ب ـ معشوق وفادار و در عشق ثابت قدم است
وفــای تو اکنـون بیــش دارم جفــاهایی که کـردی یــاد نارم
کنم چنـدان وفــا و مهــربانی که جور خویش و مهر من بدانی
(فخرالدین اسعد گرگانی، 1381: 263)
علی رغم اینکه ویس قبل از آشنایی با رامین ازدواج کرده و مدّتی نیز در حصر موبد بوده است، امّا تنها مردی که از او کام می گیرد، رامین است. ویس همیشه به او وفادار باقی ماند. در مقابل در بُرهه ای از زمان رامین راه بی وفایی پیش می گیرد و حتّی با زن دیگری ازدواج می کند. این اتّفاق به حدّی ویس را ناراحت می-کند که به زنان عاشق توصیه می کند:
مـرا بینید و حــال مــن نیوشیـــد دگر در عشــق ورزیدن مکوشید
مـرا بینیدو خــود هشیــار باشیـد ز مهــــر ناکسان بیــزار باشیـد
نهـــال عــاشقی در دل مکـــارید وگـر کارید، جـــان او سپــارید
زنـان را شوهــر است و یار بر سـر مرا اکنون نه یار است و نه شوهر
اگر شوی است با من بدگمان است اگر یار است با مـن بد نهـانست
بیفکنــــدم دِرم از بهــر دینــــار کنون بی هر دوان ماندم به تیمـار
(همان: 251)
امّا ویس با وجود آگاهی از همه ی اتّفاقات همچنان در عشق خود ثابت قدم است. در تمام داستان او برای عشـق ورزی به رامین نه تنها دست به ترفنـدهای مختلف می زند؛ که از جـان خـودش هم مایه می گذارد.
ج ـ معشوق جسور و بی پرواست
«قهرمان اوّل و شخصیت اصلی این منظومه «ویس» است. زنی بی پروا و عاشق پیشه با شور و هیجان جوانی که در راه وصال معشوقش دست به هر کاری می زند و تا پای جان مقاومت می کند. برخی از منتقدین ادبی، ویس را زنی ناب و شعله ور می دانند که نهایت بهره را از جوانی برده است و در ادبیات فارسی بیشتر از سایر زن ها به کامرانی و خوش گذرانی پرداخته است و در این مسیر تاوان هر آنچه که انجام داده است را نیز پرداخت کرده، از این دیدگاه ویس به جهت پایبندی در عشق و ایستادگی در آن مورد ستایش است» (اسلامی ندوشن، 1370: 94ـ110). ظاهراً این بی پروایی و روح سرکشی از سال های کودکی در ویس وجود داشته، تا جایی که دایه اش ازدست او به تنگ آمده و در نامه ای به مادرش خواستار بازگرداندن ویس شد:
همی ترسم که او پـرواز گیـرد به کام خــود یکی انبــاز گیـرد
که مـن زین بیش او را برنتـابم همان چیزی که می خواهد، نیابم
(فخرالدین اسعد گرگانی،51:1381)
حاضر جوابی و سرکشی ویس را می توان در برخورد او با موبد نیز مشاهده کرد؛ هنگامی که موبد برای باز پس گرفتن ویس از شهرو نامه ای برایش می فرستند ویس پس از آگاهی یافتن از محتوای نامه ضمن سرزنش مادر، موبد را به باد تمسخر گرفته و می گوید:
بسی گاه است، خیلـی روزگارست که نادانیــت بر مـا آشـکار است
ز پیـری مغزت آهـومند گشته ست ز گیتی روزگارت در گذشته ست
تو را گر هیــچ دانــش یار بودی زبـانت را نه ایــن گفتــار بودی
نجستی زین جهان جفت جوان را ولیکن توشه جستی آن جهـان را
(همان: 58)
جزییات بیشتر
سنّت شکنی و جسارت ویس زمانی بیشتر جلوه می یابد که وارد یک رابطه ی ممنوع با رامین، برادر شوهر خود می شود. هر چند ویس به سادگی تن به عشق رامین نداد. امّا در نهایت وسوسه های دایه اش و پافشاری رامین او را تسلیم کرد. پس از آن که موبد از ماجرای ارتباط همسر و برادرش آگاهی می یابد؛ ویرو، همسر سابق و برادر ویس، را فرا خوانده و از او می خواهد خواهرش را تنبیه کند، که در غیر این صورت، خودش به بدترین شکل او را تنبیه خواهد کرد. امّا ویس در مقابل برادر می ایستد و نه تنها اظهار پشیمانی نمی کند که گناه خود را به گردن می گیرد و به موبد می گوید؛ ترسی از او ندارد و هر چه می خواهد، انجام دهد:
که رامینــم گـزین دو جهــانست تنـم را جــان و جـانم را روانـست
بگفتـــم راز پیشـــت آشـــکارا تو خواهی خشـم کن، خواهی مدارا
مـرا نـز مرگ بیم است و نه از درد ببین تا که چه چــاره بایـدت کـرد
(همان: 133)
ویس خودش را عاشق رامین و آب از سرگذشته می بیند و البتّه تقدیر الهی را نیز بی تقصیر نمی داند:
قضــا بر مـن برفت و بودنـی بود ازین اندرز وزین گفتـار چه سود؟
در خانه کنون بستن چه سود است که دزدم هر چه در خانه ربودست
مرا رامین به مهـر اندر چنان بست که نتوانم ز بندش جـاودان رست
(همان: 134)
بی پروایی، جسارت، عدم مخفی کاری و صراحت کلام ویس در ادبیات فارسی از جانب یک زن، کم نظیر است.
د ـ موانع برطرف شده و وصال صورت می گیرد
در اکثر داستان های عاشقانه ی فارسی «موانعی گوناگون بر سر راه عاشقان پدید می آید، مهم ترین عامل بازدارنده، دشمنی و نفرت و جنگ میان دو دودمان است که مانعی برونی و خارج از قدرت و اختیار عاشقان است. این گونه موانع در غالب داستان های عاشقانه ی ایرانی، مانند زال و رودابه، بیژن و منیژه و … نیز دیده می شود. امّا مانع بزرگ و اساسی دیگر برخورد و ستیز میان دو گرایش متضاد اخلاقی است. دو اخلاق متضاد رویاروی هم هستند. یکی اجتماعی و دیگری شخصی. انتخاب میان این دو کار آسانی نیست. از این رو از یک سو لزوم رعایت و حفظ ظاهر و محترم شمردن آن ها در میان است؛ و از سوی دیگر شور عشق و تن دادن به نیروی درون چیره است. این ستیز درونی ماجرایی دردناک و کشاکش انگیز پدید می آورد … امّا عاشقان راه عشق را برمی گزینند. و داستان را به حدیث وفاداری به عشق بدل می کنند» (مختاری، 1378: 38ـ39). انعکاس این مقوله در داستان ویس و رامین نیز قابل مشاهده است. علاوه بر کنش های درونی ویس و رامین که این ارتباط عاشقانه را در ابتدا غیر اخلاقی می دانستند و نمونه های شعری اش ذکر شد، وجود «موبد» همسر ویس و برادر رامین، وصال صورت می گیرد و دو دلداده، زمستان جدایی را پشت سر گذاشته و نوروز وصل را جشن می گیرند:
[یکشنبه 1399-01-31] [ 09:30:00 ق.ظ ]
|