مصالحه و گذشت است، به احساس هویّت شخصی فرد بستگی دارد؛ هویّتی که پایه­های آن در نوجوانی شکل گرفته است. جوانانی که از هویّت برخوردارند؛ آماده­اند که هویّت خود را با فرد دیگری سهیم شوند. به گفته اریکسون آن دسته از جوانانی که قابلیّت ایجـاد پیـوندهای سالم دارند؛ در حـل و فصـل بحـران­های گذشته خود موفّقیّت بیشتری داشته­اند. حتّی رابطه­ی جنسی سالم در زناشویی زمانی امکان­پذیر است که فرد به هویّتی مطلوب دست یافته باشد. به نظر اریکسون: «حـل بحـران صمیمیّت در برابر کنـاره­گیـری به توانایی عشـق ورزیدن می­انجامد که از نظر او، نوعی ازخودگذشتگی متقابل بین کسانی است که شریک زندگی یکدیگرند. به اعتقاد او فقدان چنین رابطه و خلأ ناشی از آن ممکن است آسیب­های روانی به دنبال داشته باشد» (احدی، جمهری، 1385: 221).

جزییات بیشتر

https://fekreshad.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87/

 

2-6-6 عشق از دیدگاه آبراهام مزلو[6]

مـزلو(1908-1970)­­عشـق را یکی از ارکان نیـازهای بشـری دانسته؛ وجود آن را از ضروریّات ساخت شخصّیت   می­داند. وی علاوه بر استناد به وجود ژن و محیط در رشد و پرداخت شخصیت به طور عمومی، با نگرشی دقیق­تر و ظریف­تر، انگیزش شخصیّت را در پرداخت­های به موقع به نیازهای متعادل و به جای افراد، از مهمترین عوامل به شمار می­آورد. او برای بیان ساده­تر این نیازها آن­ها را به پنج گونه تقسیم کرده و «عشق» را یکی از ارکان نیازهای اصلی انسان در ساخت شخصیت سالم معرّفی می­کند. «نیازهای پنج­گانه مورد نظر «مزلو» در خصوص ساخت و رشد یک شخصیت سازنده، موفّق، بارور و زایا که لقب «شخصیت خودشکوفا» را به دوش می­کشد؛ عبارتند از:

– نیاز فیزیولوژیک (گرسنگی، تشنگی، جنسی)

– نیاز ایمنی (داشتن امنیت)

– نیاز به عشق (نیاز به محبّت و احساس تعلّق)

– نیاز به احترام (نیاز به مورد توجه قرار گرفتن)

– نیاز به خودبهسازی (نیاز به خودشکوفایی)» (فکری ازگمی، 1380: 16ـ15).

مزلو معتقد است محرومیّت فرد از هر یک از موارد فوق، سبب وارد آمدن آسیب­های روانی و درنهایت منجر به ساخت شخصیّت «روانژند[7]» می­شود. توجه به این نکته که «نیاز به عشق»، سوّمین نیاز واقعی و حیاتی انسان برای جذب شخصیت شکوفا مورد نظر قرار گرفته، به خوبی اهمیّت این امر را نمایان می­سازد. مزلو معتقد است که نیازهای مذکور برای بقای بشر ضرورت دارند و از اصل تعادل حیاتی پیروی می­کنند. حتّی عشق و اعتبارخواهی احتیاجاتی­اند که برای حفظ سلامت روانی فرد مورد نیازند: «به عقیده او این نیازهـا همـانند کشـاننده­های نخـستین در ساختار ژنتیـک فرد موجودند و به همین دلیل این نیـازها را شبه­غریزی[8] می­نامند. در فرآیند تحوّل، فرد از این سطوح عبور می­کند و چنانچه در مسیر تحوّل با موانعی روبه­رو باشد، شاید در آن مرحله از نیازها برای آسایش و آرامش زندگی تثبیت شود» (خداپناهی، 1386: 198).

مازلو در تقسیم بندی عشق به دو نوع عشق اشاره می‌کند. یک نوع عشق که آن­را عشق خودخواهانه، تسخیری و حریص می­نامد و نیازهای برآورده نشده فرد را در آن دخیل می­داند. یعنی فرد دیگران را به این دلیل دوست دارد که نیازهایش را ارضا کند. مازلو این عشق را، عشق کمبود می‌نامد. فرد خود را به دیگری می‌آویزد و نمی‌تواند بدون دیگری هیچ کاری انجام دهد. می­توان گفت که عشق رمانتیک اشترنبرگ در حقیقت همان عشق کمبودساز مازلو است.

نوع دیگر عشق، عشق وجودی است. عشقی بالغ که براساس عشق به‌وجود دیگری بنا می‌شود. این نوع عشق متّکی به خویش است. عشق وجودی به مراتب ارزشمندتر، بالاتر و باشکوه‌تر از عشق کمبود است. میل به سخاوت و تمایل به بخشش و خشنود کردن دیگری در این عشق دیده می‌شود.

2-6-7 عشق از دیدگاه رنه آلندی[9]

رنه آلندی (1889-1942)­روانپزشک و روانکاو بلند آوازه­ی فرانسوی عشق را یک کنش روانی می­نامد که موجب تکامل فرد می­شود و در خودآگاه و ناخودآگاه او مؤثراست. آلندی عقیده دارد: عشق موجب انسجام درونی فرد است. جسم و روان و خودآگاهی و ناخودآگاهی را هماهنگ می­سازد، راهبر و رهنمون احساسات است، مؤیّد خصائل جنسی و جسمانی و اخلاقی است، و سپس آدمی را با جهان پیرامون سازش می­دهد. تضادهای اجتماعی را از میان برمی­دارد، فرد را با خواست­های نوع و با هر چه از او برتر است، با «الوهیتی» که در وی ساکن است، یگانه می­سازد و این چنین به مرگ معنا می­بخشد» (آلندی، 1378: 9).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-31] [ 09:31:00 ق.ظ ]




بسیاری از قهرمانان و شخصیت های برجسته ی شاهنامه، زنان هستند که در داستان های عشقی شاهنامه نیز نقش های اساسی را ایفا می کنند. بررسی جایگاه و سیمای زن در شاهنامه، تنها با توجّه به جایگاه و وضعیت زن در فرهنگ و ادبیات این سرزمین قابل بررسی است.
در عصر سرودن شاهنامه، زن جایگاه ممتازی در جامعه نداشته است و همواره به عنوان جنس دوّم در مقامی پایین تر از مرد قرار گرفته است. فردوسی نیز مانند همه ی اندیشمندان کهن از تأثیر شرایط اقتصادی سیاسی، اجتماعی و به طور کلّی شرایط فرهنگی روزگار خویش در امان نبوده و این مسأله در شاهنامه نیز انعکاس یافته است.
به زنان در شاهنامه به دو صورت پرداخته شده است؛ گاه با زنانی وفادار، باهوش و خردمند مواجه ایم و گاه با توجّه به شرایط حاکم بر جامعه شاهد حضور زنانی بی خرد و قبیح هستیم.
امّا در مجموع می توان نگاه فردوسی به زن را نگاهی مثبت تلقّی کرد. در شاهنامه زنان، دارای خرد، آگاهی و بینش هستند و در مواجه با مشکلات با نیروی خرد و با تدبیر بهترین راه را برمی گزیند و برای دست یابی به هدف دلاورانه تلاش می کنند. در این زمینه می توان به چاره اندیشی و خردمندی سیندخت مادر رودابه اشاره کرد که با پختگی و تدبیر، ضمن اینکه دخترش را از خشم پدر نجات داده و شرایط ازدواجش را فراهم می کند، کشورش را نیز از بلایی که در شرف وقوع بود، رهایی می بخشد؛ سیندخت که همسرش، مهراب را نگران و درمانده از نبرد با ایران و ارتش منوچهر می بیند، خود پیشگام می شود و به نوعی با دیپلماسی مشکل را برطرف می کند.
قدمعلی سرّامی درباره ی نوع نگاه به زن در شاهنامه می نویسد: «در شاهنامه از مهربانی فرانک، کاردانی سیندخت، دلیری گردآفرید، وفاداری فرنگیس، منیژه، شیرین و سپینود، و دانایی گردیه سخن رفته است. همه ی زنانی که در داستان های بهرام گور اجرای نقشی را عهده دارند، از دست زنان نیک و در خور ستایش هستند، امّا در جمع بندی کلّی زن در شاهنامه دارای قدر و منزلتی برابر با مردان نیست. و بارها و بارها از زبان قهرمانان مرد این حماسه مورد سرزنش قرار گرفته است. مهراب، رستم، افراسیاب و پاره ای دیگر از قهرمانان شاهنامه نکوهنده ی زنان هستند و فردوسی به پیروی از قهرمانان حماسه ی خویش، گاه از زنان به نیکی و گاه از آنان به بدی یاد می کند. امّا آنچه انکار ناپذیر است، این است که حماسه در زنان به چشم انسان های ناتمام می نگرد[…]با این همه فردوسی علی رغم نامهربانی های زمانه نسبت به جنس لطیف، دوستدار و پشتیبان زنان است و بیش از دیگر روشنفکران دوران زمینداری به زنان بها داده است. تصویری که این حماسه پرداز از زن خویش در سرآغاز داستان بیژن و منیژه به دست می دهد گویای ارجمندی مقام زن در چشم اوست […] در چشم او زن دلخواه آمیزه ای از زیبایی و مهربانی است. زیبایی ظاهر و مهربانی باطن زن است که مرد را شیفته می کند» (سرّامی، 1388: 700ـ693).
همان گونه که گفته شد نگاه منفی به زن مختص شاهنامه نیست، بلکه تحت تأثیر جوّ حاکم بر روزگار سرودن شاهنامه بوده و در آثار سایر شعرای هم عصر فردوسی و دوره های بعد نیز نمونه های بسیاری از آن یافت می شود. به نمونه هایی از این نوع تفکّر در باب زنان در شاهنامه اشاره می کنیم:
در داستان های زال و رودابه، پس از آنکه مهراب از رابطه ی عاشقانه ی پهلوان ایرانی و دخترش آگاه می شود، به قدری خشمگین می شود که از اینکه چون گذشتگان در بدو تولّد دخترش را نکشته است، اظهار پشیمانی می کند و او را شایسته ی مرگ می داند:
مرا گفت چون دختر آید پدید ببایستش اندر زمـان سـر برید
نکشتــم، بگشتــم ز راه نیــا کنون ساخت بر من چنین کیمیا
(فردوسی، 1379: 824ـ823)
در داستان بیژن و منیژه، نیز با تصویری مشابه

 

مواجه ایم؛ زمانی که افراسیاب از ورود یک پهلوان ایرانی در کاخ دخترش و به خواست دخترش آگاهی می یابد:
کرا از پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بد اختر بود
کرا دختر آید به جای پسر به از گـور داماد ناید بدر
(همان: 263ـ262)
و یا پس از کشته شدن سیاوش با حیله ی سودابه از زبان رستم خطاب به کاووس می خوانیم:
کسـی کاو بود مهتـر انجمــن کفـن بهتر او را ز فــرمان زن
سیاوش به گفتار زن شد به باد خجسته زنی کاو ز مـادر نزاد
(همان: 2618ـ2617)
نکته ی دیگری که درباره ی حضور زنان در شاهنامه قابل توجه است؛ ویژگی های ظاهری و جسمانی این زنان می باشد. تمامی زنانی که نقش معشوق را در ماجراهای عشقی بازی می کنند، خوش چهره و زیبا، با اندامی متناسب و جذّاب هستند به گونه ای که قهرمان داستان در یک نگاه به آنان دل می سپارد. می توان گفت فردوسی به نوعی در ایجاد تناسب بین پهلوانان و شاهزادگان مرد با زنانی که در مقابل این افراد قرار می گیرد، دقّت فراوانی به خرج داده است. زنی را در مقابل مرد برجسته ی داستان قرار می دهد که به لحاظ ویژگی های فردی و اجتماعی برجسته و متناسب با او باشد. نکته ی قابل ذکر دیگر اینکه؛ در توصیف چهره¬ این بانوان استفاده از عناصر حماسی برجسته می باشد.
¬ از عناصر ویژه زبان حماسی چون کمند، کمان، حلقه در توصیف چهره ی معشوق استفاده شده است. در توصیف چهره ی رودابه می خوانیم:
پس پـرده او یکـی دختــر است که رویش زخورشید روشن تر است
ز سـر تا به پایش به کـردار عـاج به رخ چون بهشت و به بالای ساج
برآن سفت سیمینش مشکین کمند سـرش گشته چـون حلقـه ی پایبند…
دو ابــرو بسـان کمـــان طـــراز برو تــوز پوشیـــده از مشــک ناز
(همان: 318ـ313)
سرّامی درباره ی خصلت های ظاهری و باطنی زنان شاهنامه می نویسد: «ویژگی مهـم داستان های عشقی شاهنامه، حالت مینیاتوری کاراکتر بیرونی و درونی قهرمانان زن آن هاست. ظاهر همه زیباست و اوصاف زیبایی هایشان در محتوا یکسان است. کاراکتر درونی آنها نیز درست موافق تصوّرات مردان باستان از زن است. کم و بیش همه در جستجوی کام از نام می گذرند. همه حیله گر و عیّارند و کارهایشان با خردمندی مردانه سازگار نیست» (سرّامی، 1388: 81).
3ـ 1ـ 2 عشق در سایر آثار حماسی
در کنار شاهنامه ی فردوسی می توان از آثار حماسی دیگری نام برد که با چاشنی عشق آمیخته شده اند. در منظومه ی حماسی «گرشاسب نامه»¬ی اسدی طوسی، ماجرای عشقی جمشید و دختر کورنگ، پادشاه کابل آمده است. این داستان نیز از جمله داستان های عاشقانه ای است که با حماسه تلفیق شده و به آن رنگ و بویی خاص بخشیده، به ویژه این که، اسدی طوسی، گرشاسب نامه را با این داستان آغاز کرده است.
همچنین داستان «ورقه و گلشاه» که توسط «عیّوقی» شاعر قرن پنجم به نظم درآمده، منظومه ای است عاشقانه که محتوای حماسی بسیار بالایی را داراست.
به طور کلّی در آثار حماسی، اختلاط عشق و حماسه، زمینه ی عدم یکنواختی اثر را فراهم آورده و بر جذّابیّت و تلطیف فضای منظومه ها افزوده است.
دیگر از منظومه ی «ازهر و مزهر» اثرسعدالدین نزاری قهستانی شاعر قرن هفتم را می توان نام برد که بر وزن و به تقلید از خسرو و شیرین سروده شده است. هر چند این اثر شرح ماجرایی عشقی بین ازهر (معشوق) و مزهر (عاشق) است امّا در خلال داستان باز با ترکیب عشق و حماسه مواجه ایم، که ناشی از شرایط بد محیط پس از حمله ی مغول بوده است و قهرمانان، جنگ ها و حوادث داستان تحت تأثیر شرایط محیط زندگی شاعر به وجود آمده اند. «این منظومه فقط یک داستان عاشقانه و به تعبیر دیگر یک هوس نامه نیست، بلکه منظومه ای است که محتوای سیاسی و اجتماعی قوی در آن نهفته و شاعر اسماعیلی مذهب برای بیان مقاصد خود آن را به نظم درآورده است» (بابا صفری، 1388: 117).
3-2 عشق در ادبیات غنایی
ادبیات غنایی به اشعاری اطلاق می شود که احساسات و عواطف شخصی و درونی شاعر را مطرح کنند. «ادب غنایی نوعاً درونی است و اگر از یک واقعیت بیرونی بحث کند، برای بیان عاطفه ی خود نسبت به آن واقعیت است. بدون تردید شعر غنایی اولین راز گویی های انسان با پدیده های زمینی و زمانی و انسانی است. توصیف محسوسات را می توان همان رازگویی های اولیه ادب غنایی دانست. ادبیات غنایی بیشترین بخش¬ معنایی را داراست، زیرا به هر نسبت که عواطف بیشتر باشد، به معنی هم بیشتر توجه می شود. ادبیات غنایی زاییده ی آرامش و آسایش است و به تعبیر دیگر، حاصل دوران لذّت جویی است و در اضطراب شکل نمی گیرد»(باباصفری،115:1388).
ادب غنایی از نظر فکری«شعری درونگرا و به اصطلاح سوبژکتیو است. زیرا مسائل درونی مطرح می شود، معمولا غم گراست نه شادی گرا، همان طور که عشق گراست، نه عقل گرا»(شمیسا،136:1386).

جزییات بیشتر

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




3ـ 2ـ 1 عشق در ویس و رامین
این منظومه از جایگاه ویژه ای در ادبیات فارسی برخوردار است. آن را از نخستین مثنوی های عاشقانه و شاعر آن را در حقیقت پیشـرو شعر بزمی ایران به شمـار می آورند. شـاعران پس از فخـرالدین، از جنبه های گوناگون تحت تأثیر منظومه ی او بوده اند. نظامی در سرودن خسرو وشیرین، خواجوی کرمانی در سام نامه، وحشی بافقی در شیرین و فرهاد و سایرین هر یک به نوعی از این منظومه تأثیر گرفته اند.
یکی از ویژگی های سروده های عاشقانه ادبیات فارسی در دوره ی اسلامی، رعایت معیارهای اخلاقی است، به گونه ای که نویسنده از محدوده ی عفّت فراتر نمی رود. و امّا ویس و رامین داستان عشقی کاملاً ممنوع است که حتّی در زمان وقوع ماجرا نیز قبیح شناخته می شده است. به همین جهت در دوران اسلامی این اثر چنـدان مورد توجّه نبوده و حتّی نسخــه های آن کمیاب شد. دکتــر
زرّین کوب در «یادداشت ها و اندیشه ها» ضمن تأکید عدم توجّه جامعه ی اسلامی به این اثر، جمله ای از رساله-ی صد پند عبید را ذکر می کند که گویای این مقوله است. «از خاتونی که قصّه ی ویس و رامین خواند، مستوری توقّع مدارید» (زرین کوب، 1362: 218). حتّی خود ویس و رامین نیز در متن داستان برای دقایقی به خود می-آیند و به نوعی دچار عذاب وجدان می شوند؛ ویس پس از تن سپردن به رامین، احساس ندامت می کند و با خود می گوید:
ندیدم هیچ تیمـاری بدین سان که شد بر چشم من رسوایی آسان
تن پاکیــزه را آلــوده کــردم وفـــا و شــرم را نابـود کــردم
نیرزد کام صد ساله یکی ننگ کزو بر جان بماند جـاودان زنگ
(فخر الدین اسعد گرگانی، 1381: 127)
طرف دیگر ماجرا، رامین نیز می داند که خطاکار است، و بر آن است که به راه شیطان رفته است:
مرا این راه بد جـز دیو ننمود پشیمــانم بر آن کـم دیو فـرمود
بپیمــودم به گفت دیو راهـی کشیدم رنج و خواری چندگاهی
گمان بردم کزین ره گنج یابم ندانســتم که بی بر رنــج یابـم
(همان: 332)

جزییات بیشتر

https://fekreshad.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87/

 

به هر صورت فخرالدین اسعد به نوعی جسارت سرودن این داستان را داشته است و بیانی زیبا و به دور از تکلّف آن را به نظم درآورده است.
موضوع اصلی داستان عاشق شدن رامین بر همسر برادر خود، ویس است. برادر رامین که موبد نام دارد و مردی کهنسال امّا زنباره است، دختری را که هنوز از مادر زاییده نشده، از مادرش خواستگاری می کند. مادر نیز سوگند یاد می کند که دختر را به او بدهد. وقتی دختر به دنیا می آید، تحت تربیت زنی که دایه ی اوست و بعدها نقش زیادی در ماجـرا بازی می کند، بزرگ می شود. وقتی به سنّ نوجـوانی می رسد، دایه او را به مادرش می-سپارد. برای او که بسیار زیباست؛ همتایی جز برادرش «ویرو» نمی یابند. دست سرنوشت، دختر را به چنگ موبد اسیـر می کند. امّا «ویس» که در داستان جـوان و بسیار صبور معرّفی می شود، با کمک دایه و با حیله و جادو نمی گذارد موبد، که قاتل پدرش نیز هست، از او کام گیرد. «رامین» با دیدن «ویس» به او دلباخته و عاشق ویس می شود. او با وساطت دایه،

 

ویس را از عشقی که در دل دارد، آگاه می سازد. دایه با حیله گری و چرب-زبانی ویس را در مقابل رامین قرار می دهد تا جایی که کم کم ویس نیز به رامین علاقه مند شد. این عشق به خیانت و روابط پنهانی منجر شد. شاه با آگاهی یافتن از ماجرا و ایجاد موانع، تلاش خود را برای از بین بردن این ارتباط انجام داد. تا جایی که رامین را از پایتخت ـ مرو ـ به طبرستان فرستاده و برای دور ماندن از دربار، پادشاهی گـرگان به او واگذار شد. و با شاهزاده ای به نام «گل» ازدواج کرد. امّا این دو دلداده یک بار دیگر با وساطت دایه و یادآوری پیمان وفاداری خود در کنار هم قرار می گیرند. پس از تحمّل سختی های فراوان، رامین به جای برادر بر تخت پادشاهی نشست و ویس همچنان ملکه باقی ماند. ویس و رامین سالیان سال با کامیابی و شادکامی در کنار یکدیگر زیستند. در پایان داستان و پس از مرگ ویس، رامین دست از سلطنت کشیده، تاج و تخت را به فرزندش واگذار می کند و خودش در آتشکده مجاور می شود و چند سال در آنجا به عبادت یزدان پرداخت، پس از مرگش او را در کنار ویس به خاک سپردند.
3ـ 2ـ 1ـ 1 برخی از ویژگی های عشق در «ویس و رامین»
همان گونه که اشاره شد، این منظومه سرآغاز سرایش منظومه های عاشقانه شناخته می شود. با بررسی این اثر به طور کلّی می توان ویژگی های زیر را برای مفهوم عشق در منظومه ی «ویس و رامین» قائل شد:
الف ـ عشق جسمانی است.
ب ـ معشوق وفادار و در عشق ثابت قدم است.
ج ـ معشوق جسور و بی پرواست.
د ـ موانع برطرف شده و وصال صورت می گیرد.
الف ـ عشق جسمانی است
همان گونه که گفته شد این منظومه، حکایت یک عشق پرمخاطره ی جسمانی است. فخرالدین اسعد در «ویس و رامین» عشق طبیعی (جسمانی) را مطرح می کند. در این اثر خبری از عشق ماورایی و عرفانی نیست. «در ایران باستان و ایران اسلامی، ستایش عشق و پرستش جمال، بازاری گرم دارد. امّا در ایران پیش از اسلام، زیبایی پسندی، طلب و تمنّای جسم زیباست، و عشق که تنها جنبه ی آرمانیش، وفاداری و پایداری عاشق و سرسپردگی وی به معشوق است، عاقبت به وصل می انجامد. در ویس و رامین، هیچ پیرایه ی عرفانی در کار نیست» (ستّاری، 1354: 338).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




ب ـ معشوق وفادار و در عشق ثابت قدم است
وفــای تو اکنـون بیــش دارم جفــاهایی که کـردی یــاد نارم
کنم چنـدان وفــا و مهــربانی که جور خویش و مهر من بدانی
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1381: 263)
علی رغم اینکه ویس قبل از آشنایی با رامین ازدواج کرده و مدّتی نیز در حصر موبد بوده است، امّا تنها مردی که از او کام می گیرد، رامین است. ویس همیشه به او وفادار باقی ماند. در مقابل در بُرهه ای از زمان رامین راه بی وفایی پیش می گیرد و حتّی با زن دیگری ازدواج می کند. این اتّفاق به حدّی ویس را ناراحت می-کند که به زنان عاشق توصیه می کند:
مـرا بینید و حــال مــن نیوشیـــد دگر در عشــق ورزیدن مکوشید
مـرا بینیدو خــود هشیــار باشیـد ز مهــــر ناکسان بیــزار باشیـد
نهـــال عــاشقی در دل مکـــارید وگـر کارید، جـــان او سپــارید
زنـان را شوهــر است و یار بر سـر مرا اکنون نه یار است و نه شوهر
اگر شوی است با من بدگمان است اگر یار است با مـن بد نهـانست
بیفکنــــدم دِرم از بهــر دینــــار کنون بی هر دوان ماندم به تیمـار
(همان: 251)
امّا ویس با وجود آگاهی از همه ی اتّفاقات همچنان در عشق خود ثابت قدم است. در تمام داستان او برای عشـق ورزی به رامین نه تنها دست به ترفنـدهای مختلف می زند؛ که از جـان خـودش هم مایه می گذارد.
ج ـ معشوق جسور و بی پرواست
«قهرمان اوّل و شخصیت اصلی این منظومه «ویس» است. زنی بی پروا و عاشق پیشه با شور و هیجان جوانی که در راه وصال معشوقش دست به هر کاری می زند و تا پای جان مقاومت می کند. برخی از منتقدین ادبی، ویس را زنی ناب و شعله ور می دانند که نهایت بهره را از جوانی برده است و در ادبیات فارسی بیشتر از سایر زن ها به کامرانی و خوش گذرانی پرداخته است و در این مسیر تاوان هر آنچه که انجام داده است را نیز پرداخت کرده، از این دیدگاه ویس به جهت پایبندی در عشق و ایستادگی در آن مورد ستایش است» (اسلامی ندوشن، 1370: 94ـ110). ظاهراً این بی پروایی و روح سرکشی از سال های کودکی در ویس وجود داشته، تا جایی که دایه اش ازدست او به تنگ آمده و در نامه ای به مادرش خواستار بازگرداندن ویس شد:

همی ترسم که او پـرواز گیـرد به کام خــود یکی انبــاز گیـرد
که مـن زین بیش او را برنتـابم همان چیزی که می خواهد، نیابم
(فخرالدین اسعد گرگانی،51:1381)
حاضر جوابی و سرکشی ویس را می توان در برخورد او با موبد نیز مشاهده کرد؛ هنگامی که موبد برای باز پس گرفتن ویس از شهرو نامه ای برایش می فرستند ویس پس از آگاهی یافتن از محتوای نامه ضمن سرزنش مادر، موبد را به باد تمسخر گرفته و می گوید:
بسی گاه است، خیلـی روزگارست که نادانیــت بر مـا آشـکار است
ز پیـری مغزت آهـومند گشته ست ز گیتی روزگارت در گذشته ست
تو را گر هیــچ دانــش یار بودی زبـانت را نه ایــن گفتــار بودی
نجستی زین جهان جفت جوان را ولیکن توشه جستی آن جهـان را
(همان: 58)

جزییات بیشتر

https://fekreshad.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87/

دانلود پایان نامه

 

 

سنّت شکنی و جسارت ویس زمانی بیشتر جلوه می یابد که وارد یک رابطه ی ممنوع با رامین، برادر شوهر خود می شود. هر چند ویس به سادگی تن به عشق رامین نداد. امّا در نهایت وسوسه های دایه اش و پافشاری رامین او را تسلیم کرد. پس از آن که موبد از ماجرای ارتباط همسر و برادرش آگاهی می یابد؛ ویرو، همسر سابق و برادر ویس، را فرا خوانده و از او می خواهد خواهرش را تنبیه کند، که در غیر این صورت، خودش به بدترین شکل او را تنبیه خواهد کرد. امّا ویس در مقابل برادر می ایستد و نه تنها اظهار پشیمانی نمی کند که گناه خود را به گردن می گیرد و به موبد می گوید؛ ترسی از او ندارد و هر چه می خواهد، انجام دهد:
که رامینــم گـزین دو جهــانست تنـم را جــان و جـانم را روانـست
بگفتـــم راز پیشـــت آشـــکارا تو خواهی خشـم کن، خواهی مدارا
مـرا نـز مرگ بیم است و نه از درد ببین تا که چه چــاره بایـدت کـرد
(همان: 133)
ویس خودش را عاشق رامین و آب از سرگذشته می بیند و البتّه تقدیر الهی را نیز بی تقصیر نمی داند:
قضــا بر مـن برفت و بودنـی بود ازین اندرز وزین گفتـار چه سود؟
در خانه کنون بستن چه سود است که دزدم هر چه در خانه ربودست
مرا رامین به مهـر اندر چنان بست که نتوانم ز بندش جـاودان رست
(همان: 134)
بی پروایی، جسارت، عدم مخفی کاری و صراحت کلام ویس در ادبیات فارسی از جانب یک زن، کم نظیر است.
د ـ موانع برطرف شده و وصال صورت می گیرد
در اکثر داستان های عاشقانه ی فارسی «موانعی گوناگون بر سر راه عاشقان پدید می آید، مهم ترین عامل بازدارنده، دشمنی و نفرت و جنگ میان دو دودمان است که مانعی برونی و خارج از قدرت و اختیار عاشقان است. این گونه موانع در غالب داستان های عاشقانه ی ایرانی، مانند زال و رودابه، بیژن و منیژه و … نیز دیده می شود. امّا مانع بزرگ و اساسی دیگر برخورد و ستیز میان دو گرایش متضاد اخلاقی است. دو اخلاق متضاد رویاروی هم هستند. یکی اجتماعی و دیگری شخصی. انتخاب میان این دو کار آسانی نیست. از این رو از یک سو لزوم رعایت و حفظ ظاهر و محترم شمردن آن ها در میان است؛ و از سوی دیگر شور عشق و تن دادن به نیروی درون چیره است. این ستیز درونی ماجرایی دردناک و کشاکش انگیز پدید می آورد … امّا عاشقان راه عشق را برمی گزینند. و داستان را به حدیث وفاداری به عشق بدل می کنند» (مختاری، 1378: 38ـ39). انعکاس این مقوله در داستان ویس و رامین نیز قابل مشاهده است. علاوه بر کنش های درونی ویس و رامین که این ارتباط عاشقانه را در ابتدا غیر اخلاقی می دانستند و نمونه های شعری اش ذکر شد، وجود «موبد» همسر ویس و برادر رامین، وصال صورت می گیرد و دو دلداده، زمستان جدایی را پشت سر گذاشته و نوروز وصل را جشن می گیرند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




3-2-2 عشق درمنظومه های نظامی
درخمسه نظامی ردپای عشق به وضوح قابل رویت است و همین مقوله بر جذابیت آثار او افزوده است. در مخزن الاسرار، خسرو وشیرین لیلی ومجنون، هفت پیکر و اسکندرنامه از بزرگترین منظومه های غنایی ادبیات فارسی محسوب می شوند، عشق جلوه ای خاص یافته است .
نظامی اساس آفرینش را بر عشق استوار و بی عشقی را مترادف با مرگ دانسته است.
مراکز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جــز عشــق کــاری
فلک جز عشق محرابی ندارد جهــان بی‌خاک عشــق آبی نـدارد
غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است
جهان عشقست و دیگر زرق سازی همــــه بازیســت الا عشقبــــازی
اگر بی‌عشــق بودی جـــان عــالم کــــه بودی زنـــده در دوران عالم
کسی کز عشق خالی شد فسردست کرش صد جان بود بی‌عشق مردست
(نظامی،ب 1382 :33)
3-2-2-1 انواع عشق در خمسه نظامی
در این بخش به بررسی مقوله ی عشق در خمسه ی نظامی پرداخته می شود؛ به طور کلی می توان عشق را درسروده های نظامی به سه دسته ی عشق، عشق جسمانی، عشق عرفانی و عشق عذری تقسیم کرد.
الف-عشق جسمانی
ادبا درتعریف عشق جسمانی می گویند: «عشق جسمانی کیفیتی ست نفسانی، مبتنی بر اشتیاق و میل شدید به تملّک زیبایی. ( مدّی، 1371: 30)باتوجه به تعریف فوق می توان گفت منشاء این نوع از عشق حسن و زیبایی ظاهری معشوق است و دوام این نوع عشق در ادب فارسی و در بسیاری از قصّه ها و روایات به دوام زیبایی وجمال معشوق وابسته است . اگر معشوق زیبایی ظاهری اش را از دست داد، عشق به او هم خواهد مرد. زیرا هدف از این نوع عشق صرفاً بهره از جسم معشوق است. بنابراین با از بین رفتن زیبایی، عشق نیز بیرنگ می-شود.
عشق ارشمیدس به کنیزک چینی در اقبال نامه، مصداق کامل این نوع عشق است. ارشمیدس دل به مهر کنیزی می بندد که به او هدیه شده به گونه ای که از حضور در محضر استاد خود، ارسطو، غافل می شود و در پاسخ به علت غیبتش می گوید :
مرا بیشتر زانـک بنواخت شـاه به من داد چینی کنیزی چو ماه
جوانی و زانسان بتی خوب‌چهر بدان مهر بان چون نباشم به مهر
بــدان صید وامانده‌ام زینش کار که یک دل نباشد دلی دردو کار
(نظامی، 1378 :57)
ارسطو با زیرکی پی می برد که شاگردش فریفته ظاهر کنیزک شده، بنابراین با معجون زشت کننده، کنیزک را به طور موقتی از زیبایی محروم می کند و ارشمیدش را به کلاس درس باز می گرداند. اما چون زیبایی کنیزک ذاتی بوده، دوباره به او برمی گردد. ارشمیدش دوباره کلاس درس را ترک می کند و شب و روز را با کنیزک سپری می کند . تا زمانی که مرگ کنیزک را از ارشمیدش جدا می کند و این عشق پایان می یابد. این نوع عشق، حجم بسیار زیادی از خمسه ی نظامی را به خود اختصاص داده است و بر طبق همین اصل توصیفات جسمانی معشوقکان کمان ابرو و حوریان در جای جای خمسه نمایان است. در داستان عشق بهرام به کنیزکی فتنه نام؛ درمرحله ی اول آنچه بهرام را شیفته ی کنیزک می کند، ویژگی های ظاهری است:
فتنه نامی هــزارفتنــه براو فتنــه شـاه وشـاه فتنـــه دراو
تازه روئی چو نو بهار بهشت کش خرامی چو باد برسرکشت
انگبینـــی به روغن آلـــوده چرب و شیرین چو صحن پالوده
(نظامی، الف 1380: 108)
و زیرکی کنیزک در رتبه ی دوم علت شیفتگی شاه بر او قرار می گیرد. همچنین در وصف شکّر می خوانیم:
به زیر هر لبش صد خنده بیشست لبش را چون شکر صد بنده بیشست
رطب پیش دهانش دانه ریزاست شکر بگذار کو خود خانه خیز است
چو بردارد نقــــاب ازگوشه ماه برآید ناله صد یوسـف از چـــــاه
( نظامی، ب1382: 278)
و در توصیف شیرین:
لب و دندانی از عشق آفریده لبش دندان و دندان لب ندیده
رخ از باغ سبک روحی نسیمی دهـان از نقطه موهـوم میمـی
کشیده گرد مه مشگین کمندی چـراغـی بسته بـر دود سپندی
(همان: 327)
همان گونه که گفته شد در منظومه ی خسرو و شیرین¬، عشقی که بین خسرو و شکّر اصفهانی رد و بدل می-شود؛ عشق صرفاً جسمانی و بر مبنای نیازهای جسمانی است. خسرو با شنیدن وصف شکّر، سودای دیدار او را در سر می پروراند . با فراهم شدن شرایط سفر به اصفهان، خسرو موفق به دیدار شکّر اصفهانی می شود و درنهایت با گذشت زمان و وقوع جریاناتی اورا همسری بر می گزیند.
ارژنگ مدّی بر آن است که عشق خسرو به شیرین نیز در عین برخی تعابیر عرفانی، در دسته ی عشق های جسمانی قرار می گیرد و به نوعی هدف از آن بهره ی جسمانی بوده است. اما این عشق مشکلاتی را نیز با خود به همراه داشت. ازجمله خیانت، فراق و جدایی بین دو دلداده، وجود رقیب و … (مدّی، 1371: 110-111).
در خسرو و شیرین نظامی عشق با تمام شکوهش در نزدیکی بدن ها معنا می شود و نقطه ی اوج و محور اصلی تمام داستان وصال جسمانی با معشوق است «هر دو طرف با آنکه عشق بزرگی در سینه دارند؛ داستانی را می-آفرینند که حاصل خودداری آنها از تسلیم در برابر عشق است. داستانی که باز به شکلی، قصه ی نیاز عاشقانه و ناز معشوقانه را مکرر می کند. پارادوکس عشق که لازمه اش گذر از خود در راه دیگری است و غرور که در آن من نقطه ی محوری در رابطه با اوست، تناقض است که نزدیک شدن به داستان و باور عشق متعالی که آنها در سینه دارند را مشکل می کند. شاید بتوان به تعبیر خود نظامی، این داستان را هوسنامه خواند»(تبریزی، 1386 : 119).
تقریباً در تمامی عشق هایی که در هفت پیکر از آن ها نامبرده شده، رنگ و بوی بعد جسمانی عشق مشهود است. عشق اسکندر به روشنک، عشق او به کنیزک چینی و همچنین عشق او به کید هندو از جمله داستان های ذکر شده درشرفنامه نیز، دراین دسته

 

جای می گیرند.
عشق جسمانی، به دور از افراط و تفریط، به خودی خود، مذموم نیست و در قیاس با عشق عرفانی از ارزش کم تری برخوردار است. ضمن این که این نوع عشق می تواند نردبانی برای عروج به عشق الهی باشد.

جزییات بیشتر

https://fekreshad.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87/

 

ب – عشق عرفانی
«عشق عرفانی، عشقی فراتر از مقوله ی دوجسم است. عاشق عارف دیگر نظر بر چشم و خال و ابروی معشوق ندارد . زیرا معشوق او از محسوسات فراتر است و بالاترین نیروی عالم و منبع جمال لایتناهی است وآن نیروی خداست» (مدّی، 1371 : 118). همانگونه که ازتعریف فوق بر می آید این نوع عشق مرتبه ای بالاتر از عشق جسمانی دارد¬. زیرا از نصیب و بهره ی مادی پاک است. اگر در خمسه، مخزن الاسرار را که در زهد و حکمت سروده شده است، کنار بگذاریم، در بیشتر داستان های نظامی حکایت از عشق های طبیعی و مادی است. هر چند از برخی حکایات برداشت های عارفانه ¬ای نیز صورت گرفته است. «پرندآبی که شیرین در هنگام شست و شوی تن، درمسیر تیسفون به کمر بسته، گیسویی که بخشی از چهره اش را پوشانده، وبه نوعی او را درحجاب کرده است، شبدیز؛ نوع نگاه شیرین و خسرو به یکدیگر که به هر دو هم نقش عاشقی بخشیده و هم نقش معشوقی از جمله مواردی است که از آنها تعابیر عرفانی صورت گرفته است»(پورجوادی، 1372: 34).
در تفسیر عرفانی از منظومه ی هفت پیکر می خوانیم:
«هفت گنبد از سیاه تا سفید، همه رنگها و از کیوان تا زهره، همه سیارگان از شنبه تا جمعه، همه زمانها را در بر می گیرد وبه زبان رمز، تمامی قصه ی آفرینش را از سیاه، که رمزی از اسم باطن یا مقام ذات الهی و خلوت ابدی شاهد هستی با خویش است تا سفید که ظهور کمال همه ی رنگها و تجلی اسم ظاهر از اسمای حسنای الهی است، بازمی گوید[…]سیاه همه رنگها را درخود نهفته است و هیچیک را باز نمی تابد. از این روی رمز سکوت مطلق و غیب مطلق و مقام لااسم و لارسم یا عنقای مغرب است و سفید، همه رنگ ها راباز می تابد وچون روز، همه چیز را آشکار می کند و رمز جمال الهی است» (الهی قمشه ای، 1381 : 363).
داستان های هفت گنبد را می توان در حقیقت همان هفت مرحله ی سیر و سلوک دانست که سالکان طریق حق وجود دارد : قصه ی روز شنبه و گنبد سیاه رنگ با اولین وادی یعنی توبه، مطابق دارد . قصه ی روز یکشنبه و گنبد زرد رنگ با وادی دوم یعنی «ورع» سازگار است . قصه ی روز دوشنبه و گنبد سبز با وادی سوم یعنی زهد وقصه ی روز سه شنبه و گنبد سرخ با وادی چهارم یعنی« فقر» یکی است.
قصه ی روز چهارشنبه و گنبد پیروزه رنگ با وادی پنجم یعنی صبر سازگار است و قصه ی روز پنجشنبه و گنبد صندلی با وادی ششم یعنی توکل در ارتباط است و قصه ی روز آدینه در گنبد سپید با آخرین وادی سیر و سلوک یعنی رضا مطابقت دارد.(همان : 382-333)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]