کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


 بهینه‌سازی سئو محتوا
 درآمد از تدریس آنلاین مهارت‌های فنی
 روش‌های پنهان درآمد از مشاوره آنلاین
 نجات رابطه عاشقانه از تردیدها
 علل ترس از تعهد در روابط
 دلایل یکطرفه بودن تلاش در عشق
 حقایق تغذیه طوطی برزیلی
 رازهای روابط موفق سنتی و مدرن
 علل و درمان استفراغ در سگ‌ها
 درآمد از فروش فایل‌های آموزشی آنلاین
 درک متقابل در رابطه عاطفی
 راهکارهای ازدواج موفق
 افزایش بک‌لینک سایت
 پاسخ به سوالات رایج درباره گربه‌ها
 راهنمای بارداری سگ‌ها
 ساخت محتوای سئو شده آسمان‌خراش
 بهینه‌سازی محتوا برای جذب مخاطب
 ریشهیابی فرار از تعهد
 تکنیک‌های رشد سایت مقالات تخصصی
 فروش محصولات دیجیتال با روش‌های برتر
 حقایق مهم درباره سگ‌های آلابای
 ترفندهای حرفه‌ای ChatGPT
 آموزش کاربردی Copilot
 نشانه‌های عاشق شدن
 بهینه‌سازی هدر و فوتر فروشگاه آنلاین
 حفظ استقلال در رابطه بدون آسیب زدن
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید



جستجو


 



۲-۵- معماریERP
سیستم برنامه‌ریزی منابع سازمان از نظر معماری می بایست ویژگی های ذیل را داشته باشد ‏[۹].

طراحی ماژولار و شامل حداقل ماژول­های خاص کسب و کار مانند حسابداری، تولید، توزیع.
استفاده از یک سیستم مدیریت پایگاه داده مرکزی
دارای جریان داده یکپارچه میان ماژول­ها با واسط کاربری استاندارد
انعطاف پذیری با فرآیندهای بهبود یافته و تجربیات برتر
زمانی جهت سفارشی سازی برای یک سازمان خاص
کارکرد بلادرنگ با پردازش های دسته­ای و برخط
توسعه بر پایه اینترنت
سیستم­های ERP در سطح سازمان­ها به صورت لایه­ای پیاده سازی می‌شوند. در اینجا یک نمونه از این معماری که توسط شرکت Info.Net ارائه شده است را شرح می دهیم.  این معماری به صورت تحت وب می باشد یعنی حالتی که کاربران از طریق اینترنت یا اینترانت[۱] به برنامه­های کاربردی مورد نظر دسترسی دارند. فناوری یا زبان مورد استفاده در این معماری Java می‌ باشد. ساختار کلی این معماری مطابق شکل ۲-۳ است:

شکل ۲- ۳ معماری ERP

۲-۵-۱- کاربر[۲] : کاربر حقیقی یا حقوقی که از طریق یک رایانه به اینترنت متصل می‌شود.

۲-۵-۲- مرورگر وب[۳]: کاربر از طریق مرورگر وب، صفحات وب را اجرا می‌کند. این مرورگر وب باید امکان اجرای Java را داشته باشد.

۲-۵-۳- سرویس دهنده[۴]: رایانه سازمان که کاربر برای اجرای برنامه های کاربردی باید به آن متصل شود. برای داشتن یک اتصال امن از مدل امنیتی [۵] SSL استفاده شده است که بین برنامه‌های کاربردی و سرویس گیرنده[۶] قرار می‌گیرد. این روند شامل مراحل زیر می‌باشد :

کاربر با استفاده از یک نام کاربری و کلمه عبور صحیح وارد شده و منوی صفحه اول به صورت HTML به کاربر ارسال می‌شود و برای او به نمایش در می‌آید.
منوی شروع بر اساس شناسایی که از طریق نام کاربری کاربر انجام داده برنامه های کاربردی مجاز برای کاربر مورد نظر لیست می‌شود. بر این اساس سطوح دسترسی برای کاربرهای مختلف تعریف می‌شود.
لایه واسط Java برای هر جلسه[۷] جدید یک اپلت[۸]JSH برای کاربر ارسال می‌کند.
با بارگیری اولین JSH برای کاربر یک اتصال امن بین کاربر و سرویس دهنده توسط SSL برقرار می‌شود.
پس از ارتباط کاربر با سرویس دهنده لایه واسط Java صفحات تعریف شده را برای نمایش به کاربر ارسال می‌کند.
در این مرحله کاربر به صورت واقعی از طریق این شبکه با لایه برنامه­های کاربردی روی سرویس دهنده در تعامل خواهد بود.
۲-۵-۴- لایه پرس و جو / گزارش­گیری[۹]: مخصوص کاربرانی است که مجوز لازم برای اجرای عملیات مرتب سازی  و نمایش داده ها را داشته باشند. همچنین امکان انجام دستورات SQL پیچیده برای عملیات گزارش­گیری پیچیده وجود دارد. از این طریق می‌توان یک گزارش­گیری خاص را تعریف و در منوهای یک کاربر خاص قرار داد.

۲-۵-۵- لایه برنامه­های کاربردی[۱۰]: کلیه عملیات ها و جریان­های کاری در این بخش تعریف می‌شود. قوانین و منطق و فعالیت­های یک کسب وکار که برای عملیات تولید، توزیع و یا خدمات دهی لازم است در این لایه قرار دارد. همچنین در این لایه حالت­های ذخیره داده ها در پایگاه داده رابطه­ای تعیین می‌گردد. این لایه با استفاده از کد زبان C استاندارد نوشته شده است.

 

۲-۵-۶- لایه دسترسی به پایگاه داده[۱۱]: برای ساده سازی و خلاصه کردن دسترسی برنامه های کاربردی به پایگاه داده طراحی شده است. در این لایه کلیه عملیاتی که برنامه های کاربردی از پایگاه داده نیاز دارند قرار دارد. توسط این لایه امکان استفاده از پایگاه داده های رابطه­ای دیگر نیز وجود دارد.

۲-۶- چارچوب چرخه حیات سیستم ERP
این چارچوب دارای شش فاز[۱۲] و چهار بعد[۱۳] است که در آن فازها نشان دهنده­ی­­ مراحل مختلف چرخه حیات سیستم ERP در سازمان و ابعاد معرف دیدگاه های[۱۴] مختلفی هستند که می توان با توجه به آن­ها فاز مورد استفاده را تجزیه و تحلیل و بررسی نمود [۳۸]. این چارچوب در شکل ۲-۴ نشان داده شده است.

 

 

مدیریت تغییر
افراد
فرآیند
محصول
تصمیم گیری
انتخاب (فراگیری)
پیاده سازی
کاربرد و نگهداری
تکامل
بازنشستگی
 

 

 

 

 

 

شکل ۲- ۴ چارچوب چرخه حیات ERP  [۳۸]

۲-۶-۱- مراحل چرخه حیات سیستم ERP
یک سیستم ERP در طول چرخه حیات خود در یک سازمان دارای مراحل تصمیم­گیری، انتخاب، پیاده سازی، کاربرد و نگهداری، تکامل و بازنشستگی است که در ادامه هر یک را به اختصار شرح می دهیم:

۲-۶-۱-۱- مرحله اول- تصمیم گیری

در این مرحله مدیران نیاز به یک سیستم ERP جدید را بررسی کرده و یک رویکرد جامع مبتنی بر سیستم اطلاعاتی را انتخاب می­نمایند که به بهترین نحو با چالش­های بحرانی کسب و کار مقابله کند و راهبردهای سازمانی را بهبود بخشد. مرحله تصمیم­گیری شامل تعریف نیازمندی­های سیستم، اهداف و مزایای سیستم و تحلیل تأثیر این انتخاب بر کسب و کار و کلیه سطوح سازمانی است.

۲-۶-۱-۲- مرحله دوم- انتخاب (فراگیری)

این مرحله شامل انتخاب یک محصول است که بیشترین انطباق با نیازمندی­های سازمان و کمترین نیاز به سفارشی سازی را داشته باشد. همچنین یک شرکت مشاور برای اجرای مراحل بعدی چرخه­حیات ERP، به ویژه مرحله پیاده سازی انتخاب می­شود. عواملی همچون قیمت، آموزش و خدمات نگهداری بررسی و شرایط انعقاد قرارداد تعریف می­شود. در این مرحله تحلیل نرخ بازگشت سرمایه محصول انتخابی، بسیار با اهمیت است.

 

 

۲-۶-۱-۳- مرحله سوم -پیاده سازی

این مرحله شامل سفارشی سازی، پارامتربندی و تطبیق محصولERP با نیازمندی­های سازمان است.این مرحله به کمک مشاوران با ارائه رویکردهای مختلف پیاده سازی و آموزش انجام می­گیرد.

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :


۲-۶-۱-۴- مرحله چهارم – کاربرد و نگهداری

این مرحله شامل بکارگیری محصول است به طوری که منافع مورد انتظار را برآورده سازد و اختلال را به حداقل رساند. در طول این مرحله بایستی از جنبه­های کارکردی، قابلیت استفاده و شایستگی محصول در مقابل فرآیندهای سازمانی و کسب و کار آگاهی داشته باشیم. یک سیستم اجرایی بایستی نگهداری شود تا خطاها و خرابی سیستم تصحیح و رفع گردد، نیازمندی­های بهینه­سازی برآورده شوند و سیستم بهبود کلی یابد.

۲-۶-۱-۵- مرحله پنجم- تکامل

این مرحله شامل یکپارچه­سازی قابلیت های بیشتری در سیستم  ERPو ارائه مزایای جدیدی همچون برنامه­ریزی و زمان­بندی پیشرفته، مدیریت زنجیره تأمین، مدیریت ارتباط با مشتری و گسترش مرزهای همکاری با سایر شرکاست.

۲-۶-۱-۶- مرحله ششم – بازنشستگی

این مرحله مربوط به زمانی است که فناوری­های جدید ظهور یابند و یا سیستم ERP در مقابل نیازمندی­های کسب و کار، قابلیت و شایستگی کافی نداشته باشد. در این حالت مدیران نسبت به جایگزینی سیستم ERP با سیستم های اطلاعاتی دیگری که تناسب بیشتری با نیازمندی­های جاری سازمان داشته باشند، تصمیم­گیری می کنند.

۲-۶-۲- ابعاد چرخه حیات سیستم ERP
چهار دیدگاه محصول، فرآیند، افراد و مدیریت تغییر وجود دارد که توسط آن ها فازهای مختلف چرخه حیات ERP تجزیه و تحلیل می شود. در ادامه هر یک را به اختصار شرح می دهیم:

۲-۶-۲-۱- بعد محصول

این بعد بر جنبه های خاص محصولERP از قبیل کارکرد و جنبه های فنی از قبیل سخت افزار و نیازمندی­های پایه نرم­افزار تاکید دارد. همچنین بایستی شناخت جامعی از قابلیت­های ابزار نرم­افزاری داشته باشیم تا تعیین کنیم هم­تراز با استراتژی های کسب و کار، کدام ابزار نرم­افزاری می­تواند منطبق بر نیازمندی­های سازمان به طور موثری استفاده شود و چگونه به بهترین نحو در پیشبرد اهداف سازمان بکار گرفته شود.

۲-۶-۲-۲- بعد فرآیند

هر سازمانی قابلیت­ها و عملکردهای اصلی و کلیدی دارد که بایستی توسط سیستم ERP پشتیبانی شود. یک سیستم ERP بایستی بتواند در فرآیند تصمیم­گیری برای مدیریت منابع و عملکردهای سازمان کمک کند. معمولا سرمایه­گذاری اصلی در زمینه ERP مربوط به بازمهندسی فرآیندهاست که سازمان را قادر می­سازد به منظور دستیابی به عملکرد بهتر، خود را با مدل­های جدید کسب و کار و نیازمندی­های کارکردی سیستم ERP انطباق دهد.

۲-۶-۲-۳- بعد افراد

این بعد اشاره به منابع انسانی و مهارت و نقش آنان در چرخه حیات سیستم ERP دارد. به منظور کاهش ریسک، مدیریت پیچیدگی و تسهیل تغییرات سازمانی بایستی مهارت و نقش افراد به نحوی توسعه یابد که اثرات منفی ناشی از ورود و گسترش سیستم ERP در سازمان به حداقل برسد. تغییر فعالیت­ها و تطبیق با ساختار و فرهنگ جدید سازمانی جنبه هایی است که بایستی آموخته شود.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-01-31] [ 03:18:00 ق.ظ ]




دراین بخش به بررسی عواملی پرداخته می شود که باعث بحران در سیستم­های اطلاعاتی موجود سازمان­ها و باعث چالش­های پیاده­سازی ERP می شود.
۱- فناوری با کمترین احساس نیاز وارد کشور شده است و مورد استفاده ناصحیح قرار گرفته است. آیا در سازمان­ها و شرکت­های بزرگ کشور نیاز به داشتن فناوری واقعا بطور کامل حس شده بود که بی حد وحصر وارد سازمان­ها گردید؟ وظیفه فناوری در کجای فرآیندهای قدیمی و دستی شرکت­ها و سازمان­های کشور تعریف شده بود؟ آیا فناوری آمده بود که همان سیستم­های حتی مکانیزه دستی نشده را سروسامان دهد یا اینکه توانایی­های دیگری هم داشت؟ کدام سازمان بر اساس توانمندی فناوری، سیستم‌های خود را تحلیل، طراحی و پیاده­سازی کرد؟ چه کسانی در سازمان­ها بطور کامل بر توانمندی فناورهای وارد شده واقف بودند؟ استفاده از این فناوری بیشتر جنبه کاربردی داشت یا تبلیغاتی‌؟ و آیا مدیران ارشد می­توانستند توانمندی این سیستم را در فرآیند تولید حس کنند؟ هنوز هم در بعضی از سازمان­ها هیچ­گونه نیازی به داشتن سیستم­های برنامه‌ریزی منابع سازمان حس نمی شود، ولی در برخی از آنها نیاز کاملا مشهود است. سازمان­هایی که احساس نیاز کرده­اند، می­توانند ابتدا باتشکیل یک تیم با تجربه از شرکت­های صاحب نظر، کارشناسان فناوری اطلاعات و کارشناسان مرتبط سازمان، به امکان­سنجی پذیرش ERP اقدام کنند.

۲- در سازمان­ها سیستم­های موجود دستی، مکانیزه شد نه فرآیندهای صحیح کاری. اکثر سازمان­ها و شرکت­های بزرگ کشور، دهه‌های اخیر فقط توانسته‌اند برای سیستم‌‌های قدیمی و دستی خود بطور جزیره­ای نرم افزار تهیه و آنها را مکانیزه کرده و در قالب رایانه‌های منفرد و یا تحت شبکه اجرا کنند. تجربه نشان داده است در صورتی که یکسری داده از چندین کانال ارتباطی وارد نرم­افزارها شود، اختلاف عمیق در اطلاعات و گزارش­های حاصل شده به‌وجود خواهد آمد و به دنبال آن داده ها با افزونگی و ناسازگاری مواجه خواهند شد. در نتیجه سازمان­ها، به‌جای تهیه سیستم بر مبنای توانمندی فناوری و فرآیندهای بهینه، برای همان سیستم­های قدیمی، سنتی و دستی موجود، نرم افزار تهیه کردند که این تغییر روند، بدور از هدف اصلی مکانیزه کردن سیستم ها بود و در عمل هیچ اتفاق خاصی جهت بهبود سیستم و یکپارچه سازی آنها صورت نگرفت.

۳- هزینه­های اجرای این سیستم و مدت زمان بازگشت سرمایه زیاد است. نظر به هزینه­های بسیار بالای پیاده سازی ERP در سازمان­ها، اغلب آنها انتظار دارند پس از نصب و راه­اندازی ERP بتوانند منافع مورد نظر خود را سریعا از این سیستم کسب کنند و به دنبال آن کاهش چشمگیر هزینه­ها را داشته باشند. ولی چنین امری در بدو امر امکان پذیر نیست و لازم است مدت زمانی از نصب و اجرای سیستم، گذشته باشد و بهبودهایی در فرآیند موجود نیز حاصل شده باشد تا زمان بازدهی این پروژه آغاز شود. در اکثر سازمان­های بزرگ دولتی کشور به‌دلیل هزینه بسیار بالای تهیه سیستم­های یکپارچه و به تبع آن عدم برنامه­ریزی کل منابع سازمان بطور یکپارچه، توانایی محاسبه قیمت تمام شده محصولات و خدمات وجود نداشته و بعضا سازمانها بدون داشتن قیمت واقعی وحتی با متحمل شدن ضرر به فروش مجصولات خود اقدام می کنند.

۴- ساختار سازمانی اکثر سازمان­های کشور غیرمنعطف است. ERP یک سیستم فرآیندنگر است و این نوع دیدگاه در تناقض با روند انجام فعالیت­های اکثر سازمانها و شرکت­های کشور که بصورت وظیفه­ای انجام می‌شود است. نگرش فرآیندی به روند تولیدات یک شرکت‌، بعضا باعث تغییر ساختار آن سازمان می‌شود که در بیشتر مواقع در میان کارکنان و حتی مدیران ارشد آن سازمان تنش ایجاد می کند. بنابراین سازمانی موفق خواهد بود که قابلیت تغییر ساختار سازمانی و فرآیندهای کسب و کار را در جهت انطباق با فرآیندهای بهینه داشته باشد.

۵- فرآیندهای موجود سازمان با فرآیندهای بهینه ERP تطابق ندارد. اگر نتیجه امکان­سنجی پذیرش ERP در سازمان های بزرگ ایران، خرید سیستم ERP را بر تهیه و ساخت آن ترجیح دهد آن‌وقت این سوال مطرح است که آیا مجموعه نرم افزارهای ERP با وضعیت سیستم‌ها و فرآیندهای موجود سازمان، تطابق دارد؟ در صورت تطابق نداشتن، مطمئنا در روند پیاده سازی ERP اختلال ایجاد می شود که این اختلال می­تواند عامل وقفه و یا شکست اجرای ERP باشد. در چنین شرایطی سه روش وجود دارد:

الف- سازمان یا شرکت خریدار باید فرآیندهای موجود خود را تغییر و تلاش کند فرآیندهای خود را با سیستم ERP مطابقت دهد. در این حالت تغییرات عمده­ای در ساختار سازمانی، وظایف و جایگاه شغلی کارکنان، مسئولیت­ها، نحوه و روش­های انجام کار ایجاد می شود و به عبارتی لازم است فرآیند مهندسی مجدد در سطح شرکت اجرا شود که به نظر می‌رسد اگر سازمانی واقعا تصمیم به پیاده سازی ERP گرفته است و می خواهد ریسک شکست را به حداقل برساند می بایستی یک انقلاب فرآیندی به وجود آورد و ابتدا فرآیند مهندسی مجدد را در سازمان خود اجرا کند، سپس به پیاده سازی ERP اقدام کند.

ب- بسته نرم افزاری موجود باید بر اساس شرایط خاص آن شرکت تغییر داده شود. در این حالت احتمال بروز مشکلات در نرم افزار افزایش می یابد و به‌علاوه اشکالات خاصی را در به­روزآوری نرم افزار در نسخه­های بعدی ایجاد خواهد کرد، زیرا نسخه­های بعدی نیز باید به‌صورت خاص و سفارشی تولید شوند.

ج- ERP و فرآیندهای سازمان وبرای کم کردن فاصله انطباق به سمت هم حرکت کنند. تجربه نشان داده است اگر سازمانها بخواهند از روشهای بهبود مستمر استفاده کنند و همزمان هم فرآیندهای خود و هم

 

سیستم ERP را طبق نیازمندی­های خود تغییر دهند هر دو مقوله (هم ERP و هم فرآیندها) آسیب خواهد دید.

۶- تبدیل داده ها یکی از معضلات بزرگ در پیاده سازی ERP است. انتقال داده ها از سیستم­های جزیره­ای قبلی به سیستم ERP، علاوه بر تحمیل هزینه بر سازمان یکی از مراحل بسیار حساس پیاده سازی ERP است که عموما منجر به شکست پروژه می شود، چرا که به دلیل داشتن یک پایگاه داده مجتمع و سیستم­های نرم­افزاری کاملا یکپارچه، بین اجزای سیستم ERP، هم از نظر ارتباطات داده­ای و هم نرم­افزاری، یکپارچگی ایجاد شده است و در مرحله انتقال داده ها ازسیستم­های قدیمی که ساختاری کاملا متفاوت با ساختار نرم­افزاری ERP دارند یکسری از فضاهای اطلاعاتی این سیستم بنا به متفاوت بودن ساختار سیستم جدید مقدار نمی­گیرند(خالی می­ماند) که نتایج و گزارشات حاصل از اجرا دارای خطای بسیار زیاد و دور از واقعیت بوده که همین موضوع سازمان را با مشکلات عدیده ای روبرو خواهد کرد. شکایات کاربران و نارضایتی مدیران ارشد از عملکرد سیستم در این مرحله بسیار مشهود است و اگر بطور منطقی و علمی با اینگونه مشکلات برخورد نشود، شکست پروژه قطعی است. برای جلوگیری از بروز اینگونه مشکلات می بایستی یک تیم بسیار قوی از کارشناسان IT و کارشناسان مرتبط با عوامل اجرایی تشکیل، تا نسبت به نحوه انتقال داده­ها بصورت صحیح تصمیم گیری شده و فضاهای بدون مقدار قبل از اجرای سیستم طوری ترمیم شوند که روی عملکرد کلی سیستم کمترین تنش وارد شود ‏[۱].

۷-  هزینه­های جانبی تحمیلی بر سازمان هنگام اجرای ERP سنگین است.

الف- هزینه آموزش: به‌دلیل یکپارچه بودن سیستم ERP و نظر به اینکه کابران در بخش­های مختلف شرکت با یک سیستم یکپارچه کار می‌کنند، لازم است درک بیشتری از فعالیتها و فرآیندهای موجود در سایر بخش­ها نیز پیدا کنند. کاربران باید طوری توجیه و آموزش ببینند که درک کنند هر داده ای که وارد سیستم می‌کنند بر روی کل سیستم اثر گذار خواهد بود. بنابراین باید ارتباط بین بخش­های مختلف شرکت از طریق این سیستم برای کاربران کاملا تشریح شود . تجربه نشان داده است در صورتی‌که آموزش کار با سیستم های بزرگ به خود کاربران واگذار شود، نتیجه مطلوبی حاصل نخواهد داشت بنابراین باید طبق یک برنامه ریزی دقیق برای کاربران دوره های آموزشی برگزار کرده و پس از پایان دوره برای آن­ها گواهینامه کار با سیستم صادر کرد.

ب- هزینه آزمایش نرم­افزار: آزمایش سیستم در یک گستره وسیع عملیاتی یکی از مراحل اصلی پیاده سازی سیستم است که بعضی از صاحب نظران، ۲۰ درصد کل زمان چرخه عمر سیستم را به این امر اختصاص می‌دهند. حال برای حصول اطمینان از روند صحیح اجرای فعالیت­ها، باید ارتباط بین نرم افزارهای ERP با یکدیگر و احتمالا با سایر نرم افزارهای خاص بکار رفته در سازمان مورد توجه قرار گیرد.

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :

 

پایان نامه های متن کامل درباره تصیم گیری چند معیاره فازی
ج- هزینه سفارشی کردن نرم­افزار: در صورتی‌که یک یا چند عامل از نرم افزارهای ERP نتواند با شرایط کاری و فرآیندهای موجود سازمان منطبق شود، نرم افزار مزبور بر اساس شرایط خاص آن شرکت بازسازی می شود. تجربه نشان داده است اگر ERP را به چهار بخش کلان تولید، بازرگانی، منابع انسانی و مالی تقسیم کنیم، اصولا بخش تولید هر سازمان قسمت خاص آن سازمان محسوب می‌شود و همیشه بیشترین اصلاح را نیاز دارد که بنا به درخواست کارفرما سفارشی سازی می شود.

۸-  کارکنان، عمده ترین عوامل ناکامی اجرای پروژه ERP هستند. تجربه نشان داده است که مهم­ترین عامل ناکامی در پیاده سازی و اجرای ERP ، کارکنان و بخصوص کاربران عملیاتی سیستم ها در بخشهای مختلف سازمان هستند که اگر آموزش فرهنگی و علمی مناسبی در خصوص تغییر روش­های سنتی خود داده نشوند و نپذیرند که ERP روند اجرای کارها و فعالیت­های آنها را نسبت به سیستم­های قبلی بهبود می بخشد، در برابر اجرای آن مقاومت نشان می‌دهند و آن را با شکست مواجه می‌کنند. همچنین اگر مدیر ارشد سازمان بطور مستقیم از مجریان حمایت نکند و با تفویض اختیار به مدیران زیرمجموعه و کم رنگ کردن حضور خود در اجرای پروژه و همچنین تشکیل ندادن به موقع کمیته های مدیریت تغییر و مدیریت بحران که از مباحث عمده در مدیریت بشمار می‌رود اقدام نکند، ناکامی ودرصد شکست پروژه را افزایش خواهد داد. بهترین پیشنهاد برای کاهش مقاومت، مشارکت دادن کارکنان در فرآیند تغییر است. تشکیل جلسات با کاربران صاحب نظر و استفاده از تجربیات آن­ها می تواند به میزان قابل توجهی مقاومت سایر کاربران را کاهش دهد ‏[۵].

۲-۱۲- مطالعات خارجی و داخلی
توسعه و تکامل سیستم­های ERP و موفقیت پیاده­سازی این سیستم­ها همواره موضوع بسیاری از پژوهش ها و تحقیقات است. برخی مطالعات به بررسی عوامل ریسک انسانی در مرحله­ پس از پیاده­سازی ERP در سازمان­های کوچک و متوسط مقیاس پرداخته­اند. در این مطالعات، عوامل انسانی در گروههای خصوصیات روان شناختی و رفتاری، فقدان آموزش موثر و پیوسته و خطاهای انسانی در زمان ورود داده ها طبقه بندی می شوند و نشان می دهد که کاربرد موفقیت آمیز سیستمERP نهفته در کاربر نهایی است. همچنین پیشنهاداتی تحت عناوین رهبری سازمان، ارتباط بین مدیریت ارشد و کاربر نهایی، مدیریت منابع انسانی، گزینش یک سیستم ERP مناسب، هماهنگی کارکردی متقابل، آموزش پیوسته کاربر و پشتیبانی مشاوران ERP، اعتماد به سیستم ERP پیاده سازی شده و ورود صحیح اطلاعات توسط کاربر نهایی به منظور کاهش ریسک­های انسانی در مرحله پس از پیاده­سازی ERP ارائه می­گردد [۶۵].

لیانگ[۱] در بررسی خود از روش BOCR (خطرات، هزینه ها، فرصت ها و منافع) که در مدل کلی نرم افزار  ANP، Super Decision در نظر گرفته شده است استفاده کرده و به کمک آن مطلوبیت نهایی هر تامین کننده را محاسبه کرده است. به همین ترتیب وی برای انتخاب بسته نرم افزاری ERP از تکنیک AHP استفاده کرده است [۵۴].

استیوز[۲] و پاستور[۳] عوامل کلیدی موفقیت را در دو دسته استراتژیکی و تاکتیکی از دیدگاه سازمانی و فنی تقسیم نموده­اند که در جدول ۲-۱ نشان داده شده است [۳۹].

جدول ۲- ۱ چارچوب عوامل حیاتی موفقیت [۳۹]

 
استراتژیکی
تاکتیکی
سازمانی
حمایت مدیریت ارشد 

درک روشن از اهداف استراتژیک سازمان

مدیریت مناسب دامنه پروژه ERP

مهندسی مجدد فرایند

مدیریت تغییر سازمانی اثر بخش

ترکیب و ساختار مناسب تیم پروژه ERP

فرهنگ کار گروهی

اعتماد کامل بین بازیگران مختلف پروژه ERP

برنامه‌ریزی برای حضور فعال پبشتازان پروژه
مشاوران و کارکنان اختصاصی برای پروژه ERP 

ارتباطات قوی داخلی و خارجی

اعطای قدرت تصمیم گیری به نیروهای پروژه ERP

شاخصهای ارزیابی عملکرد متمرکز

رفع اشکالات قبل از اجرای نهایی

زمانبندی پروژه ERP به طور رسمی

استفاده از مشاوران

مشارکت کارکنان در پروژه ERP

مدیریت پروژه قدرتمند
فنی
انتخاب استراتژی مناسب پیاده سازی 

انتخاب نسخه مناسب نرم افزار پیاده سازی

انتخاب مناسب نرم افزار ERP

حداقل سفارشی سازی

زیرساخت سخت افزاری و ارتباطی مناسب
دقیق بودن اطلاعات سازمان 

برنامه‌ریزی برای پیکره بندی مناسب نرم افزار

دانش مناسب در مورد سیستم های سنتی

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:17:00 ق.ظ ]




از طرف دیگر، متخلفانی که عمل خلاف را دیرهنگام شروع کردند، از جامعه پذیری ناقص رنج نمی برند. در عوض، علت اصلی تخلف این دسته افراد، ارتباط و تعامل نزدیک و صمیمی آن­ها با همسالان منحرف می باشد. در نتیجه، تشویق و حمایت همسالان و بستر اجتماعی آن­ها زمینه­ بروز تخلف را فراهم می سازد. همچنین، از آنجایی که متخلفانی که دیرهنگام یا با تأخیر اقدام به تخلف می کنند، از والدگری نامناسب و از جامعه پذیری ناقص رنج نمی برند، مهارت های اجتماعی شان نسبتاً دست نخورده باقی می­ماند و احتمالاً در زمان بزرگسالی می­توانند از اعمال مجرمانه دوری نمایند(همان: ۳۲).
 

 

۳-۲-۴-۴-۴- نظریه­ های رفتارهای پرخطر
 

۳-۲-۴-۴-۴-۱- نظریه رفتار مشکل آفرین ریچارد جسور
 

ریچارد جسور[۴] در رابطه با رفتارهای پرخطر یک مدل روانی-اجتماعی[۵] ارائه می دهد و بر این باور است که باید از همه پیامدهای بالقوه­ی این رفتارها آگاه بود، نه فقط پیامدهای زیستی-بهداشتی(پزشکی) آن را مورد توجه قرار داد. جسور بیان می کند که تحلیل هزینه-فایده ای از عوامل پرخطر باید انجام شود(عامل خطر در واقع یک عامل یا شرطی است که مطابق با سلامت، کیفیت زندگی یا خود فرد می باشد)، و فرد نمی تواند به سادگی خود را گرفتار هزینه­ های بالقوه­ی این رفتارها نماید. در دوره­ی نوجوانی، رفتارهای پرخطر می توانند تابعی از رشد بهنجار و طبیعی باشند. خواه نوجوانان از این امر آگاهی داشته باشند یا نه، این رفتارها اغلب دارای کارکرد، هدفمند و جهت یابی شده هستند(جسور، ۱۹۹۲؛۱۹۹۸). نوجوانان ممکن است رفتارهایی مانند سیگار کشیدن، نوشیدن مشروبات الکلی و فعالیت جنسی را انجام دهند تا بدین وسیله تأیید و احترام همسالان خود را به دست آورند، از والدین خود مستقل شوند، احساس رشد و بلوغ ذهنی کسب کنند و با استرس مقابله نمایند. از آنجایی که این اهداف در رشد بهنجار نوجوان مهم هستند، رفتارهای پرخطر، نوجوانان و جوانان را در دستیابی به این اهداف کمک می کنند(با ارتباط و تعاملی که با هم برقرار می کنند تا تغییری را موجب شوند). برعکس، پیامدهای منفی رفتارهای پرخطر می تواند بسیاری از امور مربوط به رشد را به مخاطره بیندازد، و شایستگی، بلوغ، نقش های اجتماعی مطلوب و گذر سالم و صحیح به بزرگسالی را مانع شود(والنسیا و کرامر[۶]، ۲۰۰۰: ۵۳-۵۴).

مطابق با دیدگاه جسور، عوامل مربوط به علت و معلول رفتارهای پرخطر متعدد و مرتبط به هم می باشند. عوامل خطر برای مشارکت در رفتارهای پرخطر شامل سابقه­ی مصرف مواد توسط خانواده، فقر، مدل های رفتار انحرافی، فرصتهای دریافتی پایین زندگی، عزت نفس پایین و رفتارهای مسأله دار از قبل موجود می باشد. عوامل حمایتی در برابر رفتارهای پرخطر، هوش بالا، خانواده منسجم و دارای همبستگی، مدارس با کیفیت، مدل های نقشی برای رفتار مرسوم و متداول، ارزشمند بودن موفقیت، حضور در کلیسا(مکان های مذهبی)، و مشارکت و فعالیت در مدرسه و باشگاه های داوطلبانه را شامل می شود. این عوامل حفاظتی تبیین می کنند که چرا برخی نوجوانان با وجود قرار گرفتن در معرض خطر بالا، مرتکب رفتارهای پرخطر نمی­شوند یا در دام پیامدهای منفی ای که این رفتارهای پرخطر می توانند به وجود آورند، گرفتار نمی­شوند(همان: ۵۴).

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

 

پایان نامه : بررسی جامعه ­­شناختی مهارت­های اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر بازدارندگی رفتارهای پرخطر جوانان
 

 

۳-۲-۴-۴-۴-۲- نظریه زمان بندی بلوغ چارلز اروین
 

چارلز اروین[۷] مدل علی-معلولی رفتار پرخطر را ارائه داده است. این مدل شبیه به مدل اجتماعی – روانی جسور می باشد، از این نظر که این مفهوم را تأیید می کند که رفتار پرخطر در طول دوره­ی نوجوانی به عنوان یک مؤلفه­ی طبیعی برای رشد اجتماعی-روانی-زیستی ایجاد می شود. این مدل علی-معلولی از این نظر منحصر به فرد است که بر تأثیر زمان بندی بلوغ زیستی[۸](تکامل جنسی) در حوزه­ شناختی، خودپنداره ها، ادراک از محیط اجتماعی و ارزش های فردی تأکید می ورزد. این چهار عامل اجتماعی – روانی به نظر می رسد که بر رفتار پرخطر نوجوانان از طریق تأثیر بر ادراک خطر و خصوصیات گروه همسالان تأثیر می­گذارند(اروین و میلستین[۹]، ۱۹۸۶).

مطابق با دیدگاه اروین، زمان بندی بلوغ، درصد احتمالی و طول مدت آن دارای تأثیر شگرفی بر تصویر بدنی، عزت نفس، رشد روابط مربوط به جنس مخالف، وابستگی به همسالان، استقلال از خانواده و عملکرد تحصیلی می باشد. مثال مربوط برای توضیح این مدل، در واقع یک نوجوان پسر با بیماری تصلب بافت های مثانه بود. این پسر با بلوغ دیررس در مقایسه با سایر پسران در محرومیت از جامعه به سر می برد. نوع بدن نابالغ وی ممکن است برای وی و همسالانش نامطلوب و ناخوشایند به نظر برسد. رفتار پسران دارای بلوغ دیررس اغلب به میزان کمتری به صورت رفتارهای مردانه مشاهده شده و با رفتار همسالان ناسازگار و ناهماهنگ است، به دلیل اینکه وی با دیگران متفاوت و فاقد خصوصیات موردنظر همسالان خود می باشد، ممکن است در معرض پذیرش خطر برای اثبات خود قرار گیرد(همان: ۱۹۸۶).

یک دختر با بلوغ دیررس دارای یک برتری روانشناختی و حمایتی نسبت به یک دختر با بلوغ جنسی زودرس می باشد، از این نظر که آن­ها دارای رفتار و علایق جنسی تأخیری نسبت به جنس مخالف، بحران­های هویتی که دیرتر تجربه می شوند و نیازمندی کمتر برای تصمیم ­گیری و استقلال از خانواده می باشند. بنابراین، یک دختر با بلوغ دیررس بایستی دارای میزان پایین تری از شیوع احتمالی رفتارهای پرخطر باشد که دلیل آن نیز حمایت خانوادگی گسترده­تر و شبکه­ی اجتماعی دوستان هم سن و سال یا جوان تر می باشد. از طرفی یک دختر دارای بلوغ زودرس هیچ گونه تناسبی با همسالان خود نداشته و اغلب شهرت بیشتری در میان پسران سنین بالاتر دارد. وی افزایش فشارهای محیطی را جهت بروز رفتارهای پرخطر تجربه می­ کند(والنسیا و کرامر، ۲۰۰۰).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:17:00 ق.ظ ]




سلین بر این باور است که جرم نتیجه­ی برخورد فرهنگ­ها و ناشی از تعارض موجود بین آنها است؛ یعنی تضاد موجود بین قوانین یک کشور و هنجارهای رفتاری[۳] خاص یک گروه قومی یا نژادی. هنگامی که تعارض فرهنگ­ها به وجود می­آید، اطاعت از هنجارهای خرده­فرهنگی می­توانند به عنوان عملکرد مجرمانه خود را نشان دهند. این نوع از تعارض­ها، فرهنگ­های موازی را به وجود می­آورند که باعث ایجاد دو گروه از هنجارهای متناقض و مغایر هم می­شوند. آشفتگی و تشویش آنان می ­تواند افراد را وادار کند که دست به ارتکاب جرایم بزنند(کسن[۴]، ۱۳۸۵: ۹۴-۹۵).
موضوع اصلی این واقعیت است که اغلب ما متعلق به چندین گروه اجتماعی هستیم. در یک جامعه­ی پیچیده، تعداد گروه هایی که افراد به آنها تعلق دارند – خانوادگی، همسالان، شغلی و مذهبی – فراوان است. تضاد هنجارها زمانی است که قواعد واگرای رفتار کم و بیش موقعیت خاص زندگی را مدیریت و هدایت می کنند که در آن شخص خود را می یابد. مطابق با دیدگاه سلین، تضاد فرهنگی زمانی رخ می دهد که قواعد بیان شده در قانون جنایی با هنجارهای رفتاری یک گروه خاص برخورد پیدا می کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۳).

سلین کمتر در پی اثبات نظریه­ خود است زیرا او تنها به ارائه­ مثال­هایی اکتفا می­ کند که تضاد موجود بین قوانین و هنجارهای رایج در درون گروه­های خاص را نشان می­ دهند. وی قانون ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی در ایالات متحده­ی آمریکا را یادآوری می­ کند که در دهه­ی ۱۹۲۰ اجرا می­شد و مغایر با خواسته­ی تعداد بیشماری از آمریکایی­ها بود. وی همچنین به مشروعیت شرط­بندی، وجود برخی باورها در میان اقلیت­های قومی و نژادی که عنوان می­کردند تعرض به آبرو بایستی با خون پاک شود و یا خون با خون شسته می­شود و این­که فرد زناکار بایستی به مجازات مرگ محکوم شود و خرید و فروش کالاهای مسروقه در بین برخی از خانواده­های فقیر اشاره می­ کند(کسن: ۱۳۸۵: ۹۵).

 

 

۳-۲-۴-۱-۳-۲- نظریه­ خرده فرهنگ بزهکارانه آلبرت کوهن
 

کوهن[۵] در کتاب خود تحت عنوان پسران بزهکار[۶] (۱۹۵۵)، نظریه­ خرده فرهنگی را با تفکیک نمودن رفتار انحرافی جوانان از انحرافات اجتماعی بزرگسالان و تأکید بر بزهکاری پسران طبقات پایین تدوین کرد. کوهن در پاسخ به این سؤال که چرا خرده فرهنگ بزهکارانه وجود دارد و به جوانان منتقل می شود؟ نظریه­ای کلی درباره چگونگی پیدایش خرده فرهنگ بزهکار ارائه می دهد(احمدی، ۱۳۸۴: ۷۲). نظریه­ خرده فرهنگی به طور کلی استدلال می کند که رفتار بزهکارانه ریشه در واقعیت جمعی خرده فرهنگ بزهکارانه دارد. به همین خاطر، محققان باید پویایی های خاص فرهنگی که آن خرده فرهنگ-کدهای صحبت کردن و رفتار، سبک های لباس پوشیدن، عواطف مشترک، مسایل مشترک – را مشخص می کند، شناسایی کنند(فرل[۷]، ۲۰۰۹: ۲۲۵).

بحث اصلی کوهن این است که عضویت در طبقه­ی اجتماعی با ارزش های اجتماعی و سبک های زندگی ارتباط دارد. ارزش طبقه­ی پایین از طریق آنچه که وی آن را تعامل و کنش طبقه – محور می نامد، به وجود می آید. با توجه به شیوه های تربیت کودک در طبقه­ی متوسط و طبقه کارگر(پایین)، احتمالاً افراد متعلق به طبقه پایین به کودکان می آموزند که رفتار باید خودانگیخته و پرخاشگرانه باشد. ارزش های این طبقه بر زمان حال با تأکید اندکی بر برنامه ریزی درازمدت تمرکز می کنند. اجتماعی شدن یا آموزش در طبقات پایین به ملایمت پیش می رود و کودک یاد می گیرد از دستورات پیروی کند. برخلاف این، کوهن بیان می کند که در طبقه ی متوسط، اجتماعی شدن و تربیت کودک با تأکید بر ارزشها و سبک های زندگی اغلب متضاد با مواردی است که در طبقه ی پایین مطرح می باشد. ارزش های طبقه متوسط شامل پویایی ذاتی و جاه طلبی، مسؤولیت پذیری فردی، پیشرفت و موفقیت، کامروایی معوق، کنترل رفتار خشن، تمرین تبعیت از قانون و احترام به اموال دیگران می باشد(برگ و استیوارت[۸]، ۲۰۰۹: ۲۲۹).

در حالی که دو نظام ارزشی طبقاتی متفاوت وجود دارد، در مدرسه عمدتاً ارزش های طبقه­ی متوسط حاکم است. در نتیجه جوانان متعلق به طبقه­ی پایین، خودشان را با معیارهای مقیاس طبقه­ی متوسط ارزیابی می کنند(شومیکر، ۱۳۸۹: ۱۸۰). جوانان طبقه­ی پایین که نه تنها با ارزشهای طبقه­ی متوسط خو نگرفته اند، بلکه کاملاً با آن بیگانه اند. بنابراین مدرسه به مکانی تبدیل می شود که شکست افراد را تضمین می کند. بر مبنای ارزشهای مدرسه، کسی موفق می شود که خصایص طبقه ی متوسط را داشته باشد، در حالی که جوانان طبقه­ی پایین فاقد چنین ویژگی هایی هستند و در رقابت با جوانان طبقه متوسط شکست می خورند. این شکست احساس ناکامی و سرخوردگی را در آنان ایجاد می کند، در نتیجه جوانان طبقه­ی پایین که دچار ناکامی شده اند، در منطقه هایی که زندگی می کنند، خرده فرهنگ های بزهکار را به وجود می آورند(ممتاز، ۱۳۸۱: ۱۰۰-۱۰۱).

کوهن اظهار داشت که بزهکاری پسران عمدتاً محصول شکاف انتظارات طبقه­ی متوسط از آنها و آنچه ایشان خودشان فکر می کردند می توانند انجام دهند می باشد. در واقع بزهکاری پسران طبقه­ی کارگر ناشی از فشار هدف – وسیله ای طبقه­ی متوسط بر آنها است و این در حالی است که خانواده به آنها کمک اندکی در انطباق با مدرسه و کسب تلقی مثبت نسبت به آن می کند. بنابراین، کوهن معتقد است نه تأکید

 

نامتوازن بر اهداف و وسایل فرهنگی، بلکه شکاف بین آنها موجبات انحراف پسران را فراهم می­نماید(محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۳-۱۷۴).

 

 

۳-۲-۴-۱-۳-۳- نظریه­ فرهنگ طبقه پایین والتر میلر
 

میلر[۹] نیز از منظر خرده فرهنگی به رفتارهای بزهکارانه جوانان طبقه­ی پایین می پردازد. از نظر وی، نظام فرهنگی طبقه­ی پایین برحسب محتوای نمادین آن، یا چیزی که با عنوان علایق کانونی[۱۰] مطرح می شود، متمایز می گردد. علایق کانونی شبیه به ارزش هایی است که عناصر یک فرهنگ را نشان می دهد و توجه عمیقی را به خود جلب می کنند(برگ و استیوارت، ۲۰۰۹: ۲۳۰). نظریه­ میلر مبتنی بر ویژگی های طبقاتی جوانان طبقات پایین جامعه است و خرده فرهنگ های بزهکاری که بزهکاران طبقات پایین جامعه به وجود می آورند، پاسخ به خرده فرهنگ طبقه خود است(احمدی، ۱۳۸۴: ۷۴).

میلر معتقد است که پسران طبقه­ی پایین از خرده فرهنگ خود تبعیت می کنند. آنها زمانی در چشم جامعه­ی کلان، بزهکار جلوه می کنند که بخواهند رفتار مقبول خرده فرهنگ خود را در پرتو ارزش های این خرده فرهنگ ها نشان دهند(میلر، ۱۹۵۸ به نقل از، محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۴).

علایق کانونی یا ارزش های خرده فرهنگ طبقه­ی پایین به شرح زیر است:

۱- دردسر طلبی[۱۱]: در اجتماعات طبقه­ی پایین، افراد براساس میزان درگیری واقعی یا بالقوه­شان در ایجاد دردسر و مشکل ارزیابی می شوند. رفتارهایی مانند درگیری و نزاع، مصرف مشروبات الکلی، و رفتارهای جنسی منجر به بروز دردسر می شوند.

۲- سرسختی[۱۲]: مردان طبقه­ی پایین در پی شناخته شدن و به دست آوردن شهرت به خاطر مبارزه طلبی و سرسختی شان هستند. آن ها از لطافت و نرم خویی اجتناب کرده و به جای آن به دنبال کسب توانایی فیزیکی، قابلیت درگیری و دعوا و مهارت ورزشی هستند. افرادی که نتوانند این توانایی ها را کسب کنند، باید ننگ صفاتی مانند ضعیف، بی عرضه و بی اراده و سست را بپذیرند.

۳- زرنگی[۱۳]: اعضای طبقه­ی پایین خواهان شناخته شدن به عنوان افرادی زیرک و زبل و همچنین باهوش و زیرک هستند. آن ها همچنین توانایی فریب مخالفان شان را دارای می­باشند. گرچه تحصیلات رسمی در میان آن ها ارزش به حساب نمی آید، اما داشتن تکنیک­های بقا و مهارت هایی برای بازی هایی مانند قمار، فریب دیگران و دانست راه هایی برای فرار از مجازات برای شان ضروری است.

۴- هیجان طلبی[۱۴]: اعضای طبقه­ی پایین تلاش می کنند تا به سرگرمی و هیجان دست یابند تا بدین وسیله زندگی بی روح و سرد خود را تغییر دهند. جستجو و تلاش برای هیجان طلبی ممکن است منجر به قماربازی، درگیری، مست شدن و فعالیت های جنسی گردد.

۵- تقدیرگرایی[۱۵]: شهروندان طبقه­ی پایین معتقدند که زندگی شان در دستان نیروهای معنوی قدرتمندی است که سرنوشت آن ها را رقم می زنند. خوش شانس بودن، به دست آوردن ثروت مناسب و بردن جوایز بزرگ از جمله رؤیاهای روزانه ی این افراد است.

۶- خودمختاری[۱۶]: مستقل بودن از نهادها و افرادی مانند پلیس، معلمان، والدین از ضروریات زندگی افراد طبقه­ی پایین محسوب شده و از دست دادن کنترل نوعی ضعف غیرقابل قبول برای آن ها به شمار می آید که با سرسختی شان ناسازگار است(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۴).

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :

 

پایان نامه : بررسی جامعه ­­شناختی مهارت­های اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر بازدارندگی رفتارهای پرخطر جوانان
برای تحقق این ارزش ها است که پسران تجربه و کیفیات شخصی خاصی را پرورش می­ دهند و از این رهگذر به بزهکاری گرایش پیدا می کنند. آنها از این طریق زندگی را با والدین و همسالان شان تجربه نموده و جامعه پذیر می شوند. این جامعه پذیری هم از فرهنگ طبقه­ی متوسط متنفر است و این افراد به غفلت از هنجارها و ارزش های فرهنگ غالب می پردازند. بدین ترتیب، از نظر میلر، بزهکاری پسران محلات بدنام، محصول جامعه­پذیری در خرده­فرهنگ بزهکارانه خصوصاً در محلات بدنام است(محمدی اصل، ۱۳۸۵: ۱۷۴).

 

 

 

۳-۲-۴-۱-۳-۴- نظریه­ فرصت افتراقی ریچارد کلووارد و لوید اهلین
 

ریچارد کلووارد و لوید اهلین[۱۷]، در کار کلاسیک خود با عنوان بزهکاری و فرصت[۱۸](۱۹۶۰)، اصول نظریه­ فشار و بی سازمانی اجتماعی را با تصویری از یک خرده فرهنگ جنایی باندهای بزهکاری باهم ترکیب کردند. آن­ها در موافقت با نظریه­ کوهن، دریافتند که خرده فرهنگ­های مستقل بزهکاران در جامعه وجود دارد. از نظر کلووارد و اهلین، خرده فرهنگ بزهکارانه نوع خاصی از فعالیت های بزهکارانه است که از اصول و مقررات مورد نیاز برای تحقق اعمال مجرمانه در محدوده­ خود حمایت می کند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۱۷).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:16:00 ق.ظ ]




 
دانیل گلیزر[۱] بر این باور است که نظریه­ ساترلند رویکردی ماشین انگارانه نسبت به کجرفتاران دارد و بیان می کند که تعامل با بزهکاران، شخص را به طور مکانیکی درگیر امور بزهکارانه می کند. با این کار قابلیت های تصمیم سازی و پذیرش نقش فرد نادیده گرفته شده است. گلیزر تلاش نموده تا این تصویر ماشین انگارانه از کجرفتاران را اصلاح نموده و مدعی است که تعامل با کجرفتاران(واقعی یا مجازی) به خودی خود ضرری ندارد، مگر اینکه به حدی برسد که فرد خود را با کجرفتاران یکی بداند و از آنها هویت بگیرد(گلیزر، ۱۹۵۶؛ به نقل از صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۴۹). وی با مطرح کردن نظریه ی هویت پذیری افتراقی[۲]، بیان می­ کند که این فرآیند، میزان هویت پذیری فرد با اشخاص دیگر، چه به شکل واقعی و چه به شکل خیالی را معلوم می کند، زمانی که اخذ و اقتباس ارزش ها شخص را مستعد انجام رفتار بزهکارانه یا قانون شکن می نماید. این وضعیت(تغییر و تبدیل)، موجب شکل گیری نقش یاد دهنده برای رسانه ها می شود. مطابق با هویت پذیری افتراقی، یک فرد عام مانند یک ورزشکار می تواند تأثیر بیشتری نسبت به افرادی که با یک شخص مستقیماً در تعامل هستند، بر وی داشته باشد(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۲۱). بنابراین، به نظر می رسد که گلیزر از تعامل افراد با کجرفتاران در جهان واقع یا در کتاب ها و فیلم ها، در صورتی که کسی از آنها هویت نپذیرد و با آنها به عنوان الگو و قهرمان برخورد نکند، هراسی ندارد، چون پیوند افتراقی را شکل دهنده­ی کجرفتاری نمی داند و علت اصلی کجرفتاری را هویت پذیری از کجرفتاران یا هویت­پذیری افتراقی قلمداد می کند(صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۴۹-۵۰).

 

 

۳-۲-۴-۲-۱-۳- نظریه­ تقویت افتراقی رانلد آکرز و رابرت بورگس
 

نظریه­ تقویت افتراقی[۳] تلاش دیگری برای توضیح جرم به عنوان نوعی رفتار آموخته شده می­باشد. این نظریه در ابتدا توسط رانلد آکرز[۴] با همکاری رابرت بورگس[۵] در سال ۱۹۶۶ ارائه شد، و نسخه­ی دیگری از دیدگاه یادگیری اجتماعی است که مفاهیم پیوند افتراقی را با عناصر نظریه­ یادگیری روانشناختی ترکیب نموده است(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۴۰).

آکرز معتقد است که فرآیند مشابهی در یادگیری هر دو رفتار انحرافی و متعارف(مرسوم) وجود دارد. افراد نه یاد می گیرند که کاملاً منحرف باشند و نه کاملاً همنوا و مطیع. بلکه بیشتر تعادل بین این دو قطب متضاد رفتار را می پسندند. این تعادل معمولاً پایدار و ثابت است، اما در طول زمان می تواند مورد تجدیدنظر و بازبینی قرار گیرد(بروئر و بولن، ۲۰۱۵: ۱۱۱).

آکرز چهار عنصر اساسی که رفتار را شکل می دهند، شناسایی نمود: پیوندهای افتراقی، تعاریف، تقویت افتراقی و تقلید. از نظر وی، این عناصر بخشی از فرآیند پیچیده­ یادگیری است و رفتار مجرمانه، زمانی قابل پیش بینی است که تقویت شده و به عنوان رفتار مطلوب تعریف شده باشد(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۲۱-۳۲۲).

بورگس و آکرز براساس نظریه­ تقویت در روانشناسی که مدعی است ادامه یا توقف هر نوع رفتاری بستگی به تشویق یا مجازات دارد، یعنی تشویق موجب ادامه­ی رفتاری خاص و مجازات باعث توقف آن خواهد شد، نظریه ی ساترلند را مورد سؤال قرار داده اند. به بیان دیگر، آن­ها بیان می کنند که صرف تعامل با

 

کجرفتاران کسی را کجرفتار نمی کند، بلکه همین افراد، کجرفتاری را در صورتی که رضایت بخش تر باشد، به همنوایی ترجیح خواهند داد. بورگس و آکرز براساس قانون نیروی تقویت افتراقی می گویند اگر تعداد عواملی نیروهای تقویت کننده تولید کنند، آن عاملی بیشترین احتمال وقوع را دارد که بیشترین تقویت کننده را به لحاظ مقدار، فراوانی و احتمال تولید کند. بنابراین، از نظر آن ها دخالت متغیر سوم یعنی تقویت افتراقی در فضای پیوند افتراقی، علت اصلی کجرفتاری است(صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۵۰).

بورگس و آکرز، رفتار مجرمانه را بر اساس هفت مرحله مورد بررسی قرار دادند:

رفتار بزهکارانه از طریق شرطی سازی مستقیم یا تقلید فراگرفته می شود.
رفتار بزهکارانه در موقعیت های تقویت کننده غیراجتماعی (به عنوان مثال تأثیر فیزیکی استفاده از مواد مخدر) و نیز در موقعیت های تبعیضی غیر اجتماعی و از طریق تعامل اجتماعی که در آن رفتار دیگران بر علیه رفتار مجرمانه است و یا با آن همخوانی دارد فراگرفته می شود.
رفتارهای مجرمانه، اساساً در گروه‌هایی که منبع اصلی تقویت و تشویق فرد هستند، فرا گرفته می شوند: گروه‌های همسالان، خانواده، مدرسه، کلیسا.
یادگیری رفتار مجرمانه، که شامل یادگیری روش ها و نگرش های خاص و اجتناب از برخی رویه ها است، به وجود تقویت کننده های مؤثر و قابل دسترس، بستگی دارد.
نوع رفتار یاد گرفته شده و تکرار آن، به وجود تقویت کننده های مؤثر وهمچنین معیارهایی بستگی دارد که تقویت کننده ها بر مبنای آن، مورد استفاده قرار می گیرند.
رفتار مجرمانه تابع معیارهایی است. از طریق این معیارها، رفتار مجرمانه از دیگر رفتارها متمایز می گردد. بنابراین، یادگیری رفتارهای مجرمانه، هنگامی ممکن است که چنین رفتارهایی در قیاس با رفتار غیرمجرمانه، بیشترمورد تقویت قرار گیرد.
شدت رفتار مجرمانه، مستقیماً تابع میزان، تعداد، و احتمال دستیابی به تقویت کننده ها می­باشد(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۶۶-۱۶۷).
 

جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها  :

 

پایان نامه : بررسی جامعه ­­شناختی مهارت­های اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر بازدارندگی رفتارهای پرخطر جوانان
 

 

 

۳-۲-۴-۲-۱-۴- نظریه­ خنثی­سازی دیوید ماتزا و گرشام سایکز
 

نظریه­ خنثی سازی[۶] از طریق آثار دیوید ماتزا[۷] و همکارش گرشام سایکز[۸] شناخته شده است. آن­ها فرآیند تبدیل شدن به یک مجرم را به عنوان تجربه­ی یادگیری ملاحظه نمودند که در آن، بزهکاران و مجرمان بالقوه روش هایی را یاد می گیرند که آن­ها را قادر می سازد تا ارزش های مرسوم و متعارف را خنثی نموده و بین رفتار مشروع و نامشروع بی اراده عمل کنند. یک دلیل برای آن، ساختار ارزشی نهفته در جامعه­ی آمریکا است. ارزش های نهفته آثار اخلاقی متنوعی هستند که در فرهنگ استوار شده اند، اما عموماً به وسیله­ی مصلحت اندیشی اعضای جامعه مردود شده اند. این ارزش ها در کنار ارزش های مرسوم و متعارف قرار دارند و اگرچه به طور عام مردود شده اند، اما ممکن است در قلمروی خصوصی تحسین شده و اجرا شوند. این ارزش­ها شامل مواردی مانند دیدن فیلم های تحریک کننده، مصرف افراطی الکل یا قماربازی درباره­ی رویدادهای ورزشی می باشند. در فرهنگ آمریکایی، نگهداری هر دو دسته ارزش های مرسوم و نهفته امری عادی است؛ تعداد کمی از افراد کاملاً خوب یا کاملاً بد هستند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۴۱).

دلالت اصلی توجه به نظریه­ فنون خنثی سازی به عنوان نظریه­ بزهکاری، گفته های ساترلند بود که یادگیری رفتار مجرمانه یا بزهکارانه شامل ارزش ها و عقلانی سازی ها، همین طور روش های ارتکاب تخلف می باشد. سایکز و ماتزا مدعی هستند که یادگیری به پسران جوان اجازه­ی درگیری در رفتارهایی را می دهد که ناقض نظام ارزشی پذیرفته شده به وسیله­ی آنها است. آن­ها برای حمایت از این اظهارنظر، شواهدی را ذکر می کنند که متخلفان نوعاً احساس شرم و گناه را تجربه می نمایند. به علاوه، آن ها مشاهده نمودند که متخلفان برخی گزینش ها را در انتخاب قربانی های شان نشان می دهند، تمایل دارند تا از آن هایی که ارزش­های اصلی جامعه را به دقت انعکاس می دهند، اجتناب ورزند و اهداف بی ارزش یا کم ارزش را جستجو نمایند(براون و همکاران، ۲۰۱۳: ۳۳۵-۳۳۶).

سایکز و ماتزا بیان می کنند که افراد مجموعه­ی مشخصی از توجیهات را برای رفتار بزهکارانه و قانون شکن خود به کار می برند:

۱-انکار مسئولیت[۹]: تا آنجا صورت می­گیرد که بزهکار، دیگر خود را مسئول رفتارهای نابهنجار و بزهکارانه­اش نمی­داند. عدم رضایت از خود و دیگران همراه با انکار مسئولیت منجر به کاهش شدید کارآیی و اثربخشی مکانیزم های نظارتی می شود. در نتیجه، این تصور ذهنی در افراد ایجاد می­شود که رفتارهای بزهکارانه، از عوامل و نیروهایی خارج از کنترل آنان نشأت می گیرد: همانند، عدم عطوفت والدین، محلات فقیرنشین، معاشرت و همنشینی­های بد و …

۲-انکار آسیب­رسانی[۱۰]: در این حالت فرد بزهکار پیوسته به گونه­ای مبهم و نامشخص احساس می کند که رفتارش به رغم مغایرت با قانون، موجب آسیب ­جدی دیگران نمی­ شود.

۳-انکار قربانی[۱۱]: برخی از بزهکاران، اگرچه مسئولیت رفتارهای نابهنجار خود را می­پذیرند، اما به نحو دیگری به خنثی­سازی جراحت و آسیب های حاصل از آن می­پردازند. در چنین وضعیتی فرد ممکن است تنفر اخلاقی را علت جراحت و آسیب های وارده به قربانی بداند. لذا، رفتار خود را متناسب با موقعیت و شرایط موجود بداند. یا آن که جراحت و آسیب­های وارده به قربانی را مجازاتی عادلانه­ یا نوعی قصاص وانتقام در نظر می گیرد.

۴-سرزنش سرزنش­ کنندگان[۱۲]: زمانی که توجه بزهکار از رفتارهای نابهنجار خود به محرک­ها و انگیزه­های مؤثر بر شکل­ گیری رفتارهایش، معطوف میگردد (بعنوان مثال سرزنش والدین به علت تربیت نامناسب شان).

۵-توسل به وفاداری[۱۳]: بر مبنای این وضعیت، مکانیزم های کنترل اجتماعی (درونی و بیرونی) یک جامعه به دلیل تعلق خاطر و وفاداری فرد نسبت به اجتماع بزهکاران و دارودسته­های بزهکار، گروه همسالان، خانواده و … خنثی و بی­اثر می­گردد. تضاد بین تعهد به قانون در مقابل وفاداری به دوستان علت استفاده فرد بزهکار از این نوع فنون خنثی­سازی است که در قالب عباراتی مثل: (همواره به دوستانت کمک کن، هرگز رفیقت را لو نده، حتی اگر به خاطر او دچار مشکلات جدی شوی) بیان شود(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۴۲؛ بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۴۷).

این فنون به مجرمان کمک می کند که مجموعه­ی متمایزی از استدلال ها و توجیهات را برای رفتارهای غیرقانونی شان به کار ببرند و به آن­ها اجازه می دهد که به طور موقتی از قوانین متعارف جامعه دور شده و در رفتارهای نهانی مشارکت کنند.

در مجموع، نظریه­ خنثی سازی شرایطی را در نظر می گیرد که به افراد اجازه می دهد تا هنجارها و ارزش های غیرعادی و نامتعارف را با بهره گرفتن از گفته هایی مانند “منظور من انجام آن نبود”، “من واقعاً به کسی آسیب نزدم”، “آنها خودشان موجب آن اتفاق شدند”، “همه مرا مقصر می دانند” و “من آن کار را برای خودم انجام ندادم”، خنثی نمایند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۴۲).

 

 

 

سرزنش محکوم کنندگان 

 

انکار

مسئولیت             توسل به وفاداری

انکار

آسیب رسانی       انکار

قربانی
 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:16:00 ق.ظ ]